بانک رسانه مهدیه آمل
بایگانی
- خرداد ۱۴۰۲ (۹)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۴۴)
- فروردين ۱۴۰۲ (۵۲)
- اسفند ۱۴۰۱ (۵۴)
- بهمن ۱۴۰۱ (۵۸)
- دی ۱۴۰۱ (۷۷)
- آذر ۱۴۰۱ (۶۲)
- آبان ۱۴۰۱ (۷۰)
- مهر ۱۴۰۱ (۵۰)
- شهریور ۱۴۰۱ (۶۰)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱۴۵)
- تیر ۱۴۰۱ (۸۰)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۳)
- فروردين ۱۴۰۱ (۱۶)
پربحث ترين ها
-
-
شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد
۰۱/۰۴/۲۲ -
حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل
۰۱/۰۵/۰۵ -
-
-
-
-
-
-
حسینیه
معرفی کتاب مهدوی
پيوندها

۵۴ مطلب با موضوع «زندگی به سبک شهدا» ثبت شده است
نقش بینظیر حاج قاسم
بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب زندگی به سبک شهدا شهدا
نقش بینظیر حاج قاسم
حضرت آیتالله خامنهای: «چون بنیهی انقلاب بنیهی قویای است، در هر دو قضیه [حملهی نظامی آمریکا به افغانستان و عراق] طرف مقابل به طور واضح شکست خورد و شکستش همراه بود با توسعهی دستوبال جمهوری اسلامی؛ چیزی که آنها فکرش را نمیکردند. خدا رحمت کند شهید سلیمانی را که نقش او در این قضیّه نقش واقعاً بینظیری بود؛ من که از نزدیک در جریان کارها بودم، میدانم. خدا انشاءالله درجاتش را عالی کند.» ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب لوح «نقش بینظیر حاج قاسم» را منتشر میکند.
شرح حال خانوادههای شهدا را بخوانید داستان عاشقی
بانک فیلم بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب زندگی به سبک شهدا دیدار با خانواده شهدا
سفارش میکنم شرح حال این خانوادههای شهدایِ دوران دفاع مقدس یا دفاع از حرم اهلبیت را بخوانید، ببینید چه سختیهایی را اینها متحمل شدند. ببینید چه سختیهایی را اینها متحمل شدند. این جوان، همسر عزیزش، فرزند نورچشمش را رها میکند میرود برای اداء تکلیف ...
۱۴۰۱/۱۰/۱۹ - رهبر انقلاب
نسخه الکترونیکی کتاب «قهرمان؛ سلیمانی» منتشر شد
بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب زندگی به سبک شهدا حاج قاسم سلیمانی
نسخه الکترونیکی کتاب «قهرمان؛ سلیمانی» منتشر شد

با جستجو و تفکر در خطوط زندگی و سالها مجاهدت صادقانه و مخلصانهی او میتوان به پاسخ این سؤال رسید. حضرت آیتالله خامنهای در سخنرانیهای مختلفی ابعاد گوناگون زندگی مجاهدتها خصوصیات ومکتب و ثمرات و دستاوردهای سردار سلیمانی را تبیین کرده و دربارهی ابعاد گوناگون حادثهی عظیم شهادت ایشان سخن گفته اند. این کتابچه به روش شرح مزجی بیانات معظم له تلاش کرده روایتی جامع و خواندنی از حاج قاسم سلیمانی در اختیار مخاطبین گرامی بگذارد.
مطالب در قالب ۵ فصل اصلی دسته بندی شدهاند:





در تولید این کتابچه تلاش شده بیانات مهم رهبر انقلاب اسلامی دربارهی «حاج قاسم سلیمانی» براساس سیری دقیق و با بیان روایی آورده شود و ضمن توجه به ایجاز و اختصار جامعیت محتوایی مدنظر باشد. امید که مطالعه ی این محصول قدمی در جهت شناخت و معرفت عمیق تر نسبت به اندیشه و خط مقاومت و شخصیت و سیره و مکتب قهرمان ملت ایران و امت اسلامی از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی باشد. «شهید سلیمانی، هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد.... همهی دنیا قبول دارند که آمریکا در عراق و سوریه به مقاصد خودش نرسیده. قهرمان این کارسلیمانی بود». «نقشه و توطئه استکبار در منطقه، با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی خنثی شد و مظهر و پرچم این نیروی عظیم شخصی به نام «حاج قاسم سلیمانی» بود.»
روایتی از راز دلبستگی کردها به شهید «محمد بروجردی»
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا
روایتی از راز دلبستگی کردها به شهید «محمد بروجردی»
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «مجید نداف» از رزمندگان غائله ضد انقلاب غرب کشور در بیان روایتی از روزهای اشغال سنندج توسط گروهکهای ضدانقلاب در اردیبهشت ۱۳۵۹ خاطرهای را نقل کرده است که در ادامه میخوانید.
عده بسیاری از بومیان منطقه را در محوطه باز پادگان، مشغول قدم زدن دیدم. آنها تعداد بسیاری از نیروهای مردمی طرفدار حکومت بودند که با آشفته شدن وضع شهر، به پادگان پناه آورده بودند.
در میان آن آشفتهبازار که هر کدام از انسانها بهطرفی میرفتند، نگاهم به چهره مهربان اما پر جنب و جوش مردی افتاد که با عجله بهسوی انبار اسلحه میرفت. مردی لاغراندام با ریش بلند خرماییرنگ بود و عینکی کائوچویی که کاملاً به صورتش میآمد. محو نگاهش بودم که کسی صدایش کرد: برادر بروجردی پس اسلحه چه شد؟ نگاهی به مردم اطراف انداخت و با صدایی که همه افراد بتوانند بشنوند، گفت: یالا، آنهایی که اسلحه میخواهند و میتوانند بجنگند، بیایند و اسلحه بگیرند و توی شهر بروند، آنهایی هم که نمیتوانند همینجا داخل پادگان بمانند. جمعیت داوطلب حرکت کرد و رفت. فقط یک عده افراد پیر و سالخورده بههمراه تعدادی مجروح باقی ماندند.
مات و مبهوت از این همه همدلی مردم بودم که دیدم آقای بروجردی جلوی درب انبار خلع سلاح لشکر با شخصی در حال گفتوگو است که: آخه پدر من مگر تو اصلونسب اینها را میشناسی که همینطوری اسلحه به آنها تحویل میدهی؟ آقای بروجردی با همان چهره مهربان و آرامش، نگاهی به مرد انداخت و گفت: وقتی که این افراد به پادگان پناه آوردند یعنی آنکه هوادار جمهوری اسلامی هستند، پس حالا هم بهخاطر انقلاب و هم بهخاطر خودشان باید در امنیت شهر کمک کنند.
با خالی شدن اسلحهخانه، آقای بروجردی بهسوی انبار سلاح رفت و تمامی اسلحههایی را که از ژاندارمری و شهربانی در لشکر بود، به هواداران انقلاب اسلامی داد. کار توزیع اسلحه تمام شد. آقای بروجردی برای آخرین بار نگاهی بهسوی مردم اطرافش کرد و با صدای بلند گفت: هنوز کسی مانده که اسلحه نگرفته باشد؟ جمعیت یک صدا فریاد زدند: نه، همه اسلحه داریم. آقای بروجردی پس از اینکه مطمئن شد همگی اسلحه گرفتند، با قدمهایی محکم و استوار بهسوی در پادگان حرکت کرد: خب یالا، بیایید به داخل شهر برویم.
روایتی از زندگی شهید فاضل/ خانواده من عزیزتر از خانواده امام حسین (ع) نیست
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا شهدا
روایتی از زندگی شهید فاضل/ خانواده من عزیزتر از خانواده امام حسین (ع) نیست
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، با وجود تثبیت خط در جزیره جنوبی، فعالیت مهندسی لشکر همچنان ادامه داشت و این فعالیت حساسیت نیروهای عراقی، آتش آنها و شهدا و مجروحانی را به دنبال داشت. با تاریک شدن هوا دو بولدوزر از لشکر ۸ برای احداث و تقویت بخشی از خاکریزهای نزدیک به خط مقدم، حرکتشان را شروع کردند. یکی از دستگاهها را علی جولایی هدایت میکرد و دیگری را محمدرضا فاضل.
چند ساعت بعد از آغاز فعالیت این دستگاههای مهندسی، عراق هر دو را زد و همزمان نیروهایش به خط نفوذ کرده و اطراف دستگاهها را محاصره کردند. باکِ چند صد لیتری یکی از دستگاهها که درست پشت صندلی راننده تعبیه شده بود آتش گرفت و اطراف بولدوزرها مثل روز روشن شد.
وقتی نیروهای لشکر از پشت خاکریز، محل اصابت را با دوربین میبینند اثری از رانندهها نمییابند و چون میدانند بیشتر نیروهای لشکر ۸ به این راحتیها تن به اسارت نمیدهند، حدس میزنند رانندهها زخمی و جایی مخفی شدهاند تا بعد از رفتن بعثیها، خودشان را از مهلکه نجات دهند.
روز بعد، حدس و گمانها تا حدودی درست از آب در آمد و علی جولایی که جراحتش چندان جدی نبود، در اورژانس دیده شد، ولی هنوز خبری از سرنوشت فاضل نشده و نیروهای مهندسی تصمیم گرفتند با تاریک شدن هوا، خودشان را به محل دستگاهها برسانند تا فاضل را پیدا کنند؛ چه پیکرش را و چه بدن زخمیاش که توان عقب ماندن نداشته و به امید کمک همرزمانش جایی مخفی شده است.
مهدی رحیمی جانشین وقت مهندسی لشکر که بیشتر از بقیه پیگیر پیدا کردن محمدرضا فاضل بود، بعد از فرستادن چند دستگاه دیگر به گوشه دیگری از خط مقدم، با همراهی سید محمد طباطبایی و قنبر سلیمانی راهی محل مفقود شدن فاضل شدند.
نگرانی برای کپسول گاز خانه مادر/ خانواده من که عزیزتر از خانواده امام حسین (ع) نیست
رحیمی در مورد رابطهاش با فاضل میگوید: «محمدرضا تکپسر خانواده بود. او که تازه هفده سالش تمام شده بود، به من که سه سال از خودش بزرگتر بودم، خیلی وابستگی داشت و به اصطلاح نُنرِ من بود. عصر روز قبل از آن اتفاق که با او و زینالدینی در چادر مهندسی دراز کشیده بودیم، بیمقدمه از فاضل که سرش را گذاشته بود روی دستم، پرسیدم تو دلت میخواهد شهید شوی؟! جواب داد هم آره و هم نه! گفتم دلیل آرهاش را که همه بلدیم، چون هیچکداممان امیدی به برگشت نداریم، ولی نخواستنت را نمیفهمم! گفت رحیمی! راستش مادرم کسی را ندارد، الآن که من اینجام، مطمئنم که کپسول گازش تمام شده و به هیچکس رو نمیزند تا خودم بروم و کپسولش را عوض کنم. بیگاز میماند تا من برگردم. گفتم آخر این چه نگرانیای هست، خواهرهایت که ازدواج کردند برای مادرت هم کپسول گاز میآورند. خوشحال شد، گفت درسته که حرفت شوخی بود، ولی بی راه هم نمیگی، اصلا مادرم خدا را دارد، عزیزتر از عزیزان امام حسین (ع) که نیست، اگر امام حسین (ع) هم میخواست به این چیزها فکر کند کربلا نمیرفت.»
تکههای سوخته بدنش را بعد یک روز از شهادت جمع کردیم
رحیمی ادامه میدهد: «تا نزدیکی بولدوزرها با تویوتا رفتیم و از جایی به بعد، قنبر سلیمانی را گذاشتیم پای ماشین و با طباطبایی رفتیم جلوتر. احتمال داشت عراق نزدیک دستگاهها کمین گذاشته یا چیزی تله کرده باشد، ولی برایمان مهم نبود میخواستیم به هر قیمتی که شده، فاضل را برگردانیم. چند دقیقهای که اطراف دستگاهها را جستوجو کردیم و چیزی پیدا نکردیم، عراق متوجه حضورمان شد و آن محدوده را گرفت زیر آتش. به حدی شدید میزد که دو نفری چسبیده بودیم به زمین و تکان نمیخوردیم.»
بعد از دقایقی که بعثیها مطمئن شدند هر نیرویی که نزدیک دستگاهها شده، از بین رفته و شلیکها را قطع کردند، رحیمی و طباطبایی یکبار دیگر جستوجویشان را ادامه دادند، ولی اینبار با احتیاط بیشتر و بدون جلب توجه دیدهبانهای دشمن.
رحیمی، این لحظات پر اضطراب و دلهرهآور را اینگونه روایت میکند: «به طباطبایی گفتم بگذار یکبار دیگر دستگاهش را نگاه کنم. دوباره که رفتم بالا، چشمم افتاد به حجم سوختهای که پایین صندلی جمع شده بود. مطمئن شدم که محمدرضا در همان اصابت اول و همزمان با آتش گرفتن صدها لیتر گازوئیل در پشت سرش، شهید شده و چیز زیادی از پیکرش باقی نمانده. باقیمانده پیکر که با اشاره دست متلاشی میشد را ریختیم داخل یک پتو و بردیم عقب و تحویل تعاون لشکر دادیم.»
درباره شهید
شهید محمد رضا فاضل فرزند حسینعلی. این شهید، تنها پسر خانواده پنج نفری شان، هنگام فوت پدر در دوران کودکی بود. شهید فاضل، ۲۲ اسفند ۶۲ در ۱۷ سالگی طی عملیات خیبر در جزیره مجنون جنوبی به شهادت رسید.
مراسم هفتمین سالگردمدافع حرم شهیدروح الله صحرایی/همزمان با روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا مدافعان حرم روابط عمومی مهدیه آمل
مراسم هفتمین سالگردپاسدار مدافع حرم شهیدروح الله صحرایی/همزمان با روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
شهیدمحمد احمدی راد
شهدای مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا شهدا
شهیدمحمد احمدی راد
هو الشهید زندگی نامه شهید دانش آموز محمد احمدی راد، محمددر 30 شهریور ماه سال 1348 میان خانواده ای با ایمان و متدین در شهرستان آمل استان مازندران دیده به جهان گشود و در دامن پر مهر و محبت مادر و پدرش پرورش یافت. دوران تحصیلی را تا مقطع متوسطه رشته تجربی در مدارس آمل با موفقیت و جدیت پشت سر گذاشت و یکی از دانش آموزان خوب در تحصیل و اخلاق بود، شهید بزرگوار در فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و انقلابی آن دوران و برگزاری مراسمات مذهبی مدرسه و محل سکونت، نقش موثر و حضور پررنگی داشت. شهید محمد احمدی راد در عضویت بسیج لشکر 25 کربلا به اسلام خدمت می کرد که در جبهة غرب و جنوب شرکت داشت و سرانجام در تاریخ 1364/12/22 منطقه فاو در اثر جراحات وارده به بدن شهد شیرین شهادت را نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید بزرگوار پس از 11سال تفحص شد و بعد از تشییع در گلزار شهدای شهرستان شهید پرور آمل مدفون گردید و تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
*توصیه نامه شهید محمد احمدی راد*
بسم الله الرحمن الرحیم به شما توصیه میکنم که پیرو راه سیدالشهدا و امام باشید. اخلاق اسلامی داشته باشید و با مردم مدارا کنید. در انجام کارهای خود همیشه رضای خداوند را در نظر داشته باشید و ریا کاری نکنید، چرا که مخلصانه کار کردن رهایی از بند شیطان است. عزیزان! شما را به انجام واجبات وترک محرمات، به خصوص به جا آوردن نماز اول وقت و پرداخت خمس سفارش میکنم. در زندگی به خداوند و ائمه اطهار متوسل شوید تا گمراه نگردید. به خواهرانم توصیه میکنم که حجاب اسلامی خود را رعایت کنند. از اینکه پدران و مادران فرزندان خود را هنگام عزیمت به جبهه بدرقه میکنند و مادران با پاشیدن گلاب به چهرة عزیزان خود آنها را میبوسند و جدائی آنها را به آسانی تحمل میکنند، معلوم میشود که اسلام و انقلاب و امام که رهبر امت اسلام و جانشین امام زمان(عج) است از همه در پیش آنها عزیزتر است و مردم ما وقتی که اسلام را در خطر دیدند نمیتوانند بیتفاوت باشند.
ویژگی های بارز شهید:
پدر شهید: ایشان در خانوادهای پاک و مومن بزرگ شدند. ایشان همیشه در سالن میخوابید شوفاژ را روشن میکردم تا گرم باشد اما بعد میدیدم که خاموش است، چند بار همین جوری شد تا اینکه متوجه شدم کار شهید است او این کار را میکرد تا اتاق سرد شود و بتواند برای نافلة شب بیدار شود.
خاطره پدر:
پسرم! من افتخار می کنم که فرزندم گوش به فرمان رهبرش برای دفاع از دین و میهنمان به میدان رفته است، اما فکر نمی کنی که آموزش نظامی شما کافی نیست؟اگر یک سال آموزش ببینید، با توانمندی بیشتری با دشمن مواجه خواهید شد و در آن صورت موفق تر عمل خواهید کرد.
محمد لبخندی زد و گفت:<<پدر جان! اگر همه این گونه حساب گر باشند، جبهه خالی می ماند. آن چه در دفاع از کشور کارایی دارد، تنها آموزش نظامی نیست، کارگشاترین و مهم ترین چیز، عشق است. باید عاشق وطن باشی تا بتوانی با همه ی وجود از آن دفاع کنی و این عشق، در من هست. درست است که توانایی نظامی من، در حد بالایی نیست اما عشق به میهن، آن کمبود را جبران خواهد کرد.>>
«جواب او به عنوان یک پسر 16 ساله برای ما بسیار جای تعجب داشت. مادر شهید: ایشان زمانی که داشتند میرفتند ما اصلاً اطلاع نداشتیم تا این که بعد از چند روز نامهای به دست ما رسید که ایشان بودند و گفتند من در اروند هستم و از حال او با خبر شدیم.
شهید فهمیده، رهبر ۱۳ ساله
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا
شهید فهمیده، رهبر ۱۳ ساله
محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال 1346 در خانوادهای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد. محمد حسین در سال 1352، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراند. در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. وی شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت. او میگفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم. فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز میگردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان میگوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، محمد حسین تصمیم میگیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد.
زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش میافکند. در یکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، میرساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند. یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ 50 تومان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او میگوید و از وی میخواهد که تا سه روز به خانوادهاش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع کند. در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با وی صحبت و سعی میکند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود.
شهید فهمیده که در عزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش میآید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر با دوستش به نام محمد رضا شمس، مجروح می شوند و آن دو را به بیمارستان منتقل میکنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر برمیگردد.
در حین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده میگوید: من به شما ثابت میکنم که میتوانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحهای از عراقی ها به دست میآورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک میشود، به طوری که رزمندگان مشاهده میکنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک میشود، میبینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد. مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم در جبهه اعتماد واطمینان پیدا میکند، به او اجازه ماندن درجبهه را میدهد. از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند تا در هجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره میشوند. محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسین زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر میگردد و می بیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او میخورد و از ناحیه پا مجروح میشود.
اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی میکند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر میکند و خود نیز تکه تکه می شود. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او میفرمایند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
اقدام زیبای شهید «حاجیزاده» در مراسم خواستگاری به روایت مادرش
بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا مدافعان حرم
اقدام زیبای شهید «حاجیزاده» در مراسم خواستگاری به روایت مادرش
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، «نجیبه ادهمی» مادر شهید مدافع حرم رضا حاجیزاده درباره مراسم خواستگاری رضا میگوید: وقتی که حدود ۲۰ سالش بود از ملاکهای همسری که ایدهآلش بود برایم صحبت کرد. به چند نفر سپردم که یک دختر محجبه برای پسرم میخواهم. این را هم بگویم که چون دختر نداشتم، دخترهای سر و زباندار را خیلی دوست داشتم که عروسم شوند تا همصحبت هم باشیم.
مادر شهید مدافع حرم، رضا حاجیزاده
بعد از دو ماه پیگیر شدن برای مورد مناسب دختر خانمی را به من معرفی کردند که به تازگی در کوچه ما ساکن شده بود. وقتی از خصوصیاتش گفتند. خواستم هماهنگ کنند که یک روز به منزلشان برویم. به بهانه مهمانی و آشنایی به منزلشان رفتیم.
به پدر مریم گفتم قصد ما از آمدن، خواستگاری است. او هم گفت: ما تازه به این کوچه آمدهایم و شما را نمیشناسیم. تا خواستم خودمان را دقیق معرفی کنم، آقا رضا گفت: مامان جان! اجازه میدهید من شروع کنم. مرد باید خواستگاری کند نه زن!
من هم خوشحال شدم و او شروع کرد «اعُوذُ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجیمِ» و خودش را معرفی کرد. حدود نیم ساعت صحبت کرد و پدر مریم جان هم سکوت کرده بود. سپس گفت پسری که خواستگاری خودش را به دست میگیرد پس میتواند گلیمش را هم از آب بیرون بکشد و دخترم را خوشبخت کند.
درباره این شهید بیشتر بدانید
شهید مدافع حرم «رضا حاجیزاده» اهل آمل از شهدای لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به همراه ۱۲ تن دیگر از یارانش در روز ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسید که پیکرش در معرکه نبرد جا ماند و بعد از چهار سال به وطن بازگشت. از این شهید بزرگوار دو فرزند به نام فاطمه حلما و محمدطاها به یادگار مانده است.
من مظلوم ترین مادر شهیدم+کلیپ
بانک فیلم بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا
من مظلوم ترین مادر شهیدم+کلیپ
مظلوم ترین مادر شهید ایران؛
فیروزه شجاعی، مادر شهید داورپناه: من مظلوم ترین مادر شهیدم
مستند «کفن مشکی» داستان زندگی یک مادر شهید است، بانویی که با عنوان مظلوم ترین مادر شهید شناخته می شود. این زن قهرمان کسی نیست جز مادر شهید یوسف داورپناه که در سال ۶۰ به طرز فجیعی توسط حزب دموکرات کومله به شهادت رسید. در این مستند ماجرای شهید شدن یوسف از زبان مادر و دوستان او روایت می شود.
شهید یوسف داورپناه در 15 تیرماه سال 1344 هجری شمسی، در شهر کرمان به دنیا آمد.
شهید داورپناه، در رشته برق فارغ التحصیلی شد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.
پس از آنکه گروهکهای تجزیه طلب و تروریست در غرب کشور اقدام به آشوب و اغتشاش کردند و شهرهای کردنشین ایران را اشغال کردند، شهید یوسف داورپناه داوطلبانه رهسپار کردستان شد و با پیوستن به گروه ضربت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان پیرانشهر از توابع استان آذربایجان غربی به مبارزه با گروهکهای تروریست کردی پرداخت.
در 5شهریور سال 1362 بود که حزب منحله دمکرات کردستان ایران که کینه ای عمیق از شهید یوسف داورپناه داشتند با هجوم به منزل این شهید بزرگوار، ایشان را به اسارت گرفتند و در نهایت پس از شکنجه های فراوان روحی و جسمی، او را به طرز فجیع و دلخراشی به شیوه تروریستهای داعش به شهادت رساندند و سپس پیکر این شهید والامقام را بعد از مثله کردن در مقابل دیدگان مادرش، تحویل خانواده اش دادند.
مادر بزرگوار این شهید بزرگوار، زیر چشم هایش گود رفته است، اما نه به عمق رنجی که از فراق یوسف دردانه اش تحمل می کند، انگار داستانِ عشق بازی انتظار و چشم و یوسف تا ابد ادامه خواهد داشت.
مادر شهید یوسف داورپناه درباره جزئیات شهادت یوسف می گوید؛
من مظلوم ترین مادر شهید هستم، منافقین من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه ام را جلویم سر بریدند، شکم بچه ام را پاره کردند و جگرش را در آوردند.
با ساتور بدن فرزندم را قطعه قطعه کردند و من 24 ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم.
خانم فیروزه شجاعی مادر شهید یوسف داورپناه در خصوص نحوه عضویت فرزند شهیدش در سپاه و مصائبی که بر این شهید گذشت و همچنین نحوه شهادتش بیشتر توضیح می دهد؛
یوسف بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائما به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفت زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است.
افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود.
از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری ام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدت هاس پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته...
یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچه ها با دیدنت یاد مادرشان می افتند و دلشان میگیرد...
رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخص اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق. در منطقه همه او را میشناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکرده هایشان را غافل گیر و در بند کرده بود.
شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات ها روی دیوار های خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکرات ها بیرون خانه هستند. گفت: آن ها هیچ کاری نمی توانند بکنند، آقا یوسف بیدار شد، گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت، رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکرات ها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آن ها نمازش را خواند و تمام کرد.
اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند: لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟ یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت: شما برای گرفتن من آمده اید، پس با مادرم کاری نداشته باشد، میخواستند یوسف را ببرند.
یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: میترسی که از نگاه های مردم روستا شرم سار باشی؟ گفت: میترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهایشان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شده اید!
گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادت ها قبول نیست.
گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری میجنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا میکنند، در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد، خلاصه یوسفم را بردند...
صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد.
من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضدانقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند، بدن یوسفم تکه تکه شده بود، انگشت هایش، جگرش، اعضا و جوارحش...
گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن... در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست هایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم...
با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم، با دست های خودم، خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی با چادر سیاه ایستاده بود و به من میگفت که آرام باش و بگو لا اله الله...
امروز با گذشت سال ها مزارش در منطقه به امام زاده معروف شده است، مردم منطقه از دعا در مزارش حاجت های زیادی گرفته اند، قبر یوسف و پیکر تکه تکه اش امروز محبوب و آرام بخش مردم منطقه است.
لینک های تصویری
روابط عمومی مهدیه آمل
طبقه بندی موضوعی
- کتابخانه (۲۱)
- بانک فیلم (۱۰۵)
- بانک صوت (۵۳)
- بانک تصویر (۱۰۸)
- بخش خبری مهدیه آمل (۷۲۹)
- شهدای مهدیه آمل (۲۵)
- سبک زندگی مهدویت (۷)
- بخش مقالات مهدویت (۲)
- حجاب (۹)
- حدیث و قرآن (۱۳)
- مناسبتهای مذهبی (۱۹۷)
- رحلت رسول اکرم(ص) (۱)
- شهادت حضرت زهرا(س) (۳۱)
- شهادت امام حسن مجتبی(ع) (۳)
- شهادت امام حسین(ع) (۹۰)
- شهادت امام سجاد(ع) (۲)
- شهادت امام باقر(ع) (۳)
- شهادت امام صادق(ع) (۵)
- شهادت امام کاظم(ع) (۳)
- شهادت امام رضا(ع) (۱)
- شهادت امام هادی(ع) (۳)
- شهادت امام حسن عسکری(ع) (۳)
- امام زمان عج (۳)
- میلاد پیامبر(ص) (۴)
- میلادامام صادق(ع) (۲)
- حضرت معصومه(س) (۴)
- میلادحضرت زهرا(س) (۱۲)
- میلادامام باقر(ع) (۲)
- میلادامام جواد(ع) (۵)
- میلاد امام علی(ع) (۲)
- حضرت زینب(س) (۱)
- میلاد امام زمان (عج) (۱۵)
- میلاد امام حسین(ع) (۲)
- میلاد حضرت ابوالفضل(ع) (۲)
- میلاد امام سجاد(ع) (۴)
- میلادامام رضا(ع) (۳)
- مناسبتهای ملی (۱)
- احکام (۷)
- رهبری انقلاب (۳۱۵)
- خط حزب الله (۴۵)
- اطلاعنگاشت (۱۳)
- سخن نگاشت (۱۵)
- مراسمات (۴۳)
- دیدار با خانواده شهدا (۱۱)
- دیدارها (۴)
- امام خمینی(ره) (۷)
- نرم افزارهای مذهبی (۵)
- موبایل (۱)
- زندگی به سبک شهدا (۵۴)
- زندگی درمکتب اهل بیت(ع) (۱۰۵)
- نماز (۱۱)
- ویزه نامه مذهبی (۲۱)
- شهادت اهل بیت(ع) (۸)
- میلاد اهل بیت(ع) (۷)
- میلاد امام زمان (عج) (۶)
- اعیادشعبانیه (۵)
- ماه مبارک رمضان (۲۲)
- ماه محرم (۸۸)
- مقالات (۱۵)
- ویژه نامه شب های محرم (۱۰)
- علما (۱۰)
- یاران عاشورایی (۱۳)
- درس هایی عاشورایی (۹)
- سخن نگاشت (۱)
- بانک مداحی (۳۷)
- حاج محمودکریمی (۱۳)
- محرم 1400 (۱۰)
- حاج محمدرضاطاهری (۲)
- نوای دیجیتال (۱۲)
- حاج عبدالرضا هلالی (۱)
- حاج سیدمجیدبنی فاطمه (۲)
- محمدحسین پویانفر (۶)
- حاج مهدی رسولی (۲)
- حاج محمودکریمی (۱۳)
- فاطمیه(س) (۳۹)
- استودیویی (۱)
- شرح آیات قرآن درخطبه فدکیه (۶)
- زندگی به سبک یاس نبوی (۳)
- حکایت خوبان (۱۰)
- مدافعان حرم (۱۷)
- نمآهنگ (۴۴)
- جنگ ودفاع مقدس (۲۴)
- شهدا (۵۷)
- کلیپ های مذهبی (۲۷)
- کلیپ های عاشورایی (۱۰)
- کلیپ های فاطمی (۱)
- میلاداهل بیت(ع) (۱)
- شهدایی (۳)
- شهادت اهل بیت ع (۱)
- بخش کودک و نوجوان (۷)
- هیئت انصارالمهدی(عج) مهدیه آمل (۲۹)
- روابط عمومی مهدیه آمل (۱۹)
- بانک رسانه مهدیه آمل (۱۶)
- سبک زندگی حضرت زهرا(س) (۲۸)
- واحدخواهران مهدیه آمل (۱۴)
- عیدقربان (۲)
- عیدغدیرخم (۱۵)
- خیمه فاطمی (۲۳)
- مسابقات فرهنگی (۷)
- حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل (۷۴)
- گروه جهادی مهدیه آمل (۲)
- حاج قاسم سلیمانی (۲۶)
- زندگی به سبک علمای اخلاق (۱۳)
- آیت الله یزدان پناه نیاکی (۱۴)
- کتاب اسرار نماز (۳)
- تفسیر المیزان (۱)
- عرفان در وادی عمل (۱)
- حکمت اشراق (۱)
- حکمت متعالیه (۱)
- نهایه الحکمه (۱)
- روش شناسی حکمت صدرایی (۱)
- علم النفس صدرایی (۱)
- منازل السائرین (۱)
- اشارات و تنبیهات (۱)
- سبک زندگی اسلامی (۲۴)
- امربه معروف نهی ازمنکر (۶)
- علمای دین (۹)
- اربعین حسینی (۱۱)
- زندگی به سبک غربی (۱)
- تهاجم فرهنگی (۱)
- جهادتبیین (۲)
- مراسمات مهدیه شهرستان آمل (۸)
- دعا وادعیه (۱)
کلمات کلیدی
يادداشت سردبير
-
مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت/مهدیه شهرستان آمل
پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت/مهدیه شهرستان آمل
مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت (من خادمیار کوچک امام زمانم)
مهدیه شهرستان آمل که با مشارکت 150 دانش آموز و بازدید بیش از 54 هزار نفر
در کانال دختران انقلاب مهدیه شهرستان آمل در شهرستانهای آمل،بابل،محمودآباد در روز چهارشنبه مورخ 1402/2/27 در سالن اجتماعات اداره تبلیغات اسلامی آمل با تلاوت قرآن و سخنرانی مدیرعامل مهدیه شهرستان آمل آقای حاج قاسم بناگر و سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسینی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی آمل و مسئول تشکلهای دینی اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران و دیگر مدیران مهدیه شهرستان آمل و دانش آموزان آینده ساز برتر مسابقه نشر حدیث مهدویت و خانواده های محترم برگزار گردید.
آخرين مطالب
-
خط حزبالله ۳۹۵ | رمز پیروزی امام
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ -
-
مجموعه سخنرانی های مکتوب ویژه رحلت امام خمینی(ره)
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ -
ویژه نامه زندگی در مکتب امام خمینی(ره)
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ -
ویژه نامه میلاد علی بن موسی رضا(ع)
سه شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲ -
مجموعه سخنرانی های ویژه میلاد امام رضا(ع)
سه شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲ -
سیره شهدا را فرهنگ عمومی و شخصیت آنان را الگوی جوانان قرار دهید
چهارشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۲ -
-
مجموعه درس اشارات و تنبیهات/آیت الله یزدان پناه نیاکی
چهارشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۲ -
خط حزبالله ۳۹۳ | فروپاشی توهم ایرانستیزان
شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲
محبوب ترين ها
-
۱۳۲ -
۱۸۳ -
۲۹۸ -
۱۵۹ -
۷۱ -
۱۹۶ -
۱۹۳ -
۲۰۹ -
۱۸۲ -
۱۷۶
پیوندهای روزانه
خلاصه آمار
سبک زندگی پیامبر(ص)
-
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 10 (+پوستر)
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 9 (+پوستر)
شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 8 (+پوستر)
سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 7 (+پوستر)
دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 6 (+پوستر)
يكشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 5 (+پوستر)
پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 4 (+پوستر)
سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 3 (+پوستر)
يكشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 2 (+پوستر)
شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 1 (+پوستر)
شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱
سبک زندگی فاطمی(س)
-
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری11
دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری10
شنبه ۳ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری9
جمعه ۲ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری8
شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری7
چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری6
دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری5
شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری4
پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری3
چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری2
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری1
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱