مهدیه آمل

مهدیه شهرستان آمل درسال 1335 تاسیس وشروع به کار کرده است

بانک رسانه مهدیه آمل

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

حسینیه

معرفی کتاب مهدوی

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

پيوندها

شهدای شاخص

سایت علما و مراجع

گالری تصاویر

۵۶ مطلب با موضوع «زندگی به سبک شهدا» ثبت شده است

۰

مهم‌ترین دغدغه‌های شهید «حاج قاسم سلیمانی» به روایت وصیت‌نامه‌اش

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس حاج قاسم سلیمانی

مهم‌ترین دغدغه‌های شهید «حاج قاسم سلیمانی» به روایت وصیت‌نامه‌اش

مهم‌ترین دغدغه‌های شهید «قاسم سلیمانی» به روایت وصیت‌نامه‌اش

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، قاسم سلیمانی در روز ۲۰ اسفند سال ۱۳۳۵ در شهرستان رابُر از توابع استان کرمان در ایل عشایر سلیمانی چشم به جهان گشود. در ۱۸ سالگی به استخدام اداره آب کرمان درآمد و در راهپیمایی‌ها و اعتصابات کرمان علیه رژیم پهلوی در زمان انقلاب مشارکت فعال داشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال ۱۳۵۹ عضو سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی شد و هم‌زمان با شروع جنگ تحمیلی، چند گردان را در کرمان آموزش داده و به جبهه‌ها فرستاد. وی در دوره‌ای فرماندهی سپاه آذربایجان غربی را هم بر عهده داشت و در سال ۱۳۶۰ش با حکم فرمانده وقت سپاه پاسدارن، به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله (ع) منصوب شد.

سلیمانی پس از پایان جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۷ش، به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرز‌های شرقی ایران هدایت می‌شدند و با باند‌های قاچاق مواد مخدر در مرز‌های ایران و افغانستان مبارزه می‌کرد. قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ش از سوی حضرت امام خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) به فرماندهی سپاه قدس منصوب و فرماندهی محور مقاومت در مبارزه علیه داعش در عراق و سوریه را هم عهده‌دار شد. وی در بهمن سال ۱۳۸۹ش به درجه سرلشکری نائل آمد.

بامداد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ در حمله موشکی بالگرد‌های آمریکایی به دو خودرو در اطراف فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و تنی چند از اعضای حشدالشعبی در این حمله هدف قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.

وصیت‌نامه موضوعی حاج قاسم سلیمانی

•بسم الله الرحمن الرحیم

•شهادت دادن
شهید سلیمانی در آغاز وصیت خویش براساس باور‌های اسلامی واعتقادات قلبی‌اش موارد زیر را شهادت داده است:

•شهادت می‌دهم به:

۱) اصول دین
۲) اشهد أن لا اله الا الله
۳) و اشهد أنّ محمداً رسول الله
۴) و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب
۵) و اولاده المعصومین
۶) اثنی‌عشر ائمّتنا
۷) و معصومیننا حجج الله.

•شهادت می‌دهم که:

۸) قیامت حق است،
۹) قرآن حق است،
۱۰) بهشت و جهنّم حق است،
۱۱) سؤال و جواب حق است،
۱۲) معاد،
۱۳) عدل،
۱۴) امامت،
۱۵) نبوت حق است.

سپاس به درگاه الهی

مواردی که شهید سلیمانی لازم دانسته تا در وصیت خود شکر و سپاسگزاری کند:

•خدایا! تو را سپاس می‌گویم

۱) به‌خاطر نعمت‌هایت.

•خداوندا! تو را سپاس که

۲) مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی.
۳) و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم.
۴) و سرباز رکاب او شوم.
۵) اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی(ص) را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آن‌ها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.

•خداوندا! تو را شکرگزارم که

۶) پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی.

• پروردگارا! تو را سپاس که

۷) مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را ــ یعنی مجاهدین و شهدای این راه ــ به من ارزانی داشتی.

• خداوندا!‌ ای قادر عزیز و‌ ای رحمان رزّاق، پیشانی شکر و شرم بر آستانت می‌سایم که

۸) مرا در مسیر فاطمه اطهر(س) و فرزندانش در مذهب تشیّع، عطر حقیقی اسلام، قرار دادی.
۹) و مرا از اشک بر فرزندان علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) و فاطمه اطهر(س) بهره‌مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن نور است، معنویت، بی‌قراری که در درون خود بالاترین قرار‌ها را دارد، غمی که آرامش و معنویت داد.

• خداوندا، تو را سپاس که

۱۰) مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدین و عاشق اهل‌بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهره‌مند نمودی. از تو عاجزانه می‌خواهم آن‌ها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره‌مند فرمایی.

درخواست از خدا

نجوا‌ها و درخواست‌های شهید سلیمانی از خداوند؛ درج شده در وصیت‌نامه اش:
۱) خدایا! به عفو تو امید دارم.
۲)‌ای خدای عزیز و‌ای خالق حکیم بی‌همتا! دستم خالی است و کوله‌پشتی سفرم خالی. من بدون برگ و توشه‌ای به‌امید ضیافت عفو و کرم تو می‌آیم. من توشه‌ای برنگرفته‌ام؛ چون فقیر [را]در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!
۳) سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه(ع) است؛ گوهر اشک بر اهل‌بیت(ع) است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.
۴) خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده‌ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به‌سمت تو است. وقتی آن‌ها را به‌سمتت بلند کردم، وقتی آن‌ها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ این‌ها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
۵) خداوندا! پاهایم سست است، رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور می‌کند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک‌تر است و از شمشیر بُرنده‌تر؛ اما یک امیدی به من نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پا‌ها در حَرَمت پا گذارده‌ام، دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آن‌ها را برهنه دواندم و این پا‌ها را در سنگر‌های طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آن‌ها را ببخشی.
۶) خداوندا! سر من، عقل من، لب من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به‌سر می‌برند؛
۷) یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آن‌چنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!
۸) خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام.
۹) خداوند،‌ای عزیز! من سال‌هاست از کاروانی به‌جا مانده‌ام و پیوسته کسانی را به‌سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود می‌دانی هرگز نتوانستم آن‌ها را از یاد ببرم.
۱۰) پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.
۱۱) عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است.
۱۲) چگونه ممکن [است]کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟
۱۳) خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
۱۴) عزیزم! من از بی‌جاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به‌امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم.
۱۵) کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام،
۱۶) تو خود می‌دانی دوستت دارم.
۱۷) خوب می‌دانی جز تو را نمی‌خواهم.
۱۸) مرا به خودت متصل کن.
۱۹) خدایا وحشت همه وجودم را فرا گرفته است.
۲۰) من قادر به مهار نفس خود نیستم،
۲۱) رسوایم نکن.
۲۲) مرا به‌حرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آن‌ها را خدشه‌دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به‌سویت آمدند، متصل کن.
۲۳) معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم.
۲۴) بار‌ها تو را دیدم و حس کردم،
۲۵) نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس.
۲۶) مرا بپذیر، اما آن‌چنان که شایسته تو باشم.

هشدار به برادران و خواهران مجاهد

شهید سلیمانی به برادران و خواهران مجاهد نسبت به نظام اسلامی چنین هشدار داده است:

• خواهران و برادران مجاهدم در این عالم،

•‌ای کسانی که سر‌های خود را برای خداوند عاریه داده‌اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق‌بازی به سوق فروش آمده‌اید، عنایت کنید:

۱) جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.
۲) امروز قرارگاه حسین‌بن علی(ع)، ایران است.
۳) بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند.
۴) ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص).

• برادران و خواهرانم!

۵) جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم.
۶) خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به‌عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید]به‌دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید.
۷) خیمه، خیمه رسول‌الله است.
۸) اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید.
۹) والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت‌الله الحرام و مدینه حرم رسول‌الله(ص) و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند.

وصیت به برادران و خواهران ایرانی

شهید سلیمانی به برادران و خواهران ایرانی چنین وصیت کرده است:

• برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صد‌ها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛

۱) از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه،
۲) خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید،
۳) حرمت او را مقدسات بدانید.

• وصیت به برادران و خواهران؛ پدران و مادران

شهید سلیمانی به برادران و خواهران؛ پدران و مادران چنین وصیت کرده است:

• برادران و خواهران، پدران و مادران، عزیزان من!

• جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی می‌کند.

• بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد، دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان]چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آن‌ها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند.

• بدانید که می‌دانید مهم‌ترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد.

• و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد.

• اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام، چون گرگ درنده‌ای این کشور را می‌درید؛

• آمریکا، چون سگ هاری همین عمل را می‌کرد،

•، اما هنر امام این بود که اسلام را پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد،
• انقلاب‌هایی در انقلاب ایجاد کرد، به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نموده‌اند و بزرگ‌ترین قدرت‌های مادی را ذلیل خود نموده‌اند.
• عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید.

وصیت درخصوص شهدا و خانواده شهدا

شهید سلیمانی درخصوص شهدا و خانواده شهدا چنین وصیت کرده است:

• شهدا، محور عزّت و کرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلکه همیشه این‌ها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته‌اند.

۱) آن‌ها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همان‌گونه که هستند.
۲) فرزندانتان را با نام آن‌ها و تصاویر آن‌ها آشنا کنید.
۳) به فرزندان شهدا که یتیمان همه شما هستند، به‌چشم ادب و احترام بنگرید.
۴) به همسران و پدران و مادران آنان احترام کنید، همان‌گونه که از فرزندان خود با اغماض می‌گذرید، آن‌ها را در نبود پدران، مادران، همسران و فرزندان خود توجه خاص کنید.

وصیت خطاب به خانواده شهدا

شهید سلیمانی درخصوص به خانواده شهدا چنین وصیت کرده است:

• فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقی‌مانده از شهدا،

•‌ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا!

• در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم،

• صدای فرزندان شهدا بود که بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛

• صدای پدر و مادر شهدا بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس می‌کردم.

۱) عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید.
۲) شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به‌طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، به‌عینه خوِد شهید را احساس کند، با همان معنویت، صلابت و خصوصیت.
۳) خواهش می‌کنم مرا حلال کنید و عفو نمایید.

• من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شما‌ها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم،

۴) هم استغفار می‌کنم و هم طلب عفو دارم.
۵) دوست دارم جنازه‌ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به‌برکت اصابت دستان پاک آن‌ها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد.

وصیت در خصوص نیرو‌های مسلح

شهید سلیمانی درخصوص نیرو‌های مسلح چنین وصیت کرده است:

۱) نیرو‌های مسلّح خود را که امروز، ولی فقیه فرمانده آنان است، برای دفاع از خودتان، مذهبتان، اسلام و کشور احترام کنید.
۲) و نیرو‌های مسلح می‌بایست همانند دفاع از خانه خود، از ملت و نوامیس و ارضِ آن حفاظت و حمایت و ادب و احترام کنند.
۳) و نسبت به ملت همان‌گونه که امیرالمؤمنین مولای متقیان فرمود، نیرو‌های مسلح می‌بایست منشأ عزت ملت باشد.
۴) و قلعه و پناهگاه مستضعفین و مردم باشد.
۵) و زینت کشورش باشد.

وصیت در خصوص مردم عزیز کرمان

شهید سلیمانی درخصوص مردم عزیز کرمان چنین وصیت کرده است:

• نکته‌ای هم خطاب به مردم عزیز کرمان دارم؛

• مردمی که دوست‌داشتنی‌اند و در طول ۸ سال دفاع مقدس بالاترین فداکاری‌ها را انجام دادند.

• و سرداران و مجاهدین بسیار والامقامی را تقدیم اسلام نمودند.

• من همیشه شرمنده آن‌ها هستم.

• هشت سال به‌خاطر اسلام به من اعتماد کردند؛ فرزندان خود را در قتلگاه‌ها و جنگ‌های شدیدی، چون کربلای ۵، والفجر ۸، طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و... روانه کردند

• و لشکری بزرگ و ارزشمند را به نام و به عشق امام مظلوم حسین‌بن علی به نام ثارالله، بنیانگذاری کردند.

• این لشکر همچون شمشیری برنده، بار‌ها قلب ملت‌مان و مسلمان‌ها را شاد نمود و غم را از چهره آن‌ها زدود.

• عزیزان! من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته‌ام.

• من شما را از پدر و مادرم و فرزندان و خواهران و برادران خود بیشتر دوست دارم، چون با شما بیشتر از آن‌ها بودم؛ ضمن اینکه من پاره‌تن آن‌ها بودم و آن‌ها پاره وجود من، اما آن‌ها هم قبول کردند من وجودم را نذر وجود شما و ملت ایران کنم.

۱) دوست دارم کرمان همیشه و تا آخر با ولایت بماند.

• این ولایت، ولایت علی‌بن ابی‌طالب است و خیمه او خیمه حسین فاطمه است، دور آن بگردید.

• با همه شما هستم.

• می‌دانید در زندگی به انسانیت و عاطفه‌ها و فطرت‌ها بیشتر از رنگ‌های سیاسی توجه کردم.

• خطاب من به همه شما است که مرا از خود می‌دانید، برادر خود و فرزند خود می‌دانید.

۲) وصیت می‌کنم اسلام را در این برهه که تداعی‌یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید.

• دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است.

۳) در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، این‌ها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.

وصیت به سیاسیون کشور

شهید سلیمانی به سیاسیون کشورچنین وصیت کرده است:

• نکته‌ای کوتاه خطاب به سیاسیون کشور دارم:

• چه آن‌هایی [که]اصلاح‌طلب خود را می‌نامند و چه آن‌هایی که اصولگرا.

• آنچه پیوسته در رنج بودم این‌که عموماً ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزش‌ها را فراموش می‌کنیم، بلکه فدا می‌کنیم.

۱) عزیزان، هر رقابتی با هم می‌کنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و کلام شما یا مناظره‌هایتان به‌نحوی تضعیف‌کننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرز‌ها را تفکیک کنید.
۲) اگر می‌خواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است. اصول، مطوّل و مفصّل نیست.

اصول عبارت از چند اصل مهم است:

۳) اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این که نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او به‌عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی می‌خواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن [این است که]اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه می‌گویم ولایت تنوری و نه می‌گویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمی‌کند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیرمسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که می‌خواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشور اسلامی با این همه شهید!
۴) اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزش‌ها تا مسئولیت‌ها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.
۵) به‌کارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزاری به ملّت، نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره خان‌های سابق را تداعی می‌کنند.
مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.
۶) در دوره حکومت و حاکمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بدانند و خود خدمتگزار واقعی، توسعه‌گر ارزش‌ها باشند، نه با توجیهات واهی، ارزش‌ها را بایکوت کنند.
۷) مسئولین همانند پدران جامعه می‌بایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند، نه با بی‌مبالاتی و به‌خاطر احساسات و جلب برخی از آرای احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانواده‌ها را از هم بپاشاند.

• حکومت‌ها عامل اصلی در استحکام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند.

• اگر به اصول عمل شد، آن وقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یک رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت می‌گیرد.

وصیت به برادران سپاهی و ارتشی

شهید سلیمانی به برادران سپاهی و ارتشی چنین وصیت کرده است:

• کلامی کوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فداکار و ارتشی‌های سپاهی دارم:

۱) ملاک مسئولیت‌ها را برای انتخاب فرماندهان، شجاعت و قدرت اداره بحران قرار دهید.

• طبیعی است به ولایت اشاره نمی‌کنم، چون ولایت در نیرو‌های مسلح جزء نیست، بلکه اساس بقای نیرو‌های مسلح است، این شرط خلل‌ناپذیر می‌باشد.

۲) نکته دیگر، شناخت بموقع از دشمن و اهداف و سیاست‌های او و اخذ تصمیم بموقع و عمل بموقع؛ هر یک از این‌ها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.

خطاب به علما و مراجع معظم

شهید سلیمانی به علما و مراجع معظم چنین خطاب کرده است:

• سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان، به علمای عظیم‌الشأن و مراجع گران‌قدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی مراجع عظام تقلید؛ سربازتان از یک برج دیده‌بانی دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش‌های آن [که]شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت کشیده‌اید، از بین می‌رود.

• این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است، این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی‌نمی‌ماند.

• راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و، ولی فقیه است.

• نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند.

• همه شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم، ولی فقیه است.

• من با عقل ناقص خود می‌دیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علمای مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق‌به‌جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزش‌ها و ولایت فقیه میراث امام خمینی (رحمة الله علیه) هستند و می‌بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند.

• من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهای‌تان و حمایت‌های‌تان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید.

• اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.

• دست مبارکتان را می‌بوسم و عذرخواهی می‌کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرف‌یابی‌های حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.

• سربازتان و دست‌بوستان

طلب عفو و عذرخواهی

شهید سلیمانی از افراد و گروه‌های زیر طلب عفو وبخشش کرده است:

۱) از همسایگانم
۲) و دوستانم
۳) و همکارانم

• طلب بخشش و عفو دارم.

۴) از رزمندگان لشکر ثارالله
۵) و نیروی باعظمت قدس که خار چشم دشمن و سدّ راه او است،

• طلب بخشش و عفو دارم؛

۶) خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند.
شهید سلیمانی از افراد زیر عذرخواهی کرده است:

• نمی‌توانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک می‌کرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختمشان عذرخواهی می‌کنم.

• البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم سردارقاآنی که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.

گزارش از سید جواد هاشمی فشارکی

۰

نماهنگ | زیر دین شهدایید

 بانک فیلم بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا کلیپ های مذهبی شهدایی

نماهنگ | زیر دین شهدایید

نماهنگ | زیر دین شهدایید

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «ما وقتی که به فتح خرّمشهر نگاه میکنیم، [می‌بینیم] که خب یک حادثه‌ی معجز‌آسا بود؛ واقعاً معجز‌آسا بود... اگر شما فرصت پیدا میکنید که در شهر خودتان عملیّاتِ انتخابات انجام بدهید، تبلیغاتِ انتخاباتی بکنید، با خیال راحت بروید بین مردم حرف بزنید، بعد مردم با خیال راحت بروند پای صندوق و اسم شما را بیندازند داخل صندوق، بعد بیایید در مجلس و چهار سال در مجلس [باشید]، اگر این اتّفاقها می‌افتد، به خاطر آن فداکاری‌ها است، به خاطر آن شهادتها است، به خاطر‌ آن از‌خود‌گذشتگی‌های به معنای واقعیِ کلمه است. آن وقتی که مثلاً فرمانده گردان در وسط معرکه احساس میکند نیروهایش بُریده‌اند، امکانات ندارند، دستگاه ندارند، دشمن هم با دویست تانک دارد می‌آید طرف خاک‌ریز اینها و برای اینکه روحیه بدهد به بچّه‌های خودش میرود روی خاک‌ریز می‌ایستد برای بچّه‌ها حرف میزند، اینها به‌زبان آسان است؛ این کارهای بزرگ، این حرکاتِ انصافاً فوقِ طاقتِ متعارفِ بشری ــ یعنی طاقت متعارف بشری این‌قدر نیست ــ عظمتش خیلی زیاد است؛ نگذارید اینها کهنه بشود. شماها بر روی منبر بلندی نشسته‌اید، منبر مجلس شورای اسلامی؛ صدای شما به همه‌ی کشور، بلکه به دنیا میرسد؛ نگذارید این حوادث بزرگ و این افتخارات عظیم کهنه بشود، کم‌رنگ بشود، فراموش بشود.» ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی نماهنگ «زیر دِین شهدایید» را منتشر میکند.

۰

نقش بی‌نظیر حاج قاسم

 بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب زندگی به سبک شهدا شهدا

نقش بی‌نظیر حاج قاسم

نقش بی‌نظیر حاج قاسم

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «چون بنیه‌ی انقلاب بنیه‌ی قوی‌ای است، در هر دو قضیه [حمله‌ی نظامی آمریکا به افغانستان و عراق] طرف مقابل به طور واضح شکست خورد و شکستش همراه بود با توسعه‌ی دست‌وبال جمهوری اسلامی؛ چیزی که آنها فکرش را نمیکردند. خدا رحمت کند شهید سلیمانی را که نقش او در این قضیّه نقش واقعاً بی‌نظیری بود؛ من که از نزدیک در جریان کارها بودم، میدانم. خدا ان‌شاءالله درجاتش را عالی کند.» ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب لوح «نقش بی‌نظیر حاج قاسم» را منتشر میکند.

دریافت تصویر با کیفیت اصلی

۰

شرح حال خانواده‌های شهدا را بخوانید داستان عاشقی

 بانک فیلم بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب زندگی به سبک شهدا دیدار با خانواده شهدا

شرح حال خانواده‌های شهدا را بخوانید داستان عاشقی
شرح حال خانواده‌های شهدا را بخوانید
داستان عاشقی

سفارش می‌کنم شرح حال این خانواده‌های شهدایِ دوران دفاع مقدس یا دفاع از حرم اهل‌بیت را بخوانید، ببینید چه سختی‌هایی را این‌ها متحمل شدند. ببینید چه سختی‌هایی را این‌ها متحمل شدند. این جوان، همسر عزیزش، فرزند نورچشمش را رها می‌کند می‌رود برای اداء تکلیف ...

۱۴۰۱/۱۰/۱۹ - رهبر انقلاب

۰

نسخه الکترونیکی کتاب «قهرمان؛ سلیمانی» منتشر شد

 بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب زندگی به سبک شهدا حاج قاسم سلیمانی

نسخه الکترونیکی کتاب «قهرمان؛ سلیمانی» منتشر شد

نسخه الکترونیکی کتاب «قهرمان؛ سلیمانی» منتشر شد

رسانه KHAMENEI.IR همزمان با روز شهید نسخه الکترونیک کتاب «قهرمان؛ سلیمانی» را منتشر میکند.
حاج قاسم سلیمانی چگونه به قهرمان ملت ایران و امت اسلامی و عامل تحمیل سنگین‌ترین شکستها به استکبار جهانی تبدیل شد؟ مردی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی «از یک روستای دورافتاده بر می‌خیزد تلاش می‌کند مجاهدت می‌کند، خودسازی می‌کند تبدیل می‌شود به چهره‌ی درخشان و قهرمان امت اسلامی.»

با جستجو و تفکر در خطوط زندگی و سال‌ها مجاهدت صادقانه و مخلصانه‌ی او می‌توان به پاسخ این سؤال رسید. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی‌های مختلفی ابعاد گوناگون زندگی مجاهدتها خصوصیات ومکتب و ثمرات و دستاوردهای سردار سلیمانی را تبیین کرده و درباره‌ی ابعاد گوناگون حادثه‌ی عظیم شهادت ایشان سخن گفته اند. این کتابچه به روش شرح مزجی بیانات معظم له تلاش کرده روایتی جامع و خواندنی از حاج قاسم سلیمانی در اختیار مخاطبین گرامی بگذارد.
مطالب در قالب ۵ فصل اصلی دسته بندی شده‌اند:
* در فصل اول با عنوان «نقشه استعمار غرب و مستکبرین برای منطقه غرب آسیا» ضمن اشاره به ابعاد طراحی دشمنان مستکبر برای منطقه‌ی مهم غرب آسیا در جهت نابودی عقبه‌ی راهبردی انقلاب اسلامی جهاد بزرگ حاج قاسم و به شکست کشاندن این طراحی مستکبرین تبیین شده است.

* فصل دوم با عنوان «شهادت بزرگ و یوم الله تشییع» اختصاص به تبیین ابعاد حادثه‌ی شهادت ایشان و تشییع عظیم این شهید و همراهانش دارد.
* در فصل سوم با عنوان «برکات شهادت عظیم» به ثمرات عظیم حادثه‌ی شهادت حاج قاسم سلیمانی پرداخته شده است.
* «انتقام سخت» عنوان چهارمین فصل این کتابچه است که به موضوع انتقام از قاتلین حاج قاسم اختصاص دارد.
* در فصل پایانی این محصول نیز به ابعاد گوناگون «مکتب حاج قاسم» و خصوصیات و سیره‌ی این شهید پرداخته شده است.

در تولید این کتابچه تلاش شده بیانات مهم رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی «حاج قاسم سلیمانی» براساس سیری دقیق و با بیان روایی آورده شود و ضمن توجه به ایجاز و اختصار جامعیت محتوایی مدنظر باشد. امید که مطالعه ی این محصول قدمی در جهت شناخت و معرفت عمیق تر نسبت به اندیشه و خط مقاومت و شخصیت و سیره و مکتب قهرمان ملت ایران و امت اسلامی از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی باشد. «شهید سلیمانی، هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد.... همه‌ی دنیا قبول دارند که آمریکا در عراق و سوریه به مقاصد خودش نرسیده. قهرمان این کارسلیمانی بود». «نقشه و توطئه استکبار در منطقه، با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی خنثی شد و مظهر و پرچم این نیروی عظیم شخصی به نام «حاج قاسم سلیمانی» بود.»
۰

روایتی از راز دلبستگی کردها به شهید «محمد بروجردی»

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا

روایتی از راز دلبستگی کردها به شهید «محمد بروجردی»

روایتی از راز دلبستگی کردها به شهید «محمد بروجردی»

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «مجید نداف» از رزمندگان غائله ضد انقلاب غرب کشور در بیان روایتی از روزهای اشغال سنندج توسط گروهک‌های ضدانقلاب در اردیبهشت ۱۳۵۹ خاطره‌ای را نقل کرده است که در ادامه می‌خوانید.

عده بسیاری از بومیان منطقه را در محوطه باز پادگان، مشغول قدم‌ زدن دیدم. آنها تعداد بسیاری از نیروهای مردمی طرف‌دار حکومت بودند که با آشفته‌ شدن وضع شهر، به پادگان پناه آورده بودند.

در میان آن آشفته‌بازار که هر کدام از انسان‌ها به‌طرفی می‌رفتند، نگاهم به چهره مهربان اما پر جنب‌ و جوش مردی افتاد که با عجله به‌سوی انبار اسلحه می‌رفت. مردی لاغراندام با ریش بلند خرمایی‌رنگ بود و عینکی کائوچویی که کاملاً به صورتش می‌آمد. محو نگاهش بودم که کسی صدایش کرد: برادر بروجردی پس اسلحه چه شد؟ نگاهی به مردم اطراف انداخت و با صدایی که همه افراد بتوانند بشنوند، گفت: یالا، آنهایی که اسلحه می‌خواهند و می‌توانند بجنگند، بیایند و اسلحه بگیرند و توی شهر بروند، آنهایی هم که نمی‌توانند همین‌جا داخل پادگان بمانند. جمعیت داوطلب حرکت کرد و رفت. فقط یک عده افراد پیر و سالخورده به‌همراه تعدادی مجروح باقی ماندند.

مات‌ و مبهوت از این همه همدلی مردم بودم که دیدم آقای بروجردی جلوی درب انبار خلع سلاح لشکر با شخصی در حال گفت‌وگو است که: آخه پدر من مگر تو اصل‌و‌نسب این‌ها را می‌شناسی که همین‌طوری اسلحه به آنها تحویل می‌دهی؟ آقای بروجردی با همان چهره مهربان و آرامش، نگاهی به مرد انداخت و گفت: وقتی که این افراد به پادگان پناه آوردند یعنی آنکه هوادار جمهوری اسلامی هستند، پس حالا هم به‌خاطر انقلاب و هم به‌خاطر خودشان باید در امنیت شهر کمک کنند.

با خالی شدن اسلحه‌خانه، آقای بروجردی به‌سوی انبار سلاح‌ رفت و تمامی اسلحه‌هایی را که از ژاندارمری و شهربانی در لشکر بود، به هواداران انقلاب اسلامی داد. کار توزیع اسلحه تمام شد. آقای بروجردی برای آخرین بار نگاهی به‌سوی مردم اطرافش کرد و با صدای بلند گفت: هنوز کسی مانده که اسلحه نگرفته باشد؟ جمعیت یک صدا فریاد زدند: نه، همه اسلحه داریم. آقای بروجردی پس از اینکه مطمئن شد همگی اسلحه گرفتند، با قدم‌هایی محکم و استوار به‌سوی در پادگان حرکت کرد: خب یالا، بیایید به داخل شهر برویم.

۰

روایتی از زندگی شهید فاضل/ خانواده من عزیزتر از خانواده امام حسین (ع) نیست

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا شهدا

روایتی از زندگی شهید فاضل/ خانواده من عزیزتر از خانواده امام حسین (ع) نیست

روایتی از زندگی شهید فاضل/ خانواده من عزیزتر از خانواده امام حسین (ع) نیست

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با وجود تثبیت خط در جزیره جنوبی، فعالیت مهندسی لشکر هم‌چنان ادامه داشت و این فعالیت حساسیت نیرو‌های عراقی، آتش آن‌ها و شهدا و مجروحانی را به دنبال داشت. با تاریک شدن هوا دو بولدوزر از لشکر ۸ برای احداث و تقویت بخشی از خاکریز‌های نزدیک به خط مقدم، حرکت‌شان را شروع کردند. یکی از دستگاه‌ها را علی جولایی هدایت می‌کرد و دیگری را محمد‌رضا فاضل.

چند ساعت بعد از آغاز فعالیت این دستگاه‌های مهندسی، عراق هر دو را زد و هم‌زمان نیروهایش به خط نفوذ کرده و اطراف دستگاه‌ها را محاصره کردند. باکِ چند صد لیتری یکی از دستگاه‌ها که درست پشت صندلی راننده تعبیه شده بود آتش گرفت و اطراف بولدوزر‌ها مثل روز روشن شد.

وقتی نیرو‌های لشکر از پشت خاکریز، محل اصابت را با دوربین می‌بینند اثری از راننده‌ها نمی‌یابند و چون می‌دانند بیشتر نیرو‌های لشکر ۸ به این راحتی‌ها تن به اسارت نمی‌دهند، حدس می‌زنند راننده‌ها زخمی و جایی مخفی شده‌اند تا بعد از رفتن بعثی‌ها، خودشان را از مهلکه نجات دهند.

روز بعد، حدس و گمان‌ها تا حدودی درست از آب در آمد و علی جولایی که جراحتش چندان جدی نبود، در اورژانس دیده شد، ولی هنوز خبری از سرنوشت فاضل نشده و نیرو‌های مهندسی تصمیم گرفتند با تاریک شدن هوا، خودشان را به محل دستگاه‌ها برسانند تا فاضل را پیدا کنند؛ چه پیکرش را و چه بدن زخمی‌اش که توان عقب ماندن نداشته و به امید کمک هم‌رزمانش جایی مخفی شده است.

مهدی رحیمی جانشین وقت مهندسی لشکر که بیشتر از بقیه پیگیر پیدا کردن محمد‌رضا فاضل بود، بعد از فرستادن چند دستگاه دیگر به گوشه دیگری از خط‌ مقدم، با همراهی سید‌ محمد طباطبایی و قنبر سلیمانی راهی محل مفقود شدن فاضل شدند.

نگرانی برای کپسول گاز خانه مادر/ خانواده من که عزیزتر از خانواده امام حسین (ع) نیست

رحیمی در مورد رابطه‌اش با فاضل می‌گوید: «محمد‌رضا تک‌پسر خانواده بود. او که تازه هفده سالش تمام شده بود، به من که سه سال از خودش بزرگ‌تر بودم، خیلی وابستگی داشت و به اصطلاح نُنرِ من بود. عصر روز قبل از آن اتفاق که با او و زین‌الدینی در چادر مهندسی دراز کشیده بودیم، بی‌مقدمه از فاضل که سرش را گذاشته بود روی دستم، پرسیدم تو دلت می‌خواهد شهید شوی؟! جواب داد هم آره و هم نه! گفتم دلیل آره‌اش را که همه بلدیم، چون هیچ‌کدام‌مان امیدی به برگشت نداریم، ولی نخواستنت را نمی‌فهمم! گفت رحیمی! راستش مادرم کسی را ندارد، الآن که من این‌جام، مطمئنم که کپسول گازش تمام شده و به هیچ‌کس رو نمی‌زند تا خودم بروم و کپسولش را عوض کنم. بی‌گاز می‌ماند تا من برگردم. گفتم آخر این چه نگرانی‌‎ای هست، خواهرهایت که ازدواج کردند برای مادرت هم کپسول گاز می‌‎آورند. خوشحال شد، گفت درسته که حرفت شوخی بود، ولی بی راه هم نمیگی، اصلا مادرم خدا را دارد، عزیزتر از عزیزان امام حسین (ع) که نیست، اگر امام حسین (ع) هم می‌خواست به این چیز‌ها فکر کند کربلا نمی‌رفت.»

تکه‌های سوخته بدنش را بعد یک روز از شهادت جمع کردیم

رحیمی ادامه می‌دهد: «تا نزدیکی بولدوزر‌ها با تویوتا رفتیم و از جایی به بعد، قنبر سلیمانی را گذاشتیم پای ماشین و با طباطبایی رفتیم جلوتر. احتمال داشت عراق نزدیک دستگاه‌ها کمین گذاشته یا چیزی تله کرده باشد، ولی برای‌مان مهم نبود می‌خواستیم به هر قیمتی که شده، فاضل را برگردانیم. چند دقیقه‌ای که اطراف دستگاه‌ها را جست‌وجو کردیم و چیزی پیدا نکردیم، عراق متوجه حضورمان شد و آن محدوده را گرفت زیر آتش. به حدی شدید می‌زد که دو نفری چسبیده بودیم به زمین و تکان نمی‌خوردیم.»

بعد از دقایقی که بعثی‌ها مطمئن شدند هر نیرویی که نزدیک دستگاه‌ها شده، از بین رفته و شلیک‌ها را قطع کردند، رحیمی و طباطبایی یک‌بار دیگر جست‌و‌جوی‌شان را ادامه دادند، ولی این‌بار با احتیاط بیشتر و بدون جلب توجه دیده‌بان‌های دشمن.

رحیمی، این لحظات پر اضطراب و دلهره‌آور را این‌گونه روایت می‌کند: «به طباطبایی گفتم بگذار یک‌بار دیگر دستگاهش را نگاه کنم. دوباره که رفتم بالا، چشمم افتاد به حجم سوخته‌ای که پایین صندلی جمع شده بود. مطمئن شدم که محمد‌رضا در همان اصابت اول و هم‌زمان با آتش گرفتن صد‌ها لیتر گازوئیل در پشت سرش، شهید شده و چیز زیادی از پیکرش باقی نمانده. باقیمانده پیکر که با اشاره دست متلاشی می‌شد را ریختیم داخل یک پتو و بردیم عقب و تحویل تعاون لشکر دادیم.»

درباره شهید

شهید محمد رضا فاضل فرزند حسینعلی. این شهید، تنها پسر خانواده پنج نفری شان، هنگام فوت پدر در دوران کودکی بود. شهید فاضل، ۲۲ اسفند ۶۲ در ۱۷ سالگی طی عملیات خیبر در جزیره مجنون جنوبی به شهادت رسید.

۰

مراسم هفتمین سالگردمدافع حرم شهیدروح الله صحرایی/همزمان با روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا مدافعان حرم روابط عمومی مهدیه آمل

مراسم هفتمین سالگردمدافع حرم شهیدروح الله صحرایی/همزمان با روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

مراسم هفتمین سالگردپاسدار مدافع حرم شهیدروح الله صحرایی/همزمان با روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

۰

شهیدمحمد احمدی راد

 شهدای مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا شهدا

شهیدمحمد احمدی راد

شهیدمحمد احمدی راد

هو الشهید زندگی نامه شهید دانش آموز محمد احمدی راد، محمددر 30 شهریور ماه سال 1348 میان خانواده ای با ایمان و متدین در شهرستان آمل استان مازندران دیده به جهان گشود و در دامن پر مهر و محبت مادر و پدرش  پرورش یافت. دوران تحصیلی را تا مقطع متوسطه رشته تجربی در مدارس آمل با موفقیت و جدیت پشت سر گذاشت و یکی از دانش آموزان خوب در تحصیل و اخلاق بود، شهید بزرگوار در فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و انقلابی آن دوران و برگزاری مراسمات مذهبی مدرسه و محل سکونت، نقش موثر و حضور پررنگی داشت. شهید محمد احمدی راد در عضویت بسیج لشکر 25 کربلا به اسلام خدمت می کرد که در جبهة غرب و جنوب شرکت داشت و سرانجام در تاریخ 1364/12/22 منطقه فاو در اثر جراحات وارده به بدن شهد شیرین شهادت را نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید بزرگوار پس از 11سال تفحص شد و بعد از تشییع در گلزار شهدای شهرستان شهید پرور آمل مدفون گردید و تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.

*توصیه نامه شهید محمد احمدی راد* 

بسم الله الرحمن الرحیم  به شما توصیه می‌کنم که پیرو راه سیدالشهدا و امام باشید. اخلاق اسلامی داشته باشید و با مردم مدارا کنید. در انجام کارهای خود همیشه رضای خداوند را در نظر داشته باشید و ریا کاری نکنید، چرا که مخلصانه کار کردن رهایی از بند شیطان است. عزیزان! شما را به انجام واجبات وترک محرمات، به خصوص به جا آوردن نماز اول وقت و پرداخت خمس سفارش می‌کنم. در زندگی به خداوند و ائمه اطهار متوسل شوید تا گمراه نگردید. به خواهرانم توصیه می‌کنم که حجاب اسلامی خود را رعایت کنند. از اینکه پدران و مادران فرزندان خود را هنگام عزیمت به جبهه بدرقه می‌کنند و مادران با پاشیدن گلاب به چهرة عزیزان خود آنها را می‌بوسند و جدائی آن‌ها را به آسانی تحمل می‌کنند، معلوم می‌شود که اسلام و انقلاب و امام که رهبر امت اسلام و جانشین امام زمان(عج) است از همه در پیش آنها عزیزتر است و مردم ما وقتی که اسلام را در خطر دیدند نمی‌توانند بی‌تفاوت باشند.

ویژگی های بارز شهید:

پدر شهید: ایشان در خانواده‌ای پاک و مومن بزرگ شدند. ایشان همیشه در سالن می‌خوابید شوفاژ را روشن می‌کردم تا گرم باشد اما بعد می‌دیدم که خاموش است، چند بار همین جوری شد تا اینکه متوجه شدم کار شهید است او این کار را می‌کرد تا اتاق سرد شود و بتواند برای نافلة شب بیدار شود. 

خاطره پدر:

پسرم! من افتخار می کنم که فرزندم گوش به فرمان رهبرش برای دفاع از دین و میهنمان به میدان رفته است، اما فکر نمی کنی که آموزش نظامی شما کافی نیست؟اگر یک سال آموزش ببینید، با توانمندی بیشتری با دشمن مواجه خواهید شد و در آن صورت موفق تر عمل خواهید کرد.


محمد لبخندی زد و گفت:<<پدر جان! اگر همه این گونه حساب گر باشند، جبهه خالی می ماند. آن چه در دفاع از کشور کارایی دارد، تنها آموزش نظامی نیست، کارگشاترین و مهم ترین چیز، عشق است. باید عاشق وطن باشی تا بتوانی با همه ی وجود از آن دفاع کنی و این عشق، در من هست. درست است که توانایی نظامی من، در حد بالایی نیست اما عشق به میهن، آن کمبود را جبران خواهد کرد.>>

«جواب او به عنوان یک پسر 16 ساله برای ما بسیار جای تعجب داشت. مادر شهید: ایشان زمانی که داشتند می‌رفتند ما اصلاً اطلاع نداشتیم تا این که بعد از چند روز نامه‌ای به دست ما رسید که ایشان بودند و گفتند من در اروند هستم و از حال او با خبر شدیم.

۰

شهید فهمیده، رهبر ۱۳ ساله

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا

شهید فهمیده، رهبر ۱۳ ساله

شهید فهمیده، رهبر ۱۳ ساله

محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال 1346 در خانواده‌ای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد. محمد حسین در سال 1352، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراند. در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون‌ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. وی شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت. او می‌گفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم. فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می‌گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می‌گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، محمد حسین تصمیم می‌گیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد.


زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می‌افکند. در یکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می‌رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند. یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ 50 تومان را به دوستش می‌دهد و از او می‌خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می‌گوید و از وی می‌خواهد که تا سه روز به خانواده‌اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آن‌ها را مطلع کند. در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با وی صحبت و سعی می‌کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود.

شهید فهمیده که در عزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می‌آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر با دوستش به نام محمد رضا شمس، مجروح می شوند و آن دو را به بیمارستان منتقل می‌کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر برمی‌گردد.


در حین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می‌گوید: من به شما ثابت می‌کنم که می‌توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحه‌ای از عراقی ها به دست می‌آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می‌شود، به طوری که رزمندگان مشاهده می‌کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک می‌شود، می‌بینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد. مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم در جبهه اعتماد واطمینان پیدا می‌کند، به او اجازه ماندن درجبهه را می‌دهد. از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند تا در هجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می‌شوند. محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسین زخمی می‌شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می‌گردد و می بیند که تانک‌های عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می‌خورد و از ناحیه پا مجروح می‌شود.


اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می‌کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می‌کند و خود نیز تکه تکه می شود. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک‌ها را رها کرده و فرار می‌کنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می‌رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.

صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می‌فرمایند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.