مهدیه شهرستان آمل درسال 1335 تاسیس وشروع به کار کرده است
بایگانی
- تیر ۱۴۰۳ (۲)
- خرداد ۱۴۰۳ (۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۷)
- فروردين ۱۴۰۳ (۲)
- اسفند ۱۴۰۲ (۱)
- بهمن ۱۴۰۲ (۳)
- دی ۱۴۰۲ (۲)
- آذر ۱۴۰۲ (۲)
- آبان ۱۴۰۲ (۲)
- مهر ۱۴۰۲ (۲)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱)
- تیر ۱۴۰۲ (۱)
- خرداد ۱۴۰۲ (۲۴)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۴۴)
- فروردين ۱۴۰۲ (۵۲)
- اسفند ۱۴۰۱ (۵۴)
- بهمن ۱۴۰۱ (۵۸)
- دی ۱۴۰۱ (۷۷)
- آذر ۱۴۰۱ (۶۲)
- آبان ۱۴۰۱ (۷۰)
- مهر ۱۴۰۱ (۵۰)
- شهریور ۱۴۰۱ (۶۰)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱۴۴)
- تیر ۱۴۰۱ (۸۰)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۳)
- فروردين ۱۴۰۱ (۱۶)
پربحث ترين ها
-
-
شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد
۰۱/۰۴/۲۲ -
-
-
حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل
۰۳/۰۴/۱۶ -
-
کلیپ نمیشه باورم [تنظیم دیجیتال]
۰۱/۰۵/۰۳ -
-
خبرهای دفاعی امنیتی هفتهای که گذشت
۰۱/۰۹/۱۲ -
پيوندها
۶۰ مطلب با کلمهی کلیدی «شهدا» ثبت شده است
از سیمخاردار نفست عبور کن
بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب جنگ ودفاع مقدس شهدا سخن نگاشت
از سیمخاردار نفست عبور کن
حضرت آیتالله خامنهای:«رهبر انقلاب: این حرف من نیست، حرف یک رزمندهی همدانی است که اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی. وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمیتوانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ سالهی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است.» ۹۵/۱۲/۱۶
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب سخننگاشت «از سیمخاردار نفست عبور کن» را منتشر میکند.
*رزمندهی همدانی: شهید علی چیتسازیان؛ فرمانده اطلاعات علمیات لشگر انصارالحسین همدان؛ نقل شده توسط شهید حاج علی خوشلفظ در کتاب «وقتی مهتاب گم شد».
دختر ۱۷ سالهای که «سمیه کردستان» لقب گرفت
بخش خبری مهدیه آمل جنگ ودفاع مقدس شهدا
دختر ۱۷ سالهای که «سمیه کردستان» لقب گرفت
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «ناهید فاتحی کرجو» در چهارمین روز از تیر سال ۱۳۴۴ در شهر سنندج در خانوادهای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانهدار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ کرد.
ناهید کودکی مهربان، مسئولیتپذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را هم پرورش میداد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت میبرد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه کنم، چشمانم سرخ میشود و سرم درد میگیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه میکنم، نه خستهام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس میکنم، بلکه تازه سبکتر و آرامتر میشوم».
با شروع حرکتهای انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیماییها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرار گرفت.
روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم پهلوی به خیابانهای اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش میگوید «آن شب ناهید از درد نمیتوانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود شده بود».
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیریهای ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاریاش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغاز کرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک «کومله» را که زخمخورده فعالیتهای انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
ناهید علاوه بر همکاری با بسیج و سپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتابهای مذهبی و قرآن و انجام فعالیتهای اجتماعی میگذراند.
اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبال وی میرود و بعد از ساعتها پرسوجو پیدایش نمیکند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقتها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دستتنها، به تنهایی همه جا دنبال او گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را میشناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینیبوس کردند و بردند!
بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار میگرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه میفرستادند که «اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچههایتان را هم می کشیم».
چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بود که ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.
از روز ربوده شدن او ۱۱ ماه میگذشت که پیکر بیجان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخهای اطراف روستای «هشمیز» پیدا کردند. روایت دیگر حاکی است که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام (ره) او را زندهبهگور کرده بودند.
وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بیتابی میکرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت، اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.
شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم از سوی گروهکها بر مردم و فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود، مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن کند.
چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید میگوید «مادرم در تهران ماند و با بچههای کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم، اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد.»
وظیفه ما در قبال شهدا چیست؟
بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب جنگ ودفاع مقدس شهدا
وظیفه ما در قبال شهدا چیست؟
حضرت امام خامنهای (مد ظلهالعالی) به تفصیل در مناسبتهای گوناگون به وظایف مردم در قبال شهدا اشاره کرده و آنها را برشمردهاند.
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعمقدس، رهبر معظم انقلاب اسلامی به کرات در مناسبتها و سخنرانیهای خود به قدردانی از خانواده شهدا و وظایف مردم نسبت به شهدا اشاره کردهاند.
حضرت امام خامنهای ضمن اهمیت دادن به بحث ایثارگری و حفظ آن در جامعه، وظایفی را برای مردم پیرامون احترام به خانواده شهدا و تجدید خاطره شهدا برشمردهاند. خبرگزاری دفاع مقدس در سری گزارشهایی به تفصیل در این خصوص پرداخته و ابعاد مختلف بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی را منتشر خواهد کرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از سخنان خود در جمع رزمندگان، پرسنل و مسئولان ستاد فرماندهی کل قوا، ستاد مشترک و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۰ فرمودهاند: «هیچ چیز شایستهتر و لازمتر از این نیست که ما از فداکاران دوران جنگ و سربازان جان بر کف اسلام، و کسانی که جان خود را در وسط معرکه حق و باطل به گروگان گذاشتند، تا آبروی اسلام و آبروی این ملت و حیثیت جهاد در راه خدا را حفظ کنند، تجلیل کنیم و آنها را بزرگ بداریم؛ مخصوصاً پاکبازانی که هرچه داشتند، در این میدان نثار کردند؛ یعنی شهدای عزیز ما و خانوادههای صبورِ پُرگذشت آنان، جانبازان فداکار و بلندنظر و گرانقدر ما و خانوادههای رنجکشیده آنان، آزادگان عزیز ما و خانوادههای آنان، و مفقودان و اسرای دور از میهنمان و کسان و خانوادههای نگران آنان. تجلیل از این عزیزان، وظیفه بزرگی برای ملت است.»
حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) به آثار تجلیل و قدردانی از رزمندگان، ایثارگران، جانبازان و شهدا در جامعه اینگونه اشاره کردهاند: «شهدای گرانقدر ما، جانبازان عزیز ما، آزادگان سرافراز ما، خانوادههای اینها، کسانی که هنوز مفقودالاثر هستند ـ بنا بر این که مفقودالاثرهایی در داخل خاک بیگانه داشته باشیم ـ همه کسانی که در این راهها استقامت کردند؛ یعنی بسیجیان، یعنی نظامیان، یعنی پاسداران، یعنی نیروهای مؤمن و حزبالّلهی کشور. قدرتِ حقیقی کشور مربوط به اینهاست. توانایىِ کشور ناشی از اینهاست. هر کشور و ملتی که چنین جوانانی داشته باشد، هیچ قدرت جهانی نمیتواند به او زور بگوید، او را تحت سیطره درآورد؛ اوضاع او را به دست گیرد. در واقع چنین کشور و ملتی سرافراز خواهد بود.
همه ملت ایران وظیفه دارند که از عناصر فداکار و ایثارگر، قلباً و لساناً متشکّر باشند. ما همه زیر بار منّت این ایثارگران هستیم.»
ایشان همچنین در بخشی از پیام خود به مناسبت دومین روز از هفته دفاع مقدس نوشته است: «وظیفه قدردانی از ایثارگران به ویژه شهیدان، فریضهای عینی و تعیینی و همیشگی است.»
معظمله در جایی دیگر فرمودهاند: «تکریم شهیدان، تکریم آثار و اخلاص است؛ تکریم دلهای نورانی و جانهای لبریز از صفا و نورانیت است.»
مشق رزم «حاج قاسم» در گود زورخانه/ باشگاهی که تفنگها «میل» و قبضه آر.پی.جی «کباده» آن بود!
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا حاج قاسم سلیمانی
مشق رزم «حاج قاسم» در گود زورخانه/ باشگاهی که تفنگها «میل» و قبضه آر.پی.جی «کباده» آن بود!
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، هر چند معلوم نیست از چه زمانی فرهنگ پهلوانی و قهرمانی به فرهنگ ایرانی پیوند خورد، اما این موضوع واضح و روشن است که پهلوانی و بزرگمردی در ایران قدمتی دیرینه دارد و اگر از تعاریف و نوشتههای اساطیری و ادبی عبور کنیم این فرهنگ در ادامه راه خود با تائید از سوی فرهنگ دینی توانست بیش از گذشته در جامعه باقی بماند تا امروز که هم با حفظ اصالت گذشته، طرفداران خود را دارد.
پهلوانان، همان قهرمانانی بودند که در مقامی بالاتر قدم در راه خیر گذاشتند و با شکستن غرور و تکبر خود و کسب معنویت در وهله اول، با پیروزی بر نفس خویش به پهلوانی رسیدند. بعدها با ورود اسلام به ایران ورزش زورخانهای با فرهنگ دینی پیوند خورد و با گرفتن رنگ و بوی دین بر ارزش و قدر آن افزوده شد. از این رو هر سال سالروز جنگ حضرت علی (ع) با عمرو بن عبدود در غزوه خندق مصادف با ۱۷ شوال، در تقویم کشور به نام روز «فرهنگ پهلوانی» و «ورزشهای زورخانهای» نامگذاری شده است تا یادگاری از پیوند مبارک قهرمانی و پهلوانی باشد.
پهلوانان وطن، از «پوریای ولی» تا «حاج قاسم سلیمانی»
نام قهرمانان زیادی در طول تاریخ به نام پهلوانی گره خورده است، قهرمانانی که با رعایت اخلاق و خیر رساندن به مردم، نام خود را بالاتر از قهرمان ورزشی به پهلوان تغییر دادند، اتفاقی مبارک که نام آنان را نه فقط به عنوان یک قهرمان ملی و میهنی که به عنوان الگویی از اخلاق و بزرگمنشی بر سر زبانها انداخت و اگرچه از زمان حیات برخی از آنان صدها سال گذشته، اما همچنان نام و یادشان در تاریخ و فرهنگ ما به وضوح زنده است. از پوریای ولی که گفته میشود اولین طراح و معمار زورخانه است تا تختی که اگرچه عناوین قهرمانی متعددی در رشته کشتی دارد، اما نامش بیش از یک قهرمان به پهلوان شهرت دارد تا حاج قاسم سلیمانی فرمانده بزرگ مقاومت که کمتر کسی از پهلوانی او در گود زورخانه با خبر است، همه افراد تاثیرگذار ورزشهای زورخانهای و پهلوانی هستند.
باز شدن پای رزمندهها پیش از میدان جنگ در گود زورخانه
کم نبودند شهدایی که پیش از حضور در میدانهای رزم علیه دشمن پایشان به گود دیگری از مبارزه باز شد. قهرمانان وطن قبل از اینکه اسلحه به دست بگیرند در جایی چون زورخانه با امیال و هواهای نفسانی خود مبارزه کردند و اگر به مقامی رسیدند نه به واسطه زور بازو که به خاطر صفات نیکی بود که در درونشان ریشه دوانده بود.
پهلوان شهید کوچولو
«سعید طوقانی» در زمان شهادت ۱۶ سال سن بیشتر نداشت، آنقدر شناسنامهاش را دستکاری کرده بود تا بتواند به جبهه برود تا اینکه بالاخره به جبهه رفت و در سال ۱۳۶۳ در شرق دجله به شهادت رسید. سعید از کودکی باستانیکار بود، قهرمان کوچکی که تصاویر و پوسترهایش زینتبخش زورخانه و نشریات کشور بود. از چهار سالگی به ورزش زورخانهای علاقهمند شد و خیلی زود توانست در این رشته پیشرفت کند و نامش به «پهلوان کوچولو» شهرت بیابد. پیش از انقلاب به واسطه ستم شاه بر مردم که با مرام سعید فاصله داشت، در نامهای اعتراضی به امام، نوشت که از ورزش باستانی دست میکشد. پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ در حکمی سرپرست نوجوانان باستانیکار کشور شد، اما سعید میدان اصلی پهلوانی را در جای دیگری یافته بود. او مدتی بعد از حضور در جبهه زورخانه پادگان دوکوهه را تاسیس کرد.
روزخانهای با هفت شهید
زورخانهها علاوه بر قهرمانسازی، محل پرورش فرهنگی جوانانها نیز بودند. کلاس درسی بودند برای خودآموزی و توجه به ویژگیهای انسانی که آدمی را به انسانیت نزدیک میکند. بوده و هستند زورخانههایی که گوی سبقت را از دیگر زورخانهها ربودند و با پرورش قهرمانان پهلوان و نامدار، پهلوانپرور شدند. مثلا زورخانهای در شهر ساوه اراک وجود دارد که محل پرورش هفت شهید دوران دفاع مقدس است که تنها سه شهید از یک خانواده، شهیدان «اسماعیل شعبانی»، «مسلم شعبانی» و «حسین شعبانی» به ورزش در این زورخانه مشغول بودهاند.
فرمانده بزرگ جبهه مقاومت، باستانی کار دوران جوانی
زورخانه عطاییشهر کرمان واقع در خیابان شهید چمران، روزی پاتوق شهید حاج قاسم سلیمانی در ایام جوانی بود. با وجودی که سردار دلها بعدها برای ورزیده کردن بدنش به سراغ ورزش پرورش اندام رفت، اما معتقد بود در ورزش پهلوانی و زورخانهای فضای معنوی حاکم است که انسان را به حال و هوای مردانگی میبرد و لازم است برای تکمیل بُعد جسمانی ابتدا به بُعد معنوی توجه شود از این رو هم به باشگاه پرورش اندام میرفت و هم به زورخانه. روحیه پهلوانی حاج قاسم و ظلمستیزی و عدالتخواهی او از کودکی همراهش بوده است، در جانش ریشه دوانده و تا پایان عمر او را همراهی کرده، بیربط نیست که همین روحیه باعث شده بود تا در جوانی به میدان ورزشی پا بگذارد که بیش از جسم به روح و روحیه حقجویی وابسته است.
تفنگ جای میل و قابلمه جای ضرب!
ابتکارات رزمندهها در جبهه کم نبود، اوقات فراغت رزمندهها در عقبه پر بود از شادی، معنویت، زمانهای خالی گاهی با دعا و مناجات پر میشد، گاهی با ورزش و بازی و شوخی. یکی از نوآوریهای بچههای رزمنده در جبهه برگزاری ورزش زورخانهای با ادوات جنگی بود. بعضیها که باستانیکار بودند فضا را مغتنم شمرده و از تفنگ به عنوان میل و تخته شنا و از قبضه و آر.پی.جی به عنوان کباده استفاده میکردند. گود زورخانه درست میکردند و عدهای هم برای تماشای حرکات، دور آنها مینشستند به تماشا.
یکی از رزمندگان در خاطرهای از شهید اصغر وصالی تعریف میکند که: «اصغر وصالی یکی از ساختمانهای پادگان ابوذر را برای نیروهای داوطلب و رزمنده آماده کرده بود و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسیم آنها نظم خاصی در شهر ایجاد کرد. وقتی شهر کمی آرامش پیدا کرد، ابراهیم به همراه دیگر رزمندهها ورزش باستانی را بر پا کرد. هر روز صبح با یک قابلمه ضرب میگرفت و با صدای گرم خودش میخواند. اصغر هم میاندار ورزش شده بود. اسلحه ژ۳ هم شده بود میل! با پوکه توپ و تعدادی دیگر از سلاح ها، وسایل ورزشی را درست کرده بودند.»
رفاقت سه نوجوان از جنس شهادت+ عکس
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا
رفاقت سه نوجوان از جنس شهادت+ عکس
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در دوران دفاع مقدس همهچیز فرق داشت، تا جایی که حتی رفاقتها هم رنگ و بوی دیگری گرفته بود؛ رفاقتهایی از جنس «معنویت»، «ایثار» و «ازخودگذشتگی».
شهیدان «علی سراج»، «مجتبی سعیدی» و «احمد مختاری»، سه نوجوانی هستند که در جبهه، حق «رفاقت» را در حق یکدیگر به کمال رساندند؛ البته نه رفاقتی از جنس دنیایی، بلکه رفاقتی از جنس عاقبت بهخیری، رفاقتی از جنس شهادت.
این سه رفیق نوجوان، با یکدیگر عهد و پیمان بستند که چنانچه هرکدام از آنها شهید شدند، دو نفر دیگر را نزد خداوند متعال شفاعت کنند؛ هرچند دیری نگذشت که هر سه نفر آنها به شهادت رسیدند.
کسی چه میداند؟ شاید وقتی یکی از این سه رفیق شهید شد، به عهد و پیمان خود وفا کرده و برای دو رفیق دیگر خود، از خداوند طلب شفاعت کرد و خدا هم از گناهان آن دو نفر گذشت و اینگونه مدال شهادت زیبنده گردن هر سه رفیق شد.
این سه شهید والامقام، قبل از شهادت خود، اینگونه با یکدیگر عهد و پیمان بستند:
«اینجانبان «علی سراج»، «مجتبی سعیدی» و «احمد مختاری»، پیمان میبندیم بر اینکه هرکدام از ما سه تن به درجه رفیع شهادت نائل آمد، دو نفر دیگر را در روز قیامت شفاعت نموده و در محضر خداوند از خدا بخواهد که از گناهان ۲ تن دیگر بگذرد و در نزد خداوند از دو تن دیگر شفاعت نماید.
خدایا چنان کن سرانجام کار - تو خشنود باشی و ما رستگار»
پنج روز محاصره در دل دشمن، روایتی شنیدنی از دفاع مقدس
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا
پنج روز محاصره در دل دشمن، روایتی شنیدنی از دفاع مقدس
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، عملیات محدود «عاشورا» در منطقه میمک در ۲۵ مهر سال ۱۳۶۳ با رمز «یا اباعبدالله الحسین (ع)» با همکاری نیروهای ارتش و سپاه راس ساعت ۲۳ آغاز شد. میتوان حضور شخص صدام حسین در منطقه عملیاتی را هم نشانه اهمیت درگیریها و حساسیت منطقه مورد نزاع برای عراق برشمرد که با برتری رزمندگان ایرانی پایان یافت. اما در حین این عملیات در یکی از محورهای عملیاتی اتفاقی افتاد که تعدادی از نیروهای خودی به مدت پنج روز محاصره شدند. سرنوشت این افراد موضوع جالبی است که در کتاب سی و سوم از روزشمار جنگ ایران و عراق با عنوان «تجدید رابطه آمریکا با عراق» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده، به طور کامل به آن پرداخته شده است.
روزشمار جلد سی و سوم
روز اول (۱۳۶۳/۰۷/۲۶)؛ محاصره نیروهای خودی
عملیات در ارتفاعات میمک موسوم به «عاشورا» که از شب گذشته آغاز شد. در شیار نیخزر (شیار میمک) ابتدا خبرهایی که به قرارگاه فرماندهی میرسید، نسبتاً امیدوارکننده بود. اما با روشن شدن هوا و سپری شدن ساعاتی بیشتر از شروع عملیات، رسیدن خبرهای نومیدانه از این محور بیشتر و بیشتر شد و مشخص گردید که تیپ نبی اکرم (ص)، اهداف خود را هنوز تأمین نکرده است و تعدادی از نیروهایش در محاصره دشمن ماندند؛ به علاوه، اجساد شهدا و تعدادی از مجروحان نیز در منطقه جا ماندند.
روز دوم؛ حمله به دشمن جهت نجات محاصره شدگان
تنها مسئله مهمی که در شب دوم، در این محور اتفاق افتاد، بازگشت طالبی فرمانده گردان خیبر به اتفاق چهار نفر دیگر، از درون محاصره نیروهای دشمن بود که از صبح روز عملیات تا تاریکی شب، پشت نیروهای دشمن به همراه ۱۳ تن دیگر، داخل نیزارها مخفی مانده بودند. به گزارش راوی قرارگاه سلمان، سه نفر از این ۱۳ نفر باقیمانده، جراحت سختی در بدن و پای خود دارند و امکان انتقال آنها به عقب مشکل است ولی ۱۰ نفر بقیه که سالم بودند، داوطلبانه و با اراده شخصی خود کنار مجروحان باقی ماندهاند و از آنها محافظت میکنند. قرار بر این شده است که نیروهایی که باز میگردند، چنانچه موفق شدند به خط خودی بازگردند، برای یافتن راهکار و تهیه طرح حملهای به دشمن جهت نجات محاصره شدگان، اقدام کنند.
روز سوم؛ تلاش بی حاصل
در این محور، نجات محاصره شدگان در نیزار و بازگرداندن مجروحان و شهیدان مانده در منطقه، از نظر فرماندهان تیپ نبیاکرم هدف اصلی عملیات محسوب میشد. وقتی مشخص شد که در شیار نیخزر عملیاتی در کار نخواهد بود و معلوم شد که اصولاً این کار اگر صرفاً با هدف نجات محاصرهشدگان باشد، باعث شهادت و حتی بر جای ماندن تعداد بیشتری نیز خواهد شد و از این رو مقدور و معقول نیست، با تلاش فرمانده گردان نیروهای محاصره شده در نیزار، یک گروه داوطلب نجات تشکیل شد. این گروه، از خود او و برادرانی از مخابرات، اطلاعات عملیات، امداد (تخلیه مجروح) و نیز چند نفر از نیروهای باتجربه و قدیمی تشکیل شد تا راهی منطقه شوند و برای نجات محاصرهشدگان اقدامی کنند. علیرغم کوشش آنان، این بار نیز به برادران محاصره شده کمکی نشد و با مراقبت و حساسیتی که دشمن نشان داد، این گروه داوطلب نتوانستند در عمق دشمن نفوذ کنند و به نیزار راهی پیدا نمایند. آنان تا نزدیکی نیزار نیز رفتند؛ اما خود در خطر محاصره قرار گرفتند و پیشروی و تلاش بیشتر را بیحاصل یافتند و مراجعت کردند.
روز چهارم؛ گلولههایی با طعم کشمش و پسته
چهارمین روز از اقامت نیروهای محاصره شده در دل دشمن سپری میشود. آنها در حاشیه یک رودخانه، حدود ۵۰۰ متر آن طرفتر از یک مقر گروهان دشمن، داخل یک شیار فرعی به طول حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ و عرض ۳۰ تا ۴۰ متر، در یک نیزار به طول ۴۰ تا ۵۰ و عرض ۳۰ متر، پناه گرفته و ماندهاند.
موضوع محاصرهشدگان از دغدغههای فرماندهان است؛ ولی راه حلی برای آن پیدا نمیشود. برادر قالیباف معاون قرارگاه سلمان در این باره میگوید: «میخواهند به وسیله توپ ۱۰۵ میلیمتری برای آنها غذا بریزند.» برادر ناصح میگوید: «بنا داریم کشمش و پسته توسط ۱۰ گلوله توپ، قاطی گلولههای جنگی، برای برادران محاصره شده بفرستیم. خود آنها اصرار دارند نفرستید. یکی برایشان فرستادند؛ ولی صدایی از بیسیم نمیآید.»
سرانجام در هنگام غروب، گلولههای توپ ۱۰۵ که درون پوکههای آن مقادیری کشمش و پسته جاسازی شده بود، به طرف نیزار پرتاب میشود. این ابتکار اگر چه راه حلی امیدوار کننده نبود، لیکن به منظور تقویت بنیه برادران برای امکان تهاجم به خط دشمن و استخلاص نهایی، تنها راه چاره به نظر میرسید. منتهی از آن جهت که دشمن حساسیتی پیدا نکند، گلولههایی جنگی نیز همراه این پوکهها در اطراف این نیزار روانه شد. نیروهای در محاصره نیز با شلیک هر گلوله، به وسیله بیسیم، گرای گلولهها را تنظیم و گزارش میکردند. این طرح نیز جواب مثبت نداد و بر اثر آن، آتشسوزی در میان نیزار ایجاد شد که میرفت به دیگر نقاط سرایت کند؛ ولی با توسل به دعا و ذکر، به نحوی، حریق در هفت الی هشت متری برادران خاموش شد. به این ترتیب با محدود شدن منطقه استتار، مشکلی بر مشکلات محاصرهشدگان افزوده شد.
روز پنجم (۱۳۶۳/۰۷/۳۰)؛ رهایی از کمین؛ پرواز به ملکوت، حصر در غربت
امروز پنجمین روز اقامت اجباری محاصرهشدگان شیار نیخزر در میان دشمن و در پناه یک نیزار است. دشمن هنوز هم به مخفیگاه آنها پی نبرده است؛ اما آنان با هدف بازگشت به خط خودی، تصمیم به ترک مخفیگاه خود گرفتند؛ به این ترتیب که امروز صبح خیلی زود، از بیسیم صدای ضعیفی به گوش رسید و برادران بهآهستگی اعلام کردند: «ما میخواهیم از لانهمان بیرون بیاییم.» قبل از این، پیرو مکالمه کوتاهی که فرمانده تیپ نبی اکرم (ص) بابرادران داخل نیزار داشت، به آنها اعلام شده بود: «اگر میخواهید، تسلیم بشوید. ما دیگر برای شما کاری نمیتوانیم بکنیم. خودتان هرطور صلاح میدانید عمل کنید.» برادران پس از این اتمام حجت بود که راجع به بازگشت، با یکدیگر به گفتگو و مشورت پرداختند.
آنها ۱۴ تن بودند که به جز سه زخمی، ۱۱ تن عازم شدند. از این عده، تنها چهار نفر از معرکه رهایی یافتند. نجات یافتگان، در گفتگو با واحد اطلاعات عملیات تیپ نبی اکرم (ص)، حوادث بعدی را به شرح زیر نقل کردند:
«قبل از روشن شدن هوا، از نیزار بیرون زدیم و به راه افتادیم. در اولین شیار، از دو طرف به کمین دشمن برخورد کردیم و تعدادی از عراقیها ما را صدا زدند که: «بیایید بالا! شما را نخواهیم کشت. شما را سالم میخواهیم. ما همگی زمینگیر شدیم. بعد قرار شد یکی یکی فرار کنیم و هرکس که از محاصره عبور کرد، سنگی بیندازد (و عبور خود را به این شکل اعلام کند) چهار نفر عبور کردیم و با اینکه سنگ انداختیم، برادران دیگر نیامدند. ما حدود ساعت ۶:۳۰ صبح به خط پدافندی خودمان رسیدیم».
براساس آخرین تماسی که نفرات باقیمانده (هفت تن) به وسیله بیسیم با خط خودی برقرار کردند، معلوم شد که این نیروها پس از عبور از چند شیار، به زیر تپهای رسیدهاند. آنها اعلام کردند: «ما حرکت خود را ادامه میدهیم.» در ساعت ۱۱:۳۰ صبح در حالی که به نظر میرسید کارها بر وفق مراد پیش میرود، درگیری شدیدی در خط دفاعی عراق در شیار نیخزر صورت گرفت. چگونگی رخداد این واقعه غیر مترقبه، از خط خودی با دوربین بخوبی مشاهده میشد. در این درگیری، ابتدا با پرتاب نارنجک بهوسیله برادران، دو نفر از نیروهای عراقی بر زمین میافتد و بقیه با تحمل جراحت، خود را از معرکه دور میکنند؛ ولی در ادامه، آتش شدیدی به طرف برادران متمرکز میگردد و تا وقتی مهماتشان تمام میشود، ادامه مییابد. در آخر، تنها یکی از برادران، با وخامت حال زنده میماند که با یک وسیله عراقی غولپیکر کشان کشان بر روی زمین، با وضعی دردناک، به عقب حمل میشود.
دخترارمنی تازه مسلمانشده؛آغاز دل سپردگی به شهدا با «سلام بر ابراهیم»
بخش خبری مهدیه آمل حجاب زندگی به سبک شهدا زندگی درمکتب اهل بیت(ع) جنگ ودفاع مقدس شهدا
دختر ارمنی تازه مسلمانشده؛رازی دراسلام که در ترویج دین ازآن غافلیم/ آغازدلسپردگی به شهدابا «سلام بر ابراهیم»
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «نازلی مارگاریان» دختر ارمنستانی است که در دوران دانشجویی در ایران زندگی کرده و از دوستان عضو انجمن شهید ادواردو آنیلی نیز هست. نازلی ارادت زیادی به شهدا دارد و شهیدان را در مسلمان شدنش موثر میداند. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
دفاعپرس: خودتان را معرفی کنید و اینکه چه عاملی باعث شد مسلمان شوید؟
«نازلی مارگاریان» هستم متولد ۱۳۷۲ شمسی، در یک خانواده مسیحی در کشور ارمنستان. نزدیک ۱۲ _ ۱۳ سالگی مسیر زندگی من تغییر کرد و تصمیم گرفتم که مسلمان شوم. از همان سن ۱۲ سالگی ما یک همسایه ایرانی داشتیم که او باعث شد تا من با کشور ایران آشنا شوم و هر چه که بیشتر آشنا میشدم بیشتر از فرهنگ ایرانی و فرهنگ شیعه خوشم آمد و باعث شد که خودم تصمیم بگیرم که به دین اسلام ایمان بیاورم. با اینکه این تصمیم را هیچگاه به زبان نیاوردم و در ارمنستان تقیه میکردم.
دفاعپرس: واکنش خانواده درباره مسلمان شدنتان چه بود. آیا شما را همراهی کردند؟
خانوادهام هنوز اطلاعی از مسلمان شدنم ندارند و در صورت فهمیدن با من مخالفت میکنند؛ اما تصمیم دارم این موضوع را در اسرع وقت ابتدا با مادرم درمیان بگذارم، از سویی ارمنستان هم کشوری کوچک است و مردم آن نژاد خود را به سختی حفظ کردهاند. هر چقدر هم برخی بگویند هر کس هر کجا بخواهد میتواند به اهل بیت (ع) و شهدا نزدیک شود، من مخالفم. چون شرایطی که در آن قرار میگیریم، تأثیرگذار است.
معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد
دفاعپرس: نگاه شما به دین اسلام در مقایسه با سایر ادیان چگونه است؟ کدامیک از ویژگیهای این دین شما را مجذوب خود کرد؟
«اخلاق» عامل جذب انسانها به سمت یک نفر است، دین اسلام روی اخلاق انسانها، برخورد و طرز صحبت کردنشان خیلی تأثیرگذار است و اینها آدم را جذب میکند. زمانی که شما یک انسان بداخلاق ببینی هیچگاه سمت او نمیروی، اما اگر یک انسان خوشاخلاق ببینی، ناخودآگاه سمت او میروی تا بفهمی چه چیزی باعث میشود که آن فرد اینگونه باشد. دوست داری بدانی که چه چیزی است و اینجا دین اسلام است که باعث میشود تا اخلاق و رفتار ما درست شود.
از فرقههای دیگر ادیان اطلاعات زیادی ندارم و میان اهل سنت و شیعه بودن مردد بودم که پس از صحبت با کسانی که هم از شیعه بودند و هم سنی، به نتیجه رسیدم که زندگی بدون امام حسین (ع) یک چیزی کم دارد؛ بنابراین تصمیم گرفتم که شیعه باشم. شیعهای که رهبر معظم انقلاب اسلامی قبول دارند، چون ایشان برای من نائب امام زمان (عج) هستند.
دفاعپرس: با شنیدن نام امام حسین (ع) چه حسی در قلب شما شکوفا میشود؟
احساسی که با شنیدن نام امام حسین (ع) به من دست میدهد، احساسی است که به زبان آوردنش برای من بسیار سخت است. احساس محبت، دوست داشتن بیش از حد... و همیشه خدا را شکر میکنم که خداوند امام حسین (ع) را به ما داده است. ما در ارمنستان مسجدی داریم که دست سفارت ایران است و هر سال در این مکان مراسم عزاداری و نوحه خوانی برگزار میشود و برای من بسیار زیباست.
دفاعپرس: چطور با زبان فارسی آشنا شدید؟
زبان فارسی به گوش من آشنا بود، البته در دانشگاه چون رشته علوم سیاسی میخواندم، زبان فارسی را به عنوان زبان دوم انتخاب کردم. تلاش زیادی برای یادگیری زبان فارسی کردم به حدی که دفتر درسی من در خیابان هم دستم بود و کلمات را مدام حفظ و تکرار میکردم. اگرچه زبانم هنوز کامل نیست، اما در حد صحبت کردن زبان فارسی را راحت یاد گرفتم.
دفاعپرس: در مورد نحوه آشناییتان با شهدا بفرمائید؟
اولینبار زمانی که از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، از طرف بنیاد سعدی به دانشگاه بینالمللی قزوین دعوت شدیم و از آنجا ما را به موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بردند. فضای آنجا دلنشین بود و سپس در کلاس فیلم «خداحافظ رفیق» را پخش کردند و من با دیدن این فیلم به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم و گریه کردم که در آخر استادم یک هدیه به من داد. زمانی که به کشورم برگشتم فیلم را پیدا و کامل آن را تماشا کردم. پس از آمدن به ایران از آنجا که هم دنبال کتابی بودم که زبان خود را تقویت کنم و هم در مورد فرهنگ شهدا بیشتر مطالعه داشته باشم، دوستانم به من کتاب «سلام بر ابراهیم» را پیشنهاد کردند.
معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد
جایی که کتاب را از آنجا خریدم، کتابفروشی بزرگی بود و بخش بزرگی را به کتابهای دفاع مقدس اختصاص داده بود و حدود یک ساعت دنبال کتاب مناسب میگشتم و کتاب «سلام بر ابراهیم» را دیدم، اما فکر کردم شاید خواندن آن برایم سخت باشد، اما تصمیم خود را گرفتم و خواندن کتاب را شروع کردم. با آنکه سرعت مطالعه من پایین بود اما دوست نداشتم که کتاب تمام شود و مصمم بودم که جلد دوم کتاب را هم هر چه زودتر بخوانم.
دفاعپرس: با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم، کدام ویژگی شهید شما را جذب کرد؟
هرچه بیشتر با شخصیت شهید «ابراهیم هادی» آشنا میشدم، بیشتر به شخصیت او علاقهمند میشدم. روحیه پهلوانی و دستگیر بودنش بسیار مرا جذب کرد. او واقعا مومن بود و برخلاف دیگران نمیخواست نشان دهد در صورتی که برخی در ظاهر خود را دیندار نشان میدهند، ولی در باطن اینگونه نیستند. چهار سال از مطالعه این کتاب میگذرد و خودم از آن موقع خیلی تغییر کردم و نسبت به چهار سال گذشته فرد دیگری شده بودم. تا آن موقع من فقط شهید «محسن حججی» را میشناختم و وقتی که داستان زندگی او را شنیدم، برایم بسیار ناراحتکننده بود، اما به وسیله شهید ابراهیم هادی من با بسیاری از شهدا آشنا شدم و دوست داشتم سر مزار او بروم و نخستین بار در روز تولدم به زیارت شهید رفتم و از آن موقع هرگاه ایران باشم، هر پنجشنبه به گلزار شهدا میروم.
معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد
دفاعپرس: شنیدهایم که قرار است زندگینامه خود را به رشته تحریر درآورید در این مورد توضیح دهید؟
من در حال نوشتن زندگینامه خود هستم و یکی از دوستانم قول داده که اگر آن را تمام کنم، به مرحله چاپ برساند. موقعی که کتاب «خاطرات سفیر» را خواندم، از آنجا که زندگی من خیلی به آن کتاب شباهت داشت و حتی سختیهایی که من متحمل شدم، بیشتر از سختیهایی بود که در آن کتاب آمده بود، به همین خاطر تصمیم گرفتم که کتاب زندگینامه خود را بنویسم، اما دلم میخواهد پایان آن قشنگ باشد و طوری شود که من میخواهم و در نهایت مقیم ایران بشوم و به هدفی که دوست دارم رسیده باشم.
به گزارش دفاعپرس، کتاب «خاطرات سفیر» به روایت نیلوفر شادمهری با نگارشی صمیمی و ساده به چالشهای یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه میپردازد و خواننده را به دوره زندگی او در پاریس میبرد و با رویدادها، تجربهها و خاطراتش شریک میکند.
سایت احیاگرمعروف(واجب فراموش شده)
سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری
بانک تصویر بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا حکایت خوبان شهدا
سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری
رجعت انسان به فطرت/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
پرتوان و همراه کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
روحیه دادن به کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
ورزیده و مقاوم/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
شناسایی نزدیک از منطقه عملیاتی/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی
درک روحیه و رفع مشکلات کارکنان/سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی
فرزندان سربازم /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی
شهید مدافع حرم حبیب الله ولایی
بانک تصویر بخش خبری مهدیه آمل مدافعان حرم شهدا
شهید مدافع حرم حبیب الله ولایی
زندگینامه شهید بزرگوار:
حبیب الله سال 1348 در روستای سنگ بست آمل متولد شد. و از وقتی خود را شناخت و به سن نوجوانی رسید آرزویی داشت که برای رسیدن به آن سالها تلاش کرده بود. از 15 سالگی درسش را رها کرد و رفت تا برای خواسته اش در جبهه های نبرد، بجنگد. اما قسمت بود حالا حالا بماند و برای خدا کار کند. جنگ تحمیلی که تمام شد حبیب الله به سپاه رفت و با پوشیدن لباس سبز این نهاد مقدس شب و روز در مرزهای کشور با دشمنان کشورش جنگید. 24 ساله که شد حس کرد حالا آرزوهایش دوتا شده. او محبوبه را دوست داشت و از خدا خواسته بود قسمتشان با هم بودنشان باشد. خدا آرزوی دوم او را اول اجابت کرد و سال 72 با محبوبه رضایی ازدواج کرد. حالا حبیب الله مانده بود و یک زندگی عاشقانه و آرزوی دیرینه ای که او را همچنان سرگشته مرزهای کشور کرده بود.
جنگ سوریه که شروع شد حبیب الله ولایی به آنجا رفت تا جهادش را در سرزمین شام ادامه دهد اما مجروح شد و مجبور شد برگردد به ایران. سال 96 هم خدا حبیبش را به آرزوی اولش رساند و او شهید شد.
هیچ گاه فکر نمی کردم روزی بخواهم همسر او شوم:
خانواده من و خانواده شهید حبیب الله ولایی هر دو در یک محل زندگی می کردند. برادرانم با او دوست بودند و می شناختنش اما من روی خودش شناختی نداشتم. می دانستم خانواده مذهبی هستند و با تعدادی از اقوامشان در یک آپارتمان زندگی می کنند. چون تفاوت سنی مان هم تقریبا زیاد بود هیچ گاه فکر نمی کردم روزی بخواهم همسر او شوم.
اگر چه حبیب الله با برادرانم دوست بود اما واسطه ازدواج ما فرمانده اش بود. او 24 سالش بود و من 15 سالم. خانواده به خصوص برادرهایم مخالف ازدواج ما بودند و چون تک دختر بودم حساسیت بیشتری رویم داشتند. خصوصا یکی از برادرهایم که جانباز بود و چند سالی است به شهادت رسیده می گفت: من حبیب الله را می شناسم و می دانم چقدر آدم خوبی است اما محبوبه هنوز کوچک است و باید درس بخواند. فرمانده شهید ولایی خیلی اصرار می کرد و می گفت او مثل پسرم است و اندازه چشمانم قبولش دارم، شما هم یک دختر دارید و می خواهید حتما خوشبخت شود پس فاصله سنی اینقدر مهم نیست.
خودم خیلی نظر به خصوصی نداشتم و گذاشتم خانواده ام اول نظرشان را بدهند ام چون می دانستم آدم های مومنی هستند بدم نمی آمد. مادر بزرگ شهید ولایی را بارها در مسجد دیده بودم.
شنیده بودم حبیب الله هم در سن 15 سالگی درس را رها کرده و عازم جبهه شده بود و بعد از آن هم وارد سپاه شد. نمی توانم بگویم پیش از ازدواج دوستش داشتم اما بعد از ازدواج علاقه و دلبستگی ام بسیار زیاد شده بود.
یک جمله از کارش نمی گفت:
شهید ولایی چند سالی می شد که به نیروی قدس رفته بود و به طبع مأموریت های برون مرزی هم زیاد می رفت، مثل: لبنان و سوریه و عراق و. .. البته هیچ وقت حتی یک جمله هم درباره کارهایی که انجام می داد حرفی نمی زد. حتی در مورد اینکه کجا رفته هم گاهی خبر می داد. 6 ماه سوریه بود و چون ما دلتنگ شدیم دو هفته با بچه ها رفتیم پیشش ماندیم.
دو خواسته ای که حبیب الله از خدا خواست:
حبیب الله از نیروهای حفاظت اطلاعات بود و نیازی نبود وارد خط مقدم جنگ شود اما اینطور که بعدا برای ما گفتند او وارد میدان نبرد می شد و دلش طاقت نمی آورد عقب بماند. حتی مجروح هم شده بود راضی به برگشتن نمی شده. او عاشق شهادت بود. اوایل ازدواج یکبار مرا به امامزاده ابراهیم آمل برد و آنجا گفت که دو خواسته از خدا داشته، یکی ازدواج با من بوده که رسیده یکی هم شهادت که خدا هنوز روزی اش نکرده است.
روزهای آخر...
حال شهید ولایی اینقدر وخیم شده بود که چند ماه در بیمارستان بستری شد. من هر روز از صبح تا ظهر می رفتم بیمارستان، ظهر می آمدم غذای بچه ها را آماده می کردم و دوباره می رفتم تا شب. روزهای سختی بود. مریض هایی شبیه او معمولا خودشان به کما می روند اما حبیب الله مغزش خوب کار می کرد و به هوش بود برای همین برای اینکه بتواند راحت نفس بکشد مجبور بودند او را بی هوش کنند تا دستگاهی که در ریه اش می گذرانند اذیتش نکند. وقتی من می رسیدم بیمارستان دکتر بی هوشی دارویش را کم می کرد تا کمی به هوش باشد بعد به او اطلاع می داد که همسرتان آمده شما را ببیند. می رفتم کنارش و دستش را می گرفتم و با او صحبت می کردم... یادآوری خاطرات آن روزها برایم سخت است. لب های شهید ولایی را با کمی آب زمزم و تربت کربلا نم می زدم تا شاید تسکینی بر دردهایش شود.
سامانه قرائت صلوات وفاتحه برای شهید مدافع حرم حبیب الله ولایی
شهید مدافع حرم سردار روح الله سلطانی
بانک تصویر بخش خبری مهدیه آمل مدافعان حرم شهدا
شهید مدافع حرم روح الله سلطانی
زندگی نامه شهید :
آخرای شهریور ۱۳۵۹ باشروع جنگ تحمیلی به دنیا اومدم
زمان تولدم برام شمع روشن کرده بودند، نه اینکه جشن گرفته باشن، نه!
اوضاع اون روزها خیلی پر استرس بودو برق ها قطع!
پرستارها مجبورشدن شمع روشن کنند مادر بزرگم علاقه زیادی به امام خمینی ره داشت
پیروزی انقلاب اسلامی،این مرد بزرگ رو به یک اسطوره و الگو تبدیل کرده بود
اسم منم به همین دلیل شد روح الله
ازکودکی،سنگینی این اسمو حس میکردم بازی های کودکانه
شیطنت های گاه و بیگاه ما برای پدربزرگم لذت بخش بود
برای ما هم که توی خونه شون لحظات مون رو سپری میکردیم لذتی وصف نشدنی داشت
پدرم برقکار ساده ای بود
مجبوربودیم مدتی اونجا زندگی کنیم کمی وروجک اما درس خون و منظم بودم
و جزو شاگردان ممتاز وزرنگ مدرسه!
یه رسم خوبی بزرگان محل داشتن
اسامی بچه های ممتاز رو از بلندگو مسجد اعلام می کردند
اگر بدونین چه لذتی داشت پدرم خدابیامرز فردی مذهبی و دلسوز بود
صدای دعا و نماز نیمه های شبش هنوز تو ذهنم هست
صدای زیبای قرآن خوندنش قبل خوابیدن ما
مادرم هم انقدر معتقد بود که هربار برای شیردادن من، وضو می گرفت... سال ۷۵ بخاطر ادامه تحصیل به شهر آمل اومدیم.
سالها بعد نزدیک دیپلم، به دختردایی مریم علاقمند شدم و با مشورت مادربزرگم رفتیم خواستگاری
همه موافق بودند به جز عروس خانم!
خلاصه نشد که ما داماد بشیم خدا کمک کرد و آرزوم برآورده شد
دانشجوی دانشگاه پاسداری امام حسین ع شدم
تا اونجایی که میتونستم درس خون و منظم بودم
تقریبا سال بعد دانشجویان برتر رو عازم مکه کردند و اسم منم افتاد اللهم لک لبیک...
چه عاشقانه زیبایی با خدا در طواف کعبه داشتم..
برای شهادتم دعا کردم
برای سلامتی رهبرم و همه مسلمانان
برای خانواده و مهم تر از همه انتخاب همسری خوب, بهتر بگم؛ رضایت مریم!
دعا کردم... وقتی برگشتم بااستقبال زیادی روبه رو شدم
مادرم برای ولیمه کل فامیلو دعوت کرده بود و همه به صورت دو ستون تو کوچه منتظر من بودن
تودل جمعیت مریم خانمو دیدم
خشکم زد برای چندلحظه!
دستمو کشیدن وحرکت کردم اصرار من برای خواستگاری مجددا شروع شد
خداروشکر این بار جواب بله رو گرفتم وصیغه محرمیتی خوندیم وانگشتر زدیم
قبل ازدواج هم ساعتها باهم صحبت کردیم
ایشون از انتظاراتش گفت و من هم قول دادم خوشبختش کنم ۸۱/۷/۱۸ عقد کردیم
همراه همیشگی من دیگه پذیرفته بود به کسی بله گفته که عاشق رهبرشه و حتی حاضره برای دین و مردمش در سخت ترین
مأموریت ها شرکت کنه
و شهید بشه
میدونست میخوام به وزن اسمم دربیام خانمم خواهرزاده شهیدان:
علی اکبر، نورالله، عزیزالله امین تبار بود
بعد ازدواج بهم گفت، یکی از دلایل رضایتش،اعتقاد به شهادت بود
میخواست تکیه گاه زندگی اش یک پاسدار باشه دوسال بعد از ازدواجمان
پسر اولمون به دنیا آمد
از آنجایی که من ارادت خاصی به
حضرت علی اکبر ع داشتم
دوست داشتم که نام علی اکبر
رو براش بگیریم ولی به خاطر نذری که کردیم ، اسمش رو ابوالفضل گذاشتیم در زمان بارداری یا نگهداری بچه ها، همیشه همسرم روکمک می کردم
و وقت هایی که
بچه ها تب می کردن
تا صبح بیدار می موندم و
با دستمال خیس پاشویه شون می کردم. فیلمی از سید جلال داشتم و بارها اونو می دیدم و گریه می کردم
وقتی بابچه هام نماز میخوندم
بعد نماز رو به بچه ها می کردم
و می گفتم :
اولین دعاهایتان شهادت من باشد. دیدار با جانبازان
از کارهای مهم و اساسی من بود
شهدا با شهادتشون از این دنیا میرن
ولی جانبازان با مجروحیتشون تازه باید زجرهای جدیدو تحمل کنن
دردهای جسمی
ودردهای فرهنگی جامعه که اونهارو از پا درمیارن به سربازان گردانهای پیاده
بسیجیان در گردان های امام حسین(ع) آموزش های نظامی می دادم
در کار جدی بودم و بعد آموزش با بچه ها میگفتیم و می خندیدیم
اعتقاد داشتم
اخلاق در هرکاری حرف اول است ارادت خاصی به سردار رستمیان فرمانده لشکر ۲۵کربلا
داشتم
یک شب قرار شد
جلسه ای کاری در منزل ما داشته باشیم
قبل حضورشون بچه هامو آموزش دادم وقتی ایشون اومدن احترام نظامی بذارن
شب قشنگی شد وکلی خندیدیم بچه ها!!
من از یک بسیجی ساده شروع کردم و نهایتا معاون عملیات لشکر ۲۵کربلا شدم
هیچ وقت به دنبال جایگاه سازمانی نبودم
پس پاسداری رو
سربازی رهبری ببینید
که اگر پشتیبان ولی فقیه باشین
دشمن غلطی نمیکنه! من و محمود رادمهر
از طرف استان مازندران برای دوره رشد و ارتقای سازمانی یا به عبارتی دوره آموزش فرماندهی معرفی شدیم به تهران
دوران خوبی بود
دعا میکردم این دوره ها زمینه خدمت منو به اسلام بیشتر کنه مأموریتی در آذربایجان غربی، پیرانشهر،ارتفاعات مرزی حاج ابراهیم داشتیم
پس از مبارزه با گروهک تروریستی پژاک و موفقیت از انجام عملیات در دفاع از حریم کشور و مردمم
به بالاترین درجه انسانیت رسیدم
ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻳﻚ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﻴﺪ
چند سال پیش، پسرم برای ماموریتی به یکی از استان های شمالی رفته بود.
بعد ها فهمیدیم که افتخار حفاظت از مقام معظم رهبری را بر عهده داشت.
همان روز، گویا سر سفره ناهار، ایشان نزدیک آقا نشسته بودند. معظم له، نگاهی توام با مهربانی به روح الله می اندازند و می فرمایند:ماشا الله چه قد رعنایی داری. اهل کجایی؟
روح الله گفت بچه آمل هستم.
بعد حضرت آقا دستی به سر روح الله کشیدند و گفتند: «پس شما دانه بلند مازندران هستی!»
همه ی جمع خندیدند.
این خاطره شیرین ترین خاطره عمر روح الله شده بود. پسرم حقش شهادت بود. به اشرار و ضد انقلاب هم میگویم سربازان سید علی خامنهای پیروزند.
اما تنها یک آرزو دارم و آن این است که هرچه زودتر به محضر آقا و مولایم امام خامنه ای برسم و از نزدیک ادای احترام کنم.
سامانه قرائت صلوات وفاتحه برای شهید مدافع حرم سردار روح الله سلطانی
لینک های تصویری
طبقه بندی موضوعی
- کتابخانه (۲۳)
- بانک فیلم (۱۱۳)
- بانک صوت (۵۳)
- بانک تصویر (۱۰۹)
- بخش خبری مهدیه آمل (۷۷۱)
- شهدای مهدیه آمل (۲۵)
- سبک زندگی مهدویت (۷)
- بخش مقالات مهدویت (۲)
- حجاب (۱۰)
- حدیث و قرآن (۱۳)
- مناسبتهای مذهبی (۲۰۰)
- رحلت رسول اکرم(ص) (۱)
- شهادت حضرت زهرا(س) (۳۱)
- شهادت امام حسن مجتبی(ع) (۳)
- شهادت امام حسین(ع) (۹۱)
- شهادت امام سجاد(ع) (۲)
- شهادت امام باقر(ع) (۳)
- شهادت امام صادق(ع) (۵)
- شهادت امام کاظم(ع) (۳)
- شهادت امام رضا(ع) (۱)
- شهادت امام هادی(ع) (۳)
- شهادت امام حسن عسکری(ع) (۳)
- امام زمان عج (۳)
- میلاد پیامبر(ص) (۴)
- میلادامام صادق(ع) (۲)
- حضرت معصومه(س) (۴)
- میلادحضرت زهرا(س) (۱۲)
- میلادامام باقر(ع) (۲)
- میلادامام جواد(ع) (۵)
- میلاد امام علی(ع) (۲)
- حضرت زینب(س) (۱)
- میلاد امام زمان (عج) (۱۷)
- میلاد امام حسین(ع) (۲)
- میلاد حضرت ابوالفضل(ع) (۲)
- میلاد امام سجاد(ع) (۴)
- میلادامام رضا(ع) (۳)
- مناسبتهای ملی (۱)
- احکام (۷)
- رهبری انقلاب (۳۴۷)
- خط حزب الله (۴۹)
- اطلاعنگاشت (۱۴)
- سخن نگاشت (۱۵)
- مراسمات (۵۰)
- دیدار با خانواده شهدا (۱۲)
- دیدارها (۱۱)
- امام خمینی(ره) (۱۷)
- نرم افزارهای مذهبی (۵)
- موبایل (۱)
- زندگی به سبک شهدا (۵۶)
- زندگی درمکتب اهل بیت(ع) (۱۰۷)
- نماز (۱۱)
- ویزه نامه مذهبی (۲۴)
- شهادت اهل بیت(ع) (۹)
- میلاد اهل بیت(ع) (۸)
- میلاد امام زمان (عج) (۷)
- اعیادشعبانیه (۶)
- ماه مبارک رمضان (۲۳)
- ماه محرم (۸۸)
- مقالات (۱۵)
- ویژه نامه شب های محرم (۱۰)
- علما (۱۰)
- یاران عاشورایی (۱۳)
- درس هایی عاشورایی (۹)
- سخن نگاشت (۱)
- بانک مداحی (۳۷)
- حاج محمودکریمی (۱۳)
- محرم 1400 (۱۰)
- حاج محمدرضاطاهری (۲)
- نوای دیجیتال (۱۲)
- حاج عبدالرضا هلالی (۱)
- حاج سیدمجیدبنی فاطمه (۲)
- محمدحسین پویانفر (۶)
- حاج مهدی رسولی (۲)
- حاج محمودکریمی (۱۳)
- فاطمیه(س) (۳۹)
- استودیویی (۱)
- شرح آیات قرآن درخطبه فدکیه (۶)
- زندگی به سبک یاس نبوی (۳)
- حکایت خوبان (۱۰)
- مدافعان حرم (۱۷)
- نمآهنگ (۴۶)
- جنگ ودفاع مقدس (۲۶)
- شهدا (۵۹)
- کلیپ های مذهبی (۳۰)
- کلیپ های عاشورایی (۱۰)
- کلیپ های فاطمی (۱)
- میلاداهل بیت(ع) (۱)
- شهدایی (۵)
- شهادت اهل بیت ع (۱)
- بخش کودک و نوجوان (۷)
- هیئت انصارالمهدی(عج) مهدیه آمل (۲۹)
- روابط عمومی مهدیه آمل (۲۰)
- بانک رسانه مهدیه آمل (۱۸)
- سبک زندگی حضرت زهرا(س) (۲۸)
- واحدخواهران مهدیه آمل (۱۴)
- عیدقربان (۲)
- عیدغدیرخم (۱۶)
- خیمه فاطمی (۲۳)
- مسابقات فرهنگی (۷)
- حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل (۷۴)
- گروه جهادی مهدیه آمل (۲)
- حاج قاسم سلیمانی (۲۷)
- زندگی به سبک علمای اخلاق (۱۳)
- آیت الله یزدان پناه نیاکی (۱۴)
- کتاب اسرار نماز (۳)
- تفسیر المیزان (۱)
- عرفان در وادی عمل (۱)
- حکمت اشراق (۱)
- حکمت متعالیه (۱)
- نهایه الحکمه (۱)
- روش شناسی حکمت صدرایی (۱)
- علم النفس صدرایی (۱)
- منازل السائرین (۱)
- اشارات و تنبیهات (۱)
- سبک زندگی اسلامی (۲۵)
- امربه معروف نهی ازمنکر (۶)
- علمای دین (۹)
- اربعین حسینی (۱۲)
- زندگی به سبک غربی (۱)
- تهاجم فرهنگی (۱)
- جهادتبیین (۲)
- مراسمات مهدیه شهرستان آمل (۱۰)
- دعا وادعیه (۲)
کلمات کلیدی
يادداشت سردبير
-
مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت/مهدیه شهرستان آمل
پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت/مهدیه شهرستان آمل
مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت (من خادمیار کوچک امام زمانم)
مهدیه شهرستان آمل که با مشارکت 150 دانش آموز و بازدید بیش از 54 هزار نفر
در کانال دختران انقلاب مهدیه شهرستان آمل در شهرستانهای آمل،بابل،محمودآباد در روز چهارشنبه مورخ 1402/2/27 در سالن اجتماعات اداره تبلیغات اسلامی آمل با تلاوت قرآن و سخنرانی مدیرعامل مهدیه شهرستان آمل آقای حاج قاسم بناگر و سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسینی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی آمل و مسئول تشکلهای دینی اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران و دیگر مدیران مهدیه شهرستان آمل و دانش آموزان آینده ساز برتر مسابقه نشر حدیث مهدویت و خانواده های محترم برگزار گردید.
آخرين مطالب
-
حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل
شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پرچمدار نجات منطقه
سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳ -
امام خامنهای: صهیونیستها از طوفان الاقصی نجات پیدا نمیکنند
دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ -
امام خامنه ای: شمااکنون درطرف درست تاریخ ایستادهایدوبخشی ازجبهه مقاومت راتشکیل دادهاید
پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ -
-
رئیس جمهور و همراهانش به شهادت رسیدند
دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
منطق قرآنی برائت به دنیای اسلام منتقل شود/ حوادث غزه شاخصی ماندگار برای تاریخ است
دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
امام خامنهای دردیدارجمعی ازمعلمان:جوانان بایدمنطق شعارمرگ برآمریکا ومرگ بر رژیم صهیونیستی رابدانند
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
معرفی کتاب «مسئله حجاب» کتابی که همچنان زنده است...
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
اطلاعنگاشت | کتاب جذاب و تمدنساز
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
محبوب ترين ها
-
۵۵۸ -
۴۸۳ -
۵۷۵ -
۴۳۱ -
۴۸۶ -
۴۲۹ -
۴۰۳ -
۴۱۷ -
۴۲۱ -
۳۸۹
پیوندهای روزانه
خلاصه آمار
سبک زندگی پیامبر(ص)
-
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 10 (+پوستر)
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 9 (+پوستر)
شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 8 (+پوستر)
سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 7 (+پوستر)
دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 6 (+پوستر)
يكشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 5 (+پوستر)
پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 4 (+پوستر)
سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 3 (+پوستر)
يكشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 2 (+پوستر)
شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 1 (+پوستر)
شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱
سبک زندگی فاطمی(س)
-
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری11
دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری10
شنبه ۳ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری9
جمعه ۲ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری8
شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری7
چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری6
دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری5
شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری4
پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری3
چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری2
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری1
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱