مهدیه شهرستان آمل درسال 1335 تاسیس وشروع به کار کرده است
بایگانی
- تیر ۱۴۰۳ (۲)
- خرداد ۱۴۰۳ (۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۳ (۷)
- فروردين ۱۴۰۳ (۲)
- اسفند ۱۴۰۲ (۱)
- بهمن ۱۴۰۲ (۳)
- دی ۱۴۰۲ (۲)
- آذر ۱۴۰۲ (۲)
- آبان ۱۴۰۲ (۲)
- مهر ۱۴۰۲ (۲)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱)
- تیر ۱۴۰۲ (۱)
- خرداد ۱۴۰۲ (۲۴)
- ارديبهشت ۱۴۰۲ (۴۴)
- فروردين ۱۴۰۲ (۵۲)
- اسفند ۱۴۰۱ (۵۴)
- بهمن ۱۴۰۱ (۵۸)
- دی ۱۴۰۱ (۷۷)
- آذر ۱۴۰۱ (۶۲)
- آبان ۱۴۰۱ (۷۰)
- مهر ۱۴۰۱ (۵۰)
- شهریور ۱۴۰۱ (۶۰)
- مرداد ۱۴۰۱ (۱۴۴)
- تیر ۱۴۰۱ (۸۰)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱۳)
- ارديبهشت ۱۴۰۱ (۳)
- فروردين ۱۴۰۱ (۱۶)
پربحث ترين ها
-
-
شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد
۰۱/۰۴/۲۲ -
-
حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل
۰۳/۰۴/۱۶ -
-
-
کلیپ نمیشه باورم [تنظیم دیجیتال]
۰۱/۰۵/۰۳ -
-
خبرهای دفاعی امنیتی هفتهای که گذشت
۰۱/۰۹/۱۲ -
پيوندها
شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد
بانک تصویر بخش خبری مهدیه آمل مدافعان حرم شهدا
شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد
استان:مازندران وضعیت تاهل: متاهل
شهرستان:آمل دین:اسلام مذهب: شیعه
تاریخ تولد:1360 نوع عضویت:سپاه کادر
تاریخ شهادت:1395/11/26 نام پدر:محمد
محل شهادت: سوریه استان درعا نام مادر: صدیقه
زندگی نامه شهید:
خبر شهادتش را در بیستوششم بهمنماه در یک روز سرد زمستانی شنیدیم و آوای نوای مداحی" از شام بلا، شهید آوردند، با شور و نوا، شهید آوردند، سوی شهر ما، شهیدی آوردند" را بر لبهای مردم دیار علویان و شهر دارالمومنین آورد.
حال و هوای دیگری برای مردم آمل آورد تا از پنجمین شهید مدافع حرمالله این شهرستان استقبال پرشوری به عمل آورند.
میگفتند طولانیترین مدافعی بود که سالهای سال در سوریه حضور بهم رساند زیرا خود نخواسته بود کسی از حضورش آگاهی داشته باشند حتی بر فعال بودنش کسی آگاهی نداشت تا زمانی که خبر شهادتش به گوش مردم آمل رسید و فهمیدند که فعالیت مفیدی در قرارگاه مخابراتی سوریه داشت.
زهرا خانم 9 سالهاش و محمدطاهای 3 سالهاش را گذاشت تا به فریادهای کودکان سوریه پاسخ دهد و مظلومیت آنها را با مبارزهاش علیه داعش و تکفیریها به گوش جهانیان برساند.
با راهی شدن به سمت منزلشان در بلوار آزادگان، کوچه برزگر ما را به این فکر انداخت که این شهدا چه خانوادههایی دارند که برای حفظ اسلام و نظام عزیزترینشان را تقدیم میکنند.
منزل حاج محمد زالنژاد میرویم خود از دوستداران اهل بیت و سفیر واقعه کربلا حضرت زینب(س) حاضر میشویم تا پای دردودلهای مادر مهربان و صبورش حاجیه خانم صدیقه نیاکانی بنشینیم تا از نحوه رشد و نمو فرزند ارشدش بگویند که چطور این شهید بزرگوار با داشتن دانشی در رشته مهندسی الکترونیک و استعداد بینظیرش در عرصه مخابراتی، راه شهادت را در کنار همسر و دو فرزندش و دفاع از خاک میهن ترجیح داد.
خانوادهای که در کنارشان قرار گرفتن دو فرزندی را میبینیم که با هر مصاحبه از همسر شهید خدیجه خانم صفرپور، محمدطاهای سه سالهاش در آغوشش قرار میگرفت تا نوازشهای پدرانه از سوی مادرش پر شود و زهرا 9 سالهاش با چادر مشکیاش به همسن و سالان خود راه الگوی حجاب فاطمه زهرا (س) بیاموزد و همسر شهید نیز رسالت زینبی را بر جای آورد.
مادری که چشم بر عکس دارد، پدری که همچنان خود را رزمنده ولایت فقیه و امام راحل(ع) میداند تا از شهیدشان بگویند:
مادر شهید؛ آقا مصطفی در روز 22 آبانماه سال 1361 به دنیا آمد که همزمان با روز تولدش آوردن سیزده شهید به شهرستان آمل بوده است.
آمادگی را در مهدکودک سعدی، دوران ابتدایی را در مدرسه آیتالله فرسیو، راهنمایی نیز نبوت و دبیرستان هنرستان شهید زالنژاد سپری کردند، دوران دانشجویی هم در دانشکده فنی ساری در رشته مهندسی الکترونیک گذراند، پس از فارغالتحصیلی در دانشکده در سال 83 برای دوران خدمت سربازی جذب سپاه پاسداران شد و از همان دوران بدلیل علاقمندی به سپاه و خدمت به نظام در سپاه قدس تهران ماندگار شد.
پس از ازدواج در سال 85 در همان سپاه قدس تهران ماندند تا اینکه در سال 89 منتقل به ورامین شده و سپس به آمل آمدند.
تسنیم: حاجآقا دوران کودکی آقا مصطفی چگونه بود؟
پدر شهید:هر چه از مصطفی بگویم کم گفتم، از همان دوران کودکی حرف گوش کن بود اگر چه همه بچهها در دوران کودکی شلوغی دارند آقا مصطفی در کنار شلوغی بسیار حرف گوش کن بود. توی هیئت کمک حالم بود از همان سال 77 عضو هیات شد و مداح خوان هیئت مذهبی آل طاها شد؛ از بچگی بسیار پرتلاش و فعال بود و با تنبلی زیاد سرخوشی نداشت و در فامیل به عنوان فردی زرنگ و فعال معروف بود به گونهای که در ییلاق اندوار علاوه بر کمک دست بودن مادربزرگش، همه به کمک وی حساب میبردند.
تسنیم: حاج خانم آقا مصطفی بچه چندمتان بود؟
مادر شهید؛ فرزند اولم بود که بعد از وی خدا بهم دو فرزند پسر و دختر داده است.
تسنیم: چه حسی به شما دست داد وقتی متولد شدند؟
مادر شهید؛خیلی خوشحال بودم با توجه به اینکه زمانی که به عقد همسرم در آمدم قرار شده بود با پدر و مادرشوهرم زندگی کنم، آنها از تولد اولین فرزندم بسیار خوشحال شدند با وجود آن که در گذشته سختیهای بسیاری برای گذران زندگی وجود داشت. دعای پدر و مادرشوهرم موجبی بر تربیت فرزند صالحم شد چرا که پدرشوهرم فردی بسیار مذهبی بود و از ایشان برای زندگی به ویژه تربیت فرزندانم درس میگرفتم.
مصطفی مورد توجه پدرشوهرم بود زیرا زمانی که شهید چهارسش بود برادرشوهرم به شهادت میرسند، در روز شهادت پسرشان، مادرشوهرم تفنگ اسباببازی برایش خریده بود و در آن سال با این تفنگش بازی میکرد و با بالشتهای خانه سنگر درست کرده بود تا با تفنگش بازی دفاع از دشمن بپردازد، در همان شب اطلاع دادند که عمو حسینش به شهادت رسید، پدرشوهرم گفت: این بازیهای مصطفی با تفنگش بیجهت نبود چون انگار بهش الهام شده و به نحوی با بازیهایش میخواست به گونهای آمادگی خبر شهادت پسرم را برساند.
تسنیم: چی شد وارد هیئت مذهبی شد؟
پدر شهید؛ زمانی که در هنرستان به تحصیل میپرداخت دامادمان که در هیئت آل طاها مداحی میکرد در هنرستان به آقا مصطفی گفت که مداحی کند و ایشون نیز قبول کردند از صدایشان خوششان آمد و پیشنهاد حضورش در آل طاها دادند این شد که برای همیشه هیئتی آل طاها شد. در ابتدا مداحی زیاد وارد نبود ولی با تمرین و علاقمندی به مداحی توانست به عنوان مداح خوب و دائمی هیات آل طاها قرار بگیرد.
همسر شهید؛به فرموده امام محمدباقر:"یک مومن باید یک روزش بهتر از روز قبلش باشد" آقا مصطفی نیز روزگارش به این حدیث بود و هر روزی از زندگیاش میگذشت به سمت سیر و صعودی و در سیرتکاملی بود.
تسنیم: از آشنایی شهید و ازدواجتان بگویید؟
همسر شهید: آشنائیتم با شهید بسیار جالب بود، بنده از فعالان هیات آل طاها هستم و از همان بچگی فعالیت گستردهای در زمینه مذهبی داشتم و در همان کودکی به چادر علاقمند و بر سرم میگذاشتم. آن زمان در بسیج دانشآموزی و در اتحادیه بسیج دانشآموزی در مهدیه حضوری فعال داشتم که از همان اتحادیه با هیات مذهبی آل طاها آشنا و جذب شدم قبل از اینکه آقا مصطفی جذب این هیئت شوند.
سال 84 همزمان با فاطمیه دلم خیلی گرفته بود احساسی بهم دست داده بود اینکه نیاز به یکی دارم تا درکم کند، آقا مصطفی که در هیات بودند قصد کرده بودند که "چهله" بگیرد یعنی نیت کرد تا چهل روز وارد آمل نشود، منم در آن همان زمان که در امامزاده ابرهیم آمل به تدریس قرآن میپرداختم نذر کرده بودم که یکی را پیدا کنم تا درکم کند یعنی همسری پیدا شود تا هم احساسم باشد. در آن زمان سفره ختم انعام بین همهیاتیهای پایگاه بسیج گرفتم. در همین ایام جلسهای از سوی رئیس هیات آل طاها در منزل یکی از دوستان گذاشته بودند و در آن جلسه آقا مصطفی به همراه رئیس هیات آمده بود، طی مسیر ایشان منو دیدند و بعد از آن به محفل سخنرانی رفتند و سخنان بنده را شنیدند و گفتند که از نوع رفتار، صحبتها و حجابت خوشم آمد و در همان جا علاقمند شدند و به خانوادهشان گفتند. برای معرفیام به خانوادهاش ابتدا نگفتند برای خودم میخواهم گفتند برای یکی از دوستان ولی بعدش عنوان کردند که برای خودم هست.
خانوادهاش گفتند که تو تازه 23 سالهات شده ازدواج برات زوده و پولی برای پسانداز ازدواج نداری گفتند: خدا بزرگه به این ترتیب ایشان نخستین خواستگاریشان را به خانه ما آمدند.
زمان خواستگاری ایشان با توجه به فرزند ارشد و فرهنگی بودن والدینم پیش خود تصور کردم که نسبت به این خواستگاری سخت بگیرند و جواب منفی دهند. پدر و برادرم عضو هیئت بودند و به نوعی آقا مصطفی را میشناختند، زمانی که گفتم ایشان خواستگاری کردند و جواب منفی دادم گفتند که چرا اینکار رو کردید ایشان فرد خوبی هستند.
بهدلیل دودلیام از خانوادهام خواستم که برم مشهد مقدس تا در آنجا به جوابم برسم چون همزمان با خواستگاری آقامصطفی خواستگار دیگری با موقعیت خوب داشتم. در حرم امام رضا(ع) استخاره کردم که صفحه 313 سوره طه" قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ، وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی" آمد که به نوعی شرح حال صدر آمد. بر مبنی این آیه به خواستگاری ایشان جواب مثبت دادم. در زمان خواستگاری نیز صحبتها زیاد طولانی نشد و زیاد بر مهریه، شیربها و کالا دو تا خانواده فشار نیاوردند. ایشان بر فعالیتم مبنی به شغلم به عنوان طلبه و مبلغ در بیرون از منزل مشکلی نداشتند. در سال 84 به نام سال پیامبراعظم(ص) عقد کردیم در حالی که "نامم خدیجه و نام ایشان مصطفی بود" و در روز مبعث نیز مراسم عقد و ازدواجمان بود و فرزند اولمان نیز به نام زهرا(س) دختر پیامبر، فاطمه زهرا گرفتیم.
پس از ازدواج سه سال تهران زندگی کردیم، طی این سالها زندگی زناشویی اگر چه شاید اختلافنظرهایی بین دو فرد وجود دارد اما این اختلافنظرها بر زندگی زناشویی ما تاثیری منفی نمیگذاشت. آقامصطفی شوهری مهربان، صبور و دلگرم بودند. زمانی که دلخوری بینمان پیش میآمد هیچ وقت قهر نمیکردیم بایکدیگر حرف میزدیم اما دلخوریهامون را هم داشتیم.
از ثمره این ازدواج یک دختر 9 ساله و پسر 3 ساله به نامهای فاطمه زهرا و محمدطاها است.
یادم هست در دوران هفت ماهه بارداری پسرم محمدطاها، آقامصطفی به سوریه رفتند تا زمانی که پسرم یک ساله شد به آمل برگشتند.
تسنیم: اولین حضورشان در سوریه در چه سالی بود؟
همسر شهید: اولین حضورش در سوریه در سال 88 بود که مصادف با بهمن ماه میشد، که در این سفرهای ماموریتی یک بار من و دخترش همسفرش شدیم. در آن سالها هنوز جنگ سوریه آغاز نشده بود.
ایشان برای ماموریتهای امنیتی زیاد به سوریه میرفتند و حتی زمانی که به آمل منتقل شدیم نیز به سوریه میرفتند.
شاید باورتان نشود چهار سال از ماه مبارک رمضان را بدون آقامصطفی گذراندم یعنی از رمضان سال 92 تا رمضان امسال ایشان در سوریه به سر بردند و آرزویم بر پختن یک افطار و سحری برای ایشان به دلم ماند تا اینکه امسال با گلایهام سه روز مانده به عیدفطر به منزل آمدند و سه روز آخر ماه رمضان را با ما گذراندند.
بیشتر مواقع بدلیل ماموریتها در کنار ما نبود اگر چه طی سالهای زندگی زناشویی کنار هم نبودیم اما روحا و قلبا کنار هم بودیم زیرا نسبت به هم علاقمند بودیم.
یکی از شبهات رایج بین مردم ما بر اینست که هر کدام از شهدای مدافع حرم به اجبار ماموریت شغلیشان آنها را برای جنگ به سوریه میفرستند و این رفتنها به خواست دلشان نیست، آیا به این گونه است و شهید زالنژاد براساس اجبار و الزام به این ماموریت رفتند؟
همسر شهید: متفکر به سئوال مطرح شده پاسخ میدهد:
همچین چیزی صحت ندارد، شاید ماموریت باشد اما اینکه به اجبار یا الزام باید در جنگ سوریه حضور یابند کذب است زیرا خودم شاهد بودم که آقامصطفی به دلیل علاقمند بودن به ماموریتها حضور میرساندند و حتی یک بار گفتند که اگر نظامی هم نبودند باز هم به سوریه میرفتند.
زمانی که صحبت از سوریه میشد چشمانش برق میزد و با علاقه وافر از آنجا میگفتند و شوروهیجان به تعریف از وقایع سوریه میپرداختند.
تسنیم: از سوریه چه میگفتند؟
همسر شهید: بیشترین حرفش از جنگ ناعادلانه سوریه و مظلومیت دختر امام علی(ع) بود، طی ماموریتهایشان به سوریه در سال 91 زمانی که جنگ بود، ما را سوریه بردند.
قرار شده بود که برای زندگی یک ساله به سوریه برویم، یادم هست که آذرماه سال گذشته بود دوره سه ماه را گذارنده بودند که بسیار طولانی گذشت به گونهای که از نیامدنشان بچهها نیز اذیت شدند، در همانجا به منزل زنگ زد و با شور و خوشحالی عنوان کرد که به من پیشنهاد ماموریت یک ساله را در سوریه دادند و با مطرح کردن این عنوان، خواستند که من نیز رضایت دهم تا این دوره یک ساله را بگذارنند، گفتم: آقامصفطی یک سال دوری از شما برای من و بچهها سخته اما میدانم که باعث خوشحالیت و پیشرفت کاریات میشود اشکالی ندارد و موافقت میکنم.
میدیدم که هر دفعه به سوریه میرفت شکوفاتر میشد و این رفتنها موجبی بر پیشرفت کاریاش میشد و از این پیشرفتهایش برایم سخن میگفت. در آنجا فرماندهی یک قرارگاه مخابراتی را به او داده بودند که در آن قرارگاه بسیار فعال و پرتلاش بود به گونهای که برای اجرای عملیاتی، ایشان باید قبل از آغاز عملیات میرفتند در آن مکان و مکانسنجی و آماده میکردند تا عملیات به اجرا درآید که این کارشان بسیار سخت، حساس و مهم بود.
آقامصطفی سر نترسی داشت و در عکسهایی که نشان میداد تعریف میکرد که در کنار این دکلها به فاصله 100 متری که داعش بودند حضور دارم که زمان تیراندازی صدای آنها را میشنیدم.
تسنیم: و آخرین ماموریت؟
همسر شهید؛ آخرین ماموریت شهید زمانی بود که پدرم براثر سانحه رانندگی یک هفته فوت شده بودند و به دلیل علاقمندی به پدرم، بیتابیهای من از فوت پدر و دل نگرانیهایش برای من از ماموریت برگشتند، دو هفته برای مرخصی آمده بودند که طی این دو هفته پشتسرهم بهش زنگ میزدند بیا که کارها روی زمین مانده است. البته افرادهایی را به جایش گذاشته بودند اما آنقدری که ایشان به کارشان سرعت عمل داشتند ظاهرا آنها نداشتند. حتی میدیدم که جسمش اینجا بود اما فکر و ذهنش آنجا بود، بهشون گفتم بهتره بری و به کارهای آنجا برسی چون ظاهرا بهت خیلی نیاز دارند.
50 روز در آنجا بود تا زمانی که حلب آزاد شد به مرخصی آمدند و این مرخصی سه هفتهای بود. برای رفتن برنامهریزی کرده بود تا این بار به دلیل بیقراریهای مادرم، ما رو نیز همراه خود ببرد. حتی همه چیز را آماده و مکان را مشخص کرده بود ما نیز پاسپورتها را گرفته که برایشان کار فوری پیش آمد، به ما گفت که در این فصل هوای آنجا خیلی سرده کمی گرمتر شد شما را حتما با خودم میبرم بنابراین سفر مشهد مقدس را برنامهریزی کردند و به همراه مادر و برادرم یک هفته مهمان امام رضا(ع) بودیم. بعد از سه هفته به سوریه برگشتند. سوم بهمن آخرین ماموریتشان بود.
تسنیم: نحوه شهادتشان چگونه بود؟
همسر شهید؛مقر اصلی شهید در قرارگاه حضرت زینب(س) در دمشق بود که در یک دانشگاهی استقرار داشتند صبح حادثه یکی از دوستانش به ایشان زنگ زدند که در منطقه درعا چند نقطهای را از رزمندگان گرفتند و ما به آنجا باید برویم ایشان هم به دلیل مسئولیت کاریشان و حس وظیفهایش به همراه دو نفر از افراد غیرایرانی راهی شدند که بین مرز درعا و اردن به شهادت رسید. در واقع در آن منطقه کمین کرده بودند تا آنها را زنده بگیرند که قسمتشان شهادت بود.
با وجود کارهایی که در آن جا داشت کمتر پیش میآمد تا صحبتی کند اما بعد از شهادتش با تعریف همرزمانش و فرماندهانش در سوریه میگفتند که ایشان در آنجا چقدر مثمرثمر و مفید بودند. دوست نداشت بگوید که مدافع حرم است و زمانی از وی میپرسیدند که چکار میکنی میگفت: مهندس الکترونیک هستم.
تسنیم: حاج آقا نحوه شهادت آقا مصطفی چگونه بود و از خبر شهادتش چه حسی پیدا کردید؟
پدر شهید؛ خوب از خبر شهادتش خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که فرزندم در راه اهل بیت به شهادت رسید.
زمان خبر شهادتش در منزل بودم، دوستانش یاسر رجبی و حاج آقا محمدیان برای سرسلامتی به منزلمان آمدند که قبل از آمدنشان دامادم بهم زنگ زد که کجا هستم گفتم که منزلم این دو نفر خبر شهادت را بهم نگفتند در همین زمان آقایی از تهران زنگ زد و خبر شهادت را داد که من تلفن را سریع قطع کردم تا اهل خانه متوجه نشوند. 10 دقیقه بعد نیز حاج خانم به همراه دامادم زنگ زد و جویای حالش شد که گفتند: مصطفی زخمی شده است.
مادر شهید؛زمانی که گوشی حاج آقا زنگ خورد بهم الهام شده بود که خبری هست چرا که دوستانش هم آمده بودند از آنها و حاج آقا پیگیر شدم که بگویند جریان چیه؟ گفتند که آقا مصطفی زخمی شده و پاش تیر خورده. برای اطمینان به داداشم زنگ زدم که ظاهرا آقامصطفی زخمی شده شما در اینترنت بگردید ببینید جریان چیه؟ گفتند که ما داریم به منزل شما میآییم، به خودم گفتم: اینها دارند همه به منزلمان میْآید پس یک خبری شده و مصطفی به شهادت رسیده است. خبر شهادتش را خانم دوستش بهم داد که پس از در آغوش قرار دادنم گفتند که آقامصطفی شهید شد.
تا صبح برای شهادتش گریه کردم تا صبح فردا که پیکرش را آوردند و برای دیدنش رفتم با مشاهده پیکرش آرام گرفتم، رفتم بالای سرش و شهادتش را بهش تبریک گفتم، بهش گفتم آن چیزی که آرزویت بود به آن رسیدی.
سه روز قبل از شهادتشان برای شهادت شهید نعمایی از شهدای مدافع حرم چالوس مداحی کرده بودند و فیلم و عکس خود را فرستاده بود تا ما ببینیم، زمانی که دیدم ایشان کنار پیکر شهیدی هستند و دارند مداحی میکنند حالتی که از ایشان دیدم خیلی نگران شدم زیرا چهرهشان اینبار فرق میکرد، چهرهاش بسیار عجیب بود، کنار حرم حضرت زینب(س) هم بود بهش پیام دادم که قضیه شهید چیه جواب دادند که این شهید از بچههای چالوس هستند، نگران نباش من حالاحالاها شهید نمیشوم. من مداح شهدای مدافع حرم هستم و آمدم اینجا تا برای همه شهدا مداحی کنم من لیاقت شهادت ندارم.
این بار که رفت بسیار بهم زنگ میزد به طوری که روزی دو بار یا سه بار در تماس بودیم و حتی تماس تصویری هم داشتیم برخلاف سریها قبل که روزی یک بار به منزل زنگ میزدند.
شب قبل از شهادتشان زنگ زد، انگار به ایشان الهام شده بود زیرا چهل دقیقه با هم صحبت کردیم و حتی چند بار قطع شده بود دوباره زنگ زدند و صحبت کردیم. بسیار دردودل میکرد حتی پیشنهاد داده بود که زمانی مدرسه شما و زهرا تمام شد به سوریه بیاید تا کنار من باشید زیرا دوری از شما برام سخت شد این نشان از دلبستگی مدافعان حرم به خانوادههایشان برمیگردد نه اینکه از زن و فرزندانشان گریزان باشند حتی عشق این مدافعان حرم به خانوادهشان از افرادهایی که در خیابان ابراز عشق و علاقه میکنند، بیشتر است.
به ایشان گفتم که امسال عید بدلیل جای خالی پدرم شما حتما در منزل حضور داشته باشید چرا که به وجود شما نیاز دارم گفتند باشه، با توجه به اینکه در نوروز سال گذشته نیز باهمدیگر برنامهریزی کرده بودیم که سفر راهیان نور باهم برویم تا در آنجا بنده به عنوان مبلغ و ایشان بعنوان مداح حضور یابیم اما در 26 اسفند 94 به ایشان ماموریت مهمی خورد و عازم سوریه شدند و من خیلی ناراحت و دل شکسته شدم اما حرفی نزدم و همراه پدرم راهی راهیان نور شدم.
در آن زمان طی بازدیدهایی از شلمچه و اروندکنار حال وهوای خاصی بهم دست داده بود بخصوص سر مزار شهید علمالهدی در هویزه طوری شدم و از آن شهید بزرگوار خواستم که لیاقت آقامصطفی شهادت باشد. دعا کردم آنقدر ایشان به اسلام خدمت کنند که زمان شهادتشان به عنوان شهید بزرگی شوند و به مقام بالایی برسند و احساس میکنم که ایشان به این والایی رسیدند که به شهادت رسیدند به ویژه آن خوابهایی که بستگان و اطرافیان از ایشان میبینند و برایمان تعریف میکنند.
مادر شهید از خوابش گفت: یک شب خواب دیدم که کامیون بزرگی بود که آقامصطفی را بالای کانتینرهای این کامیونهای بزرگ قرار دادند، همانطور داشتم نگاه میکردم دیدم که کانتینر از کامیون جدا شده و به سمت بالا حرکت کرد و آقامصطفی نیز به همراه کانتینر به سمت بالا میرود و آن را به دور جمعیت حاضر میچرخانند تا اینکه به پایین برمیگردانند در دست آقامصطفی تابلویی قرار گرفته که نوشته" خوب خوبان را میبرند" زمانی که کامل بر روی زمین نشست ایشان به سمتم دویدند و در آغوشم جای گرفتند که بهشون گفتم: شما را آنقدر بالا بردند که خیلی کوچک شده بودی. این به مقام بالای شهیدم را برام تعبیر کردند که به آن دست یافته بود.
تسنیم: استقبال مردم آمل را چگونه دیدید؟
مادر شهید؛بینظیر بود، با وجود این که چندین بار آمل میزبانی چند شهید مدافع حرم بود استقبال مردم این شهرستان بینظیر بود و حتی امام جمعه آمل نیز هنگامی که به منزل ما آمده بودند نیز همین را میگفتند.
تسنیم: چه انتظاری از مردم دارید؟
مادر شهید؛انتظارمان این است که راه آقامصطفی و اسلام را ادامه دهند، رهبر را تنها نگذارند و راه شهدا را ادامه دهند.
همسر شهید؛دین ما اسلام است و این دین امروزه نیاز به امثال آقامصطفی دارد تا خدمت به اسلام کنند. برای احیای ارزشهای دین اسلام نیاز به کار جهادی است، سستی و تنبلی در کار نباید باشد. مسلمان و شیعه مدعی امام زمان(عج) الان باید آنقدری تلاش و جهاد کند تا زمینهساز ظهور آقا باشد، زمانی که ایشان آمدند نگویند که ما خسته شدیم از بین که کار کردیم.
تسنیم: مهمترین وظیفه خود را پس از شهادت و نبود شهید آقامصطفی چه میدانید؟
همسر شهید؛مهمترین وظیفهام را اجرای رسالت زینبی میدانم؛ در این برحه از زمان وظیفه ما سختتر است و آن داشتن صبر و استقامت است، رسالت پیام شهدا وظایف مهمی است که بر دوشم هست تا به سرانجام برسانم.
زمانی که آقامصطفی عازم سوریه بودند بهشون میگفتم که بین دو چیز ماندم یکی احساس که اجازه رفتن به شما را نمیدهد و دیگری عقل که میگوید باید برید چون به شما نیاز دارند زیرا اگر خودم هم مرد بودم مطمئنا نمیماندم و میرفتم و میجنگیدم.
تسنیم: مهمترین دغدغه شهید چی بود؟
همسر شهید؛ مهمترین دغدغهاش بصیرت و مسیر ولایت فقیه بود و تاکید داشتند که همه به این سمت باشند تا خدایی ناکرده بین مسئولان امر اختلافی نباشد و برای رفاه مردم گام بردارند. دقیقا همان دغدغههایی که مقام معظم رهبری به ویژه شهدای هشت سال دفاع مقدس داشتند، بود.
زمان مرخصیشان بجای حضور بیشترشان در کنار خانواده حضورشان در برگزاری هر یادوارهای بود تا به برگزارکنندگان یادواره کمک کنند. در اجرای برگزاری شهدای متولدین هرماه در امامزاده ابراهیم(ع) دغدغه این را داشت تا دعوتنامه این مراسم را به درب خانه تک تک خانوادههای شهدا ببرد و تحویل دهند. سر زدن به خانواده شهدا را دوست داشت.
شاید زمزمههایی از جاهای مختلف سطح شهر شنیده باشید که ماموریتی که برای مدافعان حرم در نظر میگیرند بر مبنی پرداخت مبلغ هنگفتی است تا با حضورشان در سوریه بدست خانوادههایشان برسد، آیا چنین چیزی صحت دارد؟
همسر شهید؛ واقعا نمیدانم چی پاسخی به این سوالتان بدهم، شاید اگر حق ماموریت شهید را به شما بگویم موجب خندهتان شود، هر کدام از این حق ماموریتها بسیار ناچیز بود که نمیدونم چگونه بگویم. بارها آقامصطفی عنوان کردند که اگر نظامی هم نبودند باز هم در جنگ سوریه شرکت میکردند. در بین شهدای مدافع حرم حتی داشتیم شهیدی که مهندس نفت بود برای رفتن از کارش مرخصی بدون حقوق گرفت در زمان حضورش در سوریه برای امرارمعاش زندگیاش ماشین خود را فروخته بود و در آخر قسمتش شهادت بود. شهیدزالنژاد حاضر بود چیزی از جیب خود بدهد تا در جنگ سوریه شرکت کند. شهیدی که هر سال خمسش را واریز میکرد تا اعمال اسلام را به جا آورد به گونهای که یک سال بدون پرداخت خمس سر بربالش نگذاشته بود.
ما هم این زمزمهها را میشنیدیم شاید این پیشرفت ناچیز که مادیات است را همه در زندگیشان داشته باشند و این موجب میشد که همه بگویند به اینها چیزهایی را میدهند در حالیکه به مانند همه یک واحد منزل مسکونی به اضافه خودروی ارزان قیمت داریم که در زندگی بسیاری از افراد عادی مشاهده میشود.
و حرف آخر...
همسر شهید؛آرزویم شهادت در راه خداست.
وصیت نامه شهید بزرگوار:
اینجانب مصطفی زال نژاد فرزند کوچکی از امت حزب الله ایران با شهادت به وحدانی و رسالت پیامبران و با علم به اینکه شهادت فوزی عظیم است، پای در این واده نهاده به عشق خداوند و با توفیقی که خداوند بزرگ نسبت به بنده خود کرده است به خدمت اسلام مشغول و با بصیرت و آگاهی کامل وصیت خود را مینویسم. سلام بر رهبر عزیز انقلاب حضرت آیت الله خامنهای، سلام بر شهیدانی که با نثار خون خود درخت پربرکت اسلام را آبیاری کردند. درود بر شهیدان و بر روحانیت و مردم مبارز. سلام بر آنها که رهبر خود را در تمام مدت تنها نگذاشته و همواره پیرو خط ولایت فقیه بودند و سلام به همهی دوستان هیئتی و مذهبی که عمریست در مکتب سیدالشهدا عرض ادب میکنند. امیدوارم که تا عمر باقیست، دست از این مسیر برندارید انشالله.
خدایا! من آن بنده توام که روزی قابل ذکر نبودم و تو با عنایت خودت مرا به وجود آوردی و با ایمانی که به من دادی بر من بزرگواری کردی، با نعمتهای بیشمار بر من تفضل کردی. خدا را صد هزار مرتبه شکر اعتراف میکنم هر چیزی که در این دنیا دارم (عزت، آبرو، همسر، فرزند، کارم و ...) همه از در خانه اهل بیت و سیدالشهداست. گاهی در مراسمات هیئت در روضه سیدالشهدا در حال گریه از خدا عاقبت به خیری طلب میکردم که شهادت خود نیز عاقبت به خیری است. چه بگویم ای خدا واقعاً رویم سیاه است. چقدر در حرم سیدالشهدا که چهار بار توفیق زیارت را پیدا کردم و همین طور در حرم امام رضا (ع) از تو طلب عفو و بخشش کردم و با خود گفتم دیگر مرتکب گناه نمیشود اما به قول خود پایبند نبودم و باز مرتکب اعمال ناشایست میشدم. ای خدا اگر گناهی از من سرزده از روی جهالت من است نه اینکه از درگاه تو خارج شوم هرگز، هر چه به خودم نگاه میکنم میبینم همهی کارهایی که در زندگیم انجام دادهام برای رضای خدا نبوده بلکه برای خودنمایی و نشان دادن بوده است. خدایا! خودت دستگیری کن به حق خانم حضرت زهرا (س)
ای ملت بدانید امروز مسئولیتتنان بزرگ و بارتان سنگین است از شما مردم مسلمان و دوستان تقاضا میکنم که با انقلاب به حالت سستی برخورد نکنید. انقلاب هدف بزرگی را دنبال کرده است. باید کار جهادی صورت گیرد و آن هم احیای ارزشهای اسلامی است. میخواهم بگویم که زمانی در اوایل انقلاب جنگ ما در مرزهای سرزمین ایران بوده است ولی الان فراتر رفته است و تا مرزهای فلسطین، لبنان، سوریه حتی خود آمریکا رسیده است. بزرگترین دشمن ما آمریکاست که شیطان بزرگ است. مردم عزیز بدانید بزرگترین نعمت امنیت است برای خانوادهها. ما حاضریم گرسنگی بکشیم و سختی و تحریم را تحمل کنیم ولی زیر بار زور نمیرویم. این درس را از سیدالشهدا آموختیم. در آخرین لحظات عمر سیدالشهدا دشمن وقتی به خیمهها حمله کرد، ابیعبدالله تمام توان خود را گذاشت و بلند شد و گفت: تا زمانی که من زنده هستم، به حرم من حمله نکنید. آری؛ حسین غیرت الله است. نامرد دستور داد اول کار حسین را تمام کنید، بعد به خیمهها حمله کنید. این یک درس است برای همهی مسلمانان.
امروز بزرگترین جنگ ما مقابله با تهاجمات فرهنگی است. روز مصیبت ما آن زمانی است که چادر از سر زنان و دختران ما کنار برود و ماهواره بر سر در همهی خانهها علم شود. وای بر آن روز که موجب بیحیایی در خانوادهها میشود. در این مدت وقتی خبر شهادت چند تن از دوستان همکارم را شنیدم، فهمیدم که همچنان در باغ شهادت باز است.
صحبتی با پدر و مادر عزیزم:
پدر و مادر مهربانم از شما خواهش دارم که فرزند حقیر خویش را حلال کنید. پدر و مادر گرامی میدانم که چه زحمتهایی برای من کشیدهاید و اگر تا آخر عمر خواسته باشم زحمات شما را جبران کنم نمیتوانم. پدر و مادر عزیزم از شما خواهش دارم و آن این است که برای فرزند گنهکار خویش حلالیت طلبید و هر کس طلبی از من دارد به او بپردازید و به تمام فامیل و دوستان بگویید که هیچگونه ناراحت نباشند و از آنها بخواهید من گنهکار را حلال کنند. پدر، مادر، خواهر و برادرم وظیفهی خود را در حد واجب کفایی انجام دادهاید ولی این را فراموش نکنید که هنوز دین خود را به اسلام ادا نکردهایم. مواظب باشید با افرادی که جنگ را تحریم میکنند و لاف حمایت از اسلام را میزننند، تماس نداشته باشید که به خدا سوگند اینها همه دروغگویند و خائن به اسلام هستند. پدر و مادرم از خداوند منان میخواهم که صبری جمیل به شما عطا بفرماید و مواظب همسر و فرزندانم باشید. نگذارید به آنها بعد از من سخت بگذرد.
صحبتی با همسر عزیزم
همسر خوبم باید علاوه بر تقویت ایمان خود با تجهیز بیشتر علم مبارزه را فرابگیرید و با اتکال به قدرت عظیم خداوند خود را برای نبردی طولانی آماده سازید. این مبارزه مستقیماً با دشمن است. خواه در آنجا با افراد کجاندیش و کوتهنظر، خواه با افراد نادان و جاهل، خواه با کسانیکه میخواهند انقلاب را تضعیف کنند، خواه در فامیل و خانواده باشند. به هر صورت فرقی نمیکند زیرا اسلام اقتضا میکند که چنین باشد و هر کجا اسلام در خطر است، شما هم باید در صحنه باشید. همسرم میدانی دوست دارم همیشه نزد تو باشم و زندگی خوبی که در توان دارم، برایت فراهم کنم ولی چه کار کنم قبل از اینکه همسر تو باشم، بندهی خدا هستم و باید خدا را راضی کنم که رضایت او انشالله رضایت بندهاش است. تشکر میکنم از همسر عزیزم که طی این چند سال زندگی مشترک، دوری من و سختیها را تحمل کرده است. میدانم بعد از من زندگی برایت سخت میشود. امیدوارم که مزدت را از خانم حضرت زهرا (س) دریافت کنی. امیدوارم در این راه صبر زینبی پیشه کنی و مانند زینب (س) پیام رسان باشی و همیشه ذاکر خدا باشی.
خدیجه جان!
در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان دادن در راه خدا و عبادت باقی میماند. تا میتوانی به مردم کمک کن. مواظب دختر و پسرمون باش.
چند نکته به همسر عزیزم خدیجه!
1. میدانم در حق شما مدام ظلم کردهام، بداخلاقی کردهام و وظیفهام را به جا نیاوردهام ولی یقین بدان که خود را بندهای قاصر و کمکار میدانم و امیدوارم که حلالم کنید.
2. دختر و پسرمون امانتهایی هستند در دست تو و مدام باید در تربیت اسلامی آنها همت گماری.
3. فرزندان ما را با قرآن بیشتر آشنا کن و همواره دست آنها را بگیر و در مراسمات سیدالشهدا حضور داشته باشید که عاقبت به خیری در این مراسمات است.
4. بعد از شهادت من گریه نکن و لبخند بزن و بگو مثل خانم حضرت زینب (س) در طی این دوره من هر چه دیدم زیبایی بود و این سختیهای تو بالاتر از خود شهادت است.
صحبتی با دختر و پسر عزیزم
1. انشاءالله وقتی به سنی رسیدید که تواستید این وصایا را درک نمایید هر چند روز یک بار این وصیتنامه را بخوانید.
2. شناخت کامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پیدا نمایید. در پی اصول اعتقادی تحقیق و مطالعه نمایید و تفکر زیاد نمایید تا به اصول اعتقادی یقین کامل داشته باشید.
3. احکام اسلامی را با تعبد کامل و به طور دقیق و با معنی به جا آورید.
4. قرآن بخوانید و زیاد تفکر کنید در معنای قرآن.
5. از راحتطلبی و به دست آوردن روزی به طور ساده دوری نمایید. دائم باید فردی پرتلاش و خستگیناپذیر باشید.
6. قدر این انقلاب اسلامی را بدانید و زندگی خود را صرف تحکیم پایههای این جمهوری قرار دهید.
7. دست از مراسمات هیئت و اهل بیت (ع) برندارید زیرا هر چه بخواهید در درِ خانهی اهلبیت و سیدالشهداست.
8. پسر عزیزم باید در خانه جای خالی پدر را پر کنی و همواره مواظب مادر و خواهرت باشی.
9. بر حذر باشید از وسوسههای نفس و مدام به یاد خدا باشید تا از شر نفس و شیطان در امان باشید.
10. حرف آخر وصیتی از مرحوم حضرت آیت الله خوشوقت که در زندگیم خیلی کمک حال من بوده. ایشان بیشتر مواقع میفرمودند تقوا را رعایت کنید یعنی ترک محرمات و انجام واجبات. اگر رعایت شود به مقامات عالیه میرسید. دیگر احتیاج به چلهنشینی و ... نیست.
صحبتی با دوستان
از شما دوستان عزیز میخواهم که حلال کنید. از برادرانی که به هر دلیل از هیئت جدا شدن میخواهم که برگردن به قبل خود و تنها این را میخواهم بگویم که عمر کوتاه است. معلوم نیست که سرنوشت ما چه خواهد شد. مرگ ما کی فرامیرسد. نکند که در آن دنیا شرمندهی سیدالشهدا شویم.
و از دوستان هیئتی میخواهم که الان باید در زمینهی هیئت و سیدالشهدا کار جهادی کرد. فقط حرف زدن نیست. باید عمل باشد. خیلیها به علت کار و زندگی از ابی عبدالله جدا شدند و فقط در محرم عرض ادب میکنند بلکه سیدالشهدا برای تمام فصول سال است. از برادران مداح هیئت میخواهم در زمینهی مداحی باید کار حرفهای کرد. مطالعه انجام شود، شعر حفظ کنید. حتماً باید از محضر استاد استفاده کرد. بنده خیلی شعر حفظ کردمو در تهران که بودم از محضر اساتید زیادی بهره بردم مثل حضرت آیت الله خوشوقت. کلاس حاج سعید حدادیان در دانشگاه تهران، حاج مهدی سماواتی و استاد سازگار ولی به دلیل شغلم و نبودن من در هیئت نتوانستم خوب کار کنم زیرا لازمهی یک مداح خواندن زیاد در مراسمات مذهبی است.
دوستان در خواندن زیارت عاشورا شهدا را فراموش نکنید.
در پایان از خداوند میخواهم که ما را مشمول کرامت خود گرداند. از همه میخواهم که این نهضت را حفظ کنید و همیشه به یاد شهدا باشید. قدر رهبر انقلاب را بدانید و خالصانه پیروش باشدی. این انقلاب اسلامی امانت الهی است. وظیفهی همهی ما پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن است. صلاح دنیا و آخرت ما در پیروزی از ولایت فقیه میباشد. انشاءالله که خداوند متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بیشمار این بندهی خطاکار را ببخشد.
اَلّلهُمَّ ارزُقنی شَفاعَة الحُسین یَومَ الورودِ و ثَبِّت لی قَدَمَ صِدقٍ عِندک مَعَ الحُسینِ.
پروردگارا شفاعت حسین را روزی که برتو وارد میشوم، نصیبم بگردان و مرا نزد خود ثابت قدم بدار سیدی و مولا یا حسین
مصطفی زالنژاد مصادف با میلاد امام زمان (عج الله)
سال 1392
نظرات (۱)
لینک های تصویری
طبقه بندی موضوعی
- کتابخانه (۲۳)
- بانک فیلم (۱۱۳)
- بانک صوت (۵۳)
- بانک تصویر (۱۰۹)
- بخش خبری مهدیه آمل (۷۷۱)
- شهدای مهدیه آمل (۲۵)
- سبک زندگی مهدویت (۷)
- بخش مقالات مهدویت (۲)
- حجاب (۱۰)
- حدیث و قرآن (۱۳)
- مناسبتهای مذهبی (۲۰۰)
- رحلت رسول اکرم(ص) (۱)
- شهادت حضرت زهرا(س) (۳۱)
- شهادت امام حسن مجتبی(ع) (۳)
- شهادت امام حسین(ع) (۹۱)
- شهادت امام سجاد(ع) (۲)
- شهادت امام باقر(ع) (۳)
- شهادت امام صادق(ع) (۵)
- شهادت امام کاظم(ع) (۳)
- شهادت امام رضا(ع) (۱)
- شهادت امام هادی(ع) (۳)
- شهادت امام حسن عسکری(ع) (۳)
- امام زمان عج (۳)
- میلاد پیامبر(ص) (۴)
- میلادامام صادق(ع) (۲)
- حضرت معصومه(س) (۴)
- میلادحضرت زهرا(س) (۱۲)
- میلادامام باقر(ع) (۲)
- میلادامام جواد(ع) (۵)
- میلاد امام علی(ع) (۲)
- حضرت زینب(س) (۱)
- میلاد امام زمان (عج) (۱۷)
- میلاد امام حسین(ع) (۲)
- میلاد حضرت ابوالفضل(ع) (۲)
- میلاد امام سجاد(ع) (۴)
- میلادامام رضا(ع) (۳)
- مناسبتهای ملی (۱)
- احکام (۷)
- رهبری انقلاب (۳۴۷)
- خط حزب الله (۴۹)
- اطلاعنگاشت (۱۴)
- سخن نگاشت (۱۵)
- مراسمات (۵۰)
- دیدار با خانواده شهدا (۱۲)
- دیدارها (۱۱)
- امام خمینی(ره) (۱۷)
- نرم افزارهای مذهبی (۵)
- موبایل (۱)
- زندگی به سبک شهدا (۵۶)
- زندگی درمکتب اهل بیت(ع) (۱۰۷)
- نماز (۱۱)
- ویزه نامه مذهبی (۲۴)
- شهادت اهل بیت(ع) (۹)
- میلاد اهل بیت(ع) (۸)
- میلاد امام زمان (عج) (۷)
- اعیادشعبانیه (۶)
- ماه مبارک رمضان (۲۳)
- ماه محرم (۸۸)
- مقالات (۱۵)
- ویژه نامه شب های محرم (۱۰)
- علما (۱۰)
- یاران عاشورایی (۱۳)
- درس هایی عاشورایی (۹)
- سخن نگاشت (۱)
- بانک مداحی (۳۷)
- حاج محمودکریمی (۱۳)
- محرم 1400 (۱۰)
- حاج محمدرضاطاهری (۲)
- نوای دیجیتال (۱۲)
- حاج عبدالرضا هلالی (۱)
- حاج سیدمجیدبنی فاطمه (۲)
- محمدحسین پویانفر (۶)
- حاج مهدی رسولی (۲)
- حاج محمودکریمی (۱۳)
- فاطمیه(س) (۳۹)
- استودیویی (۱)
- شرح آیات قرآن درخطبه فدکیه (۶)
- زندگی به سبک یاس نبوی (۳)
- حکایت خوبان (۱۰)
- مدافعان حرم (۱۷)
- نمآهنگ (۴۶)
- جنگ ودفاع مقدس (۲۶)
- شهدا (۵۹)
- کلیپ های مذهبی (۳۰)
- کلیپ های عاشورایی (۱۰)
- کلیپ های فاطمی (۱)
- میلاداهل بیت(ع) (۱)
- شهدایی (۵)
- شهادت اهل بیت ع (۱)
- بخش کودک و نوجوان (۷)
- هیئت انصارالمهدی(عج) مهدیه آمل (۲۹)
- روابط عمومی مهدیه آمل (۲۰)
- بانک رسانه مهدیه آمل (۱۸)
- سبک زندگی حضرت زهرا(س) (۲۸)
- واحدخواهران مهدیه آمل (۱۴)
- عیدقربان (۲)
- عیدغدیرخم (۱۶)
- خیمه فاطمی (۲۳)
- مسابقات فرهنگی (۷)
- حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل (۷۴)
- گروه جهادی مهدیه آمل (۲)
- حاج قاسم سلیمانی (۲۷)
- زندگی به سبک علمای اخلاق (۱۳)
- آیت الله یزدان پناه نیاکی (۱۴)
- کتاب اسرار نماز (۳)
- تفسیر المیزان (۱)
- عرفان در وادی عمل (۱)
- حکمت اشراق (۱)
- حکمت متعالیه (۱)
- نهایه الحکمه (۱)
- روش شناسی حکمت صدرایی (۱)
- علم النفس صدرایی (۱)
- منازل السائرین (۱)
- اشارات و تنبیهات (۱)
- سبک زندگی اسلامی (۲۵)
- امربه معروف نهی ازمنکر (۶)
- علمای دین (۹)
- اربعین حسینی (۱۲)
- زندگی به سبک غربی (۱)
- تهاجم فرهنگی (۱)
- جهادتبیین (۲)
- مراسمات مهدیه شهرستان آمل (۱۰)
- دعا وادعیه (۲)
کلمات کلیدی
يادداشت سردبير
-
مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت/مهدیه شهرستان آمل
پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت/مهدیه شهرستان آمل
مراسم جشن اهداء جوایز مسابقه نشر حدیث مهدویت (من خادمیار کوچک امام زمانم)
مهدیه شهرستان آمل که با مشارکت 150 دانش آموز و بازدید بیش از 54 هزار نفر
در کانال دختران انقلاب مهدیه شهرستان آمل در شهرستانهای آمل،بابل،محمودآباد در روز چهارشنبه مورخ 1402/2/27 در سالن اجتماعات اداره تبلیغات اسلامی آمل با تلاوت قرآن و سخنرانی مدیرعامل مهدیه شهرستان آمل آقای حاج قاسم بناگر و سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسینی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی آمل و مسئول تشکلهای دینی اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران و دیگر مدیران مهدیه شهرستان آمل و دانش آموزان آینده ساز برتر مسابقه نشر حدیث مهدویت و خانواده های محترم برگزار گردید.
آخرين مطالب
-
حسینیه مجازی مهدیه شهرستان آمل
شنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۳ -
نماهنگ | پرچمدار نجات منطقه
سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳ -
امام خامنهای: صهیونیستها از طوفان الاقصی نجات پیدا نمیکنند
دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ -
امام خامنه ای: شمااکنون درطرف درست تاریخ ایستادهایدوبخشی ازجبهه مقاومت راتشکیل دادهاید
پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ -
-
رئیس جمهور و همراهانش به شهادت رسیدند
دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
منطق قرآنی برائت به دنیای اسلام منتقل شود/ حوادث غزه شاخصی ماندگار برای تاریخ است
دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
امام خامنهای دردیدارجمعی ازمعلمان:جوانان بایدمنطق شعارمرگ برآمریکا ومرگ بر رژیم صهیونیستی رابدانند
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
معرفی کتاب «مسئله حجاب» کتابی که همچنان زنده است...
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
اطلاعنگاشت | کتاب جذاب و تمدنساز
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
محبوب ترين ها
-
۵۵۴ -
۴۷۸ -
۵۷۰ -
۴۲۸ -
۴۸۰ -
۴۲۵ -
۴۰۰ -
۴۱۳ -
۴۱۷ -
۳۸۴
پیوندهای روزانه
خلاصه آمار
سبک زندگی پیامبر(ص)
-
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 10 (+پوستر)
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 9 (+پوستر)
شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 8 (+پوستر)
سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 7 (+پوستر)
دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 6 (+پوستر)
يكشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 5 (+پوستر)
پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 4 (+پوستر)
سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 3 (+پوستر)
يكشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 2 (+پوستر)
شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ -
درس از سبک زندگی پیامبر (ص) 1 (+پوستر)
شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱
سبک زندگی فاطمی(س)
-
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری11
دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری10
شنبه ۳ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری9
جمعه ۲ دی ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری8
شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری7
چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری6
دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری5
شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری4
پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری3
چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری2
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ -
سبک زندگی فاطمی (سلام الله علیها) تصویری1
يكشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱