مهدیه آمل

مهدیه شهرستان آمل درسال 1335 تاسیس وشروع به کار کرده است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بانک رسانه مهدیه آمل

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

حسینیه

معرفی کتاب مهدوی

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

پيوندها

شهدای شاخص

سایت علما و مراجع

گالری تصاویر

۱۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی درمکتب اهل بیت(ع)» ثبت شده است

۰

صحیفه سجادیه «جامعه‌ساز» است/ داروئی شفابخش برای بیماری‌های اخلاقی

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی رهبری انقلاب زندگی درمکتب اهل بیت(ع) میلاد امام سجاد(ع)

صحیفه سجادیه «جامعه‌ساز» است/ داروئی شفابخش برای بیماری‌های اخلاقی

صحیفه سجادیه «جامعه‌ساز» است/ داروئی شفابخش برای بیماری‌های اخلاقی

به گزارش خبرنگار اخبار داخلی دفاع‌پرس، همواره تمام علما و بزرگان اسلامی به ویژه حضرت امام خمینی (ره) و امام خامنه‌ای به انس با کتاب صحیفه سجادیه توصیه اکید کرده‌اند.

در سالروز ولادت با سعادت امام سجاد علیه السلام به گزیده‌ای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره ابعاد زندگی ایشان و کتاب صحیفه سجادیه پرداخته‌ایم.

دریای صحیفه

امام سجاد (ع)، «صحیفه‌ی سجادیه» را به صورت دعا تنظیم فرموده و اصلا دعا خوانده است؛ اما این کتاب، پر از معارف الهی و اسلامی است. توحید خالص در صحیفه‌ی سجادیه است. نبوت و عشق به مقام تقدس نبی اسلام علیه و علی آله الصلاة والسلام در صحیفه‌ی سجادیه است.

مثل بقیه‌ی دعا‌های مأثور، معارف آفرینش در این کتاباست. همین «دعای ابوحمزه‌ی ثمالی» که مخصوص سحر‌ها است - سعی کنید آن را بخوانید و در معنایش توجه و تدبر داشته باشید - و همین «دعای کمیل» که شب‌های جمعه خوانده می‌شود، از جمله دعا‌هایی است که سرشار از معارف اسلامی است و در آن‌ها حقایقی به زبان دعا بیان شده است. نه این‌که آن بزرگوار - امام سجاد (ع) نمی‌خواسته دعا کند و دعا را پوشش قرار داده است؛ نه. دعا می‌کرده، مناجات می‌کرده و با خدا حرف می‌زده است. منتها انسانی که قلبش با خدا و با معارف الهی آشناست، حرف زدنش هم این گونه است. حکمت از او سرریز می‌شود و دعای او هم عین حکمت است....

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۷۳/۱۱/۲۸

خوف و رجا در نظر امام سجاد (ع)

در دعای صحیفه‌ی سجادیه یک جا حضرت سجاد (ع) از طرف خودش به خداوند متعال عرض می‌کند که: «تفعل ذلک یا الهی بمن خوفه اکثر من رجائه لا ان یکون خوفه قنوطاً»؛ من خوفم از رجایم بیشتر است، نه این‌که مأیوس باشم. این، یک اعلان رسمی و دستورالعمل است. خوف را همراه رجاء حتماً به دل‌ها بدمید؛ و خوف را بیشتر. این‌که ما آیات رحمت الهی را بخوانیم - که بعضی از این آیات و مبشرات، مخصوص یک دسته‌ی خاصی از مؤمنین است و به ما ربطی ندارد - و یک عده‌ای را غافل کنیم و نتیجه‌اش این بشود که خیال کنند - با یک توهّم معنویت - غرق در معنویتند و از واجبات و ضروریات دین در عمل غافل بمانند، درست نیست.

در قرآن، بشارت مخصوص مؤمنین است؛ اما انذار برای همه است؛ مؤمن و کافر مورد انذارند. پیغمبر خدا گریه می‌کند، شخصی عرض می‌کند: یا رسول‌اللَّه! خداوند فرمود: «لیغفر لک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخر». این گریه برای چیست؟ عرض می‌کند: «أولا اکون عبدا شاکرا»؛ یعنی اگر شکر آن مغفرت را نکنم، پایه‌ی آن مغفرت سُست خواهد شد.

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانه‌ی ماه محرم ۸۴/۱۱/۵

داروئی شفابخش برای بیماری‌های اخلاقی

توصیه بعدی من به شما عزیزان این است که باید اخلاق اسلامی را، هم بشناسیم - همه‌مان؛ این دیگر پیر و جوان ندارد؛ اما جوان‌ها بیشتر و بهترند - و هم تحلی به حلیه‌ی اخلاق پیدا کنیم. امروز خوشبختانه درس‌های اخلاق در حوزه هست؛ اما عزیزان من! درس اخلاق، همه‌ی وظیفه‌ی ما در باب تخلق به اخلاق حسنه را ایفا نمی‌کند. هر کسی خودش باید با دل خود، با رفتار خود، به طور دائم مشغول تهذیب و مشغول کشتی گرفتن با بدی‌ها و زشتی‌های وجود خودش باشد.

دعای شریف مکارم الاخلاق را - که دعای بیستم صحیفه‌ی سجادیه است - زیاد بخوانید تا ببینید آن چیز‌هایی که امام سجاد (ع) در این دعا از خدا خواسته است، چیست. بسیاری از این چیز‌ها یا بسیاری از دعا‌های دیگر را ما به عنوان اخلاق نیکو نمی‌شناسیم. مفاهیم و مضامینی که در همین دعای پنجم صحیفه‌ی سجادیه هست: «یا من لاتنقضی عجائب عظمته» - که شروعش این‌طوری است - برای ما درس است؛ «اللهم اغننا عن هبة الوهابین بهبتک و اکفنا وحشة القاطعین بصلتک». با کلمات ائمه، با دعا‌های صحیفه‌ی سجادیه، با این دارو‌های شفابخشی که می‌تواند بیماری‌های اخلاقی ما را شفا بخشد و زخم‌های وجود ما را درمان کند، خودمان را آشنا کنیم. قدر بدانید این دعا و توسل و تضرع و توجه و نورانیتی که از این راه حاصل می‌شود. این همه چیز است.

بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ اساتید، فضلا و طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی قم، در مدرسه‌ی فیضیه ۸۴/۷/۱۴

استغاثه امام سجاد (ع)

شما ملاحظه فرمایید که امام سجاد (ع) آن مرکز نورانیت، آن معدن معنویت و کمال، زین همه‌ی عابدین عالم، در دعا‌های صحیفه‌ی سجادیه، با خود چگونه مواجه می‌شود و خود را چطور در مقابل پروردگار عالم قرار می‌دهد و استغاثه می‌کند! در نیمه‌ی شب و بعد از نماز شب؛ آن هم نه نماز شب آدم معمولی و عادی، بلکه نماز شب سید سجاد، آن امام همام به پروردگار عالم رو می‌کند و می‌گوید: «و هذا مقام من استحیا لنفسه منک و سخط علی‌ها و رضی عنک».

یعنی «پروردگارا! من به خاطر نفس خودم، به خاطر ضعف‌ها و نقص‌های خودم از تو شرمنده‌ام. بر نفس خود خشمگینم و از تو راضی‌ام.» این جمله را امام سجاد (ع) به پروردگار عالم می‌گوید: «فتلقاک بنفس خاشعة و رقبة خاضعة.» بازنگری در خود این است، که انسان، آسمان کمال را مرحله پس از مرحله طی می‌کند و کامل می‌شود. اگر انسان‌های والا پدید می‌آیند و اگر معنویات و زیبایی‌ها خود را ظاهر می‌کنند و نشان می‌دهند، همه بر اثر بازنگری در خود و دیدن نقایص و عیب‌های خود است. برخلاف انسانی که چشم را بر روی همه‌ی این ضعف‌ها ببندد؛ خود را فارغ بداند؛ مغرور به خود و مغرور به خدا شود؛ مغرور به اندک شعله‌ی نورانیتی شود که در وجود او و بالاخره در وجود هر انسانی هست و خود را نشان داده است و نهایتا به همین قانع شود. بعضی افراد هستند که به کمترین خیری از خیرات در وجود خودشان قانعند. فردی که چنین است، دیگر کمال را نمی‌تواند طی کند.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار پرسنل و فرماندهان ارتش ۷۵/۱/۲۸

عبادت امام سجاد (ع) شبیه‌ترین عبادات به عبادت امیرالمؤمنین (ع)

امام صادق (ع) می‌گوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتار‌ها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه‌ی علی بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود؛ امام سجاد، از همه شبیه‌تر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجاد ذکر می‌کند؛ از جمله می‌فرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه (ع)» پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد.

«فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح می‌دهد: رنگش از بی‌خوابی زرد شده، چشم هایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر این‌ها را در پدربزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ می‌گوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجاد در حال فکر بود - تفکر هم عبادتی است - به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه می‌کند؛ خواست یک درس عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بنی اعطنی بعض تلک الصحف التی فی‌ها عبادة علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام»؛ در میان کاغذ‌های ما بگرد و آن دفتری که عبادت علی‌بن‌ابی‌طالب را شرح داده، بیاور.

ظاهرا از دوران امام علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) نوشته‌ها و کتاب‌هایی در باب قضاوت‌های آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این‌طور می‌فهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده می‌کردند. این جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته‌ای را که مربوط به عبادت علی‌بن‌ابی‌طالب است، بردار بیاور.

امام باقر می‌فرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فی‌ها شیئا یسیرا ثم ترک‌ها من یده تضجرا»؛ مقداری به این نوشته نگاه کرد - امام سجاد، هم به امام باقر درس می‌دهد، هم به امام صادق درس می‌دهد، هم به من و شما درس می‌دهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوی علی عبادة علی علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام»؛ فرمود چه کسی می‌تواند مثل علی‌بن‌ابی‌طالب عبادت کند؟ امام سجادی که آن قدر عبادت می‌کند که امام باقر دلش به حال او می‌سوزد - نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از این‌ها هم به چشممان بزرگ می‌آید - امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علی‌بن‌الحسین دلتنگ می‌شود و دلش می‌سوزد و نمی‌تواند خودش را نگه دارد و بی‌اختیار زار زار گریه می‌کند، آن وقت علی‌بن‌الحسین با این‌طور عبادات می‌گوید: «من یقوی علی عبادت علی‌بن‌ابی‌طالب»؛ چه کسی می‌تواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله‌ای طولانی می‌بیند.

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران ۱۰/۱۰/۱۳۷۸

رهبر معظم انقلاب در گام دوم انقلاب، فرمودند «امروز در جامعه ما، یکی از تلاش‌های اساسی، باید تغییر اخلاق باشد.» (۸)  و «خیلی از مشکلات ما ناشی از دور شدن از فضایل اخلاقی است. هرچه از فضایل اخلاقی فاصله بگیریم، مشکلات و گره‌های زندگی پیچیده‌تر و بیشتر خواهد شد.» (۹)  و اگر امروزه از افول تمدن غربی سخن می‌گوییم، نشانه اصلی آن، افول اخلاق در جوامع غربی است. زیرا نبود اخلاق، جوامع را به سقوط می‌کشاند. (۱۰)
 
بنابراین، اولین و مهم‌ترین دلیلی که باید به صحیفه سجادیه توجه کنیم، آن را بخوانیم، تدبر کنیم، ترویج کنیم و در تحقق آن بکوشیم، این است که صحیفه سجادیه «جامعه‌ساز» است و اخلاق و معنویت جامعه را که اصلی‌ترین رکن تمدن اسلامی است، تقویت کرده و از انحراف و انحطاط جلوگیری می‌کند.
 
نقش معرفت‌افزایی صحیفه سجادیه

دلیل دیگر بر اهمیت صحیفه سجادیه این است که صحیفه سجادیه یک «کتاب معجزنشانی است.» (۱۱) و «خلاصه و عصاره‌ای از تفکرات اهل بیت (علیهم‌السّلام) در این کتاب گنجانده شده است.» (۱۲) این کتاب هرچند در قالب دعا بیان شده است؛ اما «بحر موّاج معارف اسلامی است.»

ترسیمی از قیامت

امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه - که دعای خیلی با حال و خوبی است - ترس از قیامت را تشریح می‌کنند: «ابکی لخروجی عن قبری عریانا ذلیلا حاملا ثقلی علی ظهری»؛ امروز می‌گریم برای وقتی که عریان و ذلیل و بار سنگین عمل بر دوشم از قبر بیرون می‌آیم. «انظر مرّة عن یمینی و اخری عن شمالی اذ الخلائق فی شأن غیر شأنی لکلّ امرء منهم یومئذ شأن یغنیه وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة»؛ یک عده چهره‌هاشان خندان است و خوشنود و خوشحال و سربلندند. این‌ها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که در دنیا از پل صراطی که حقیقت و باطن‌اش در آن جا است و مثال آن در این جا است، توانسته‌اند رد شوند.

این پل صراط، پل عبودیت، پل تقوا و پل پرهیزگاری است؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»؛ صراط این دنیا، همان صراط روی جهنم است. «انّک علی صراط مستقیم»‌ی که به پیغمبر می‌فرماید، یا «ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»، همان صراط روی جهنم است.

اگر اینجا ما توانستیم از این صراط، درست، با دقت و بدون لغزش عبور کنیم، گذر از آن صراط آسان‌ترین کار است؛ مثل مؤمنین که مانند برق عبور می‌کنند. «انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عن‌ها مبعدون لا یسمعون حسیسها»؛ اصلاً این‌ها همهمه‌ی جهنم را هم نمی‌شنوند؛ «و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر». فزع اکبر، یعنی دشوارترین ترسی که ممکن است برای انسان پیش بیاید. مؤمنین با همین ابعاد جسمانی و روحانی و نفسانی، فزع عظیمی که در آن‌جاست، «لا یحزنهم الفزع الاکبر»؛ این‌ها را محزون و اندوهگین نمی‌کند؛ این‌ها از این صراط عبور کرده‌اند.

۰

مروری بر زندگی امام موسی کاظم علیه السلام

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی شهادت امام کاظم(ع) زندگی درمکتب اهل بیت(ع)

مروری بر زندگی امام موسی کاظم علیه السلام

مروری بر زندگی امام موسی کاظم علیه السلام

ولادت، پدر و مادر
روز هفتم ماه صفر سال 129 ق زمانی که امام جعفر صادق علیه السلام به همراه خانواده و اصحابشان از سفر حج به مدینه مراجعت می کردند، در مکانی به نام «اَجواء»، کودکی، از مادری به نام حمیده اندلسیه به دنیا آمد که حضرت، نام او را موسی گذاشتند و فرمودند: «این فرزند بعد از من امامی برای خلق است».
ولیمه
از مستحباتی که در اسلام بر آن تاکید فراوان شده، عقیقه کردن و ولیمه دادن برای نوزاد نورسیده است. امام جعفر صادق علیه السلام نیز در احیای این سنت نبوی، پس از مراجعت به مدینه، به شکرانه مولود مبارک ولیمه ای ترتیب داد و در آن امامت آن حضرت را اعلام فرمود.
القاب و کنیه امام موسی کاظم(ع)
مهم ترین و معروف ترین لقب امام موسی کاظم علیه السلام ، «کاظم» است. کظم به معنی بیرون آمدن نَفَس است. کَظوم کسی است که نَفَس خود را حبس می کند و این کنایه از سکوت است و کاظم یعنی فرو خورنده خشم و غضب. از دیگر القاب آن حضرت می توان به عالم، صالح، باب الحوائج، صابر، امین و زین المجتهدین اشاره کرد. مهم ترین کنیه آن حضرت عبدصالح و ابوالحسن می باشد که در میان اهل حدیث به ابوالحسن اول معروف است.
کودکی امام موسی کاظم(ع)
امام موسی کاظم علیه السلام از همان کودکی در مجلس درس پدر، که مؤسس و رئیس دانشگاه جعفری است، شرکت و جانش را از سرچشمه علوم و معارف اصیل اسلامی سیراب می کرد و در بحث های علمی شرکت می جست و در عین ناباوری اطرافیان، فردی کهنه کار و قوی، اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضل علمی بود و این موجب محبوبیت آن حضرت نزد امام جعفر صادق علیه السلام و اصحاب گردیده بود. مسئله امامت این کودک بعد از امام جعفر صادق علیه السلام و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و هادی و راهنما بودن او محبوبیتی مضاعف نزد پدر به وجود آورده بود.
جوانی امام و کار و اشتغال
امام موسی کاظم علیه السلام با این که وضع مالی امام جعفر صادق علیه السلام بد نبود و او می توانست راحت و بی غم زندگی کند و آسان بخورد و بپوشد و روزگار بگذراند، در جوانی در مزرعه پدر کار می کرد و با دیگر کارگران، دوش به دوش، در برابر آفتاب به کشاورزی می پرداخت ناگفته نماند این امر سبب نمی شد که او خود را از شرکت در مجالس درس پدر محروم کند یا لطمه ای به دیگر وظایف او وارد آورد.
شهادت پدر و امامت آن حضرت
امام موسی کاظم علیه السلام بیست سال از دوران زندگی پدر را درک کرد که برای او بسیار گران قدر و پر ارج بود. محضر پدر برای او از آن بابت ارزنده بود که او قدر پدر، امام و استاد خود را می شناخت و چه بهره ها که از اشراقات آن استاد و پدر گرامی برای او حاصل نمی شد. منصور عباسی که زنده بودن امام جعفر صادق علیه السلام را سدی برای خود می دانست به طراحی نقشه قتل آن حضرت پرداخت و به حضرت زهر خورانید. امام پس از خوردن زهر بیمار و بستری شد و در فاصله اندک به دیدار اجداد پاکش شتافت و سکان امامت را به امام موسی کاظم که بیست سال بیشتر نداشت سپرد. امام کاظم علیه السلام نیز همان راه و روش پدر را تعقیب کرد.
زمام داران عصر امام موسی کاظم(ع)
مدت امامت، امام موسی کاظم علیه السلام 35 سال بود. امامت آن امام مصادف با زمام داری غاصبانه چهارتن از بنی عباس بود که عبارتند از منصور، مهدی، هادی و هارون. امام علیه السلام مدت ده سال ازامامت خود را در عصر منصور گذراند. منصور عباسی از متعصب ترین دشمنان خاندان علی علیه السلام و در کینه و حسادت بی مانند بود. ده سال دوم امامت آن حضرت در عصر مهدی عباسی گذشت که اهانت هایی نیز به امام روا داشت و چهارده سالِ آخر امامت را نیز در عصر هارون سپری کرد که سخت ترین دوره زندگانی و دوران حبس امام بود.
استناد به آیه مباهله
هارون را اصرار بر این مسئله بود که بنی عباس از نظر وراثت به مقام خلیفگی پیامبر سزاوارترند؛ زیرا عباس جدّ اصلی اینان عموی پیامبر بود. غافل از آن که مسئله امامت عهدی الهی است، نه منصبی مالی و ارثی. امام موسی کاظم علیه السلام نیز در مقام استدلال و اثبات حقانیت خود به آیه مباهله استناد می کرد که در آن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، علی علیه السلام و خاندان او، فاطمه علیهاالسلام و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ، را نفس و جان خود معرفی کرد.
ادامه نهضت علمی و فرهنگی
امام موسی کاظم علیه السلام پس از پدر نهضت علمی او را دنبال کرد و پیروانش را که پراکنده شده بودند، از نو گرد هم آورد و به مجلس درس آنها سر و سامان داد. البته وضعیت برای این اقدام امام مساعد نبود، اما او از هر فرصت و امکانی برای تحقق این هدف سود می جست و لحظه ای از تلاش و کوشش باز نایستاد و در راه تکامل جنبش علمی و نهضت فرهنگی اسلام تلاش کرد و صدها محدّث و مفسر و مبلّغ تربیت نمود و به کمک آنها توانست از مکتب تشیع پاسداری کند و حرکت آن را تداوم بخشد.
توصیه به تعقّل
امام موسی کاظم علیه السلام مردم را به تفکر و تعقل دعوت می کرد و متذکر می شد که هرچیزی راهنمایی دارد و راهنمای عقل، تفکر است و از نشانه های تفکر، سکوت و خاموشی است. این خود سبب می شود که افراد کم تر سخن بگویند و بیشتر بیندیشند تا حقایق را به دست آورند. امام موسی کاظم علیه السلام در این باره می فرماید: «آدمی از سوی خدا دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهرْ خدا و انبیا و ائمه اند و حجت باطن عقل است».
پرهیز از تنبلی
امام موسی کاظم علیه السلام همانند پیامبر اسلام(س) مشوّق کار و فعالیت بود و خود الگوی کار و تلاش مشروع در نزد مردم بود و می فرمود: «از تنبلی و سستی بپرهیزید که این امر مانع بهره گیری شما از دنیا و آخرت است» آن بزرگوار در تشویق به کار می فرمودند: «آن گاه که کار برای تأمین زندگی خانواده و عیال باشد، نوعی از جهاد و دارای همان پاداش است».
 

زندگی مورد نظر
امام موسی کاظم علیه السلام هم چون جد بزرگوارشان امام سجاد علیه السلام در قالب دعاهایی به هدایت و آموزش مردم می پرداختند. آن حضرت در دعاها و اعمال ماه رجب نوع زندگی مطلوب و هدفمند را به زیباترین بیان به تصویر کشیده اند: «خدایا، از تو می خواهم که زندگی مرا، زندگی پاک و پاکیزه ای قرار دهی، به من گشایش و فراخی و نیز آزادی ورهایی عنایت کنی؛ به من آن زندگانی بخشی که در آن امنیت و تندرستی همراه با فروتنی و قناعت و سپاس گزاری باشد و عافیت و پرهیزکاری و پایداری در آن موج زند».
توصیه امام به تفریحات سالم
امام موسی کاظم علیه السلام با بیانی الهام گرفته از وحی الهی، در سفارش به مناجات و عبادت خداوند می فرمایند: «بکوشید که اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید: بخشی را برای مناجات با خدا، بخشی را برای امور زندگی، و ساعتی را برای معاشرت با دوستان و افراد مطمئن ـ کسانی که عیب های شما را به شما بشناسانند و در نبود شما، دوستدار شما باشند ـ و بخشی را هم برای تفریحات و لذت های حلال خالی کنید که به وسیله این تفریحات حلال است که می توانید سه برنامه قبلی را درست انجام دهید».
آراستگی امام موسی کاظم(ع)
امام موسی کاظم علیه السلام در آراستگی و نظافت هم چون امامان قبل از خود بود و با سر و وضعی آراسته و لباس و جامه ای پاکیزه و مرتب در بین مردم حضور می یافت. لباس آن حضرت از بَس نظیف و مرتب بود به نظر فاخر می آمد. به هنگام بیرون آمدن برای دیدار با مردم یا حضور در مجلسِ درس، با وضعی آراسته و مرتب در جمع مردم حاضر می شد و این را نوعی حرمت گزاری نسبت به مردم به حساب می آورد. کفش آن حضرت تمیز و زیبا و راه رفتنشان نه تند بود و نه کند. سعی و حرکتش موقّرانه و از روی متانت بود.
صوت خوش قرآن
امام موسی کاظم علیه السلام دارای آوائی خوش در تلاوت قرآن بود. عشق به قرآن آن آوا را حزین تر و جاذب تر ساخته و با صدای خوش و لحنی زیبا آن را قرائت می کرد. در حین قرائت قرآن در عالمی دیگر بود. چنان قرآن تلاوت می کرد که گویی آن آوا از سراسر وجودش برمی خواست و کل وجود و اعضای آن حضرت سرگرم تلاوت قرآنند؛ آن چنان که شنوندگان از حرکت باز می ماندند و به آوای تلاوت او گوش فرا می دادند.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن به رُخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
معرفی حضرت از زبان خود
روزی امام موسی کاظم علیه السلام از مسجدالحرام برخاست که بیرون رود. وقتی سوار مرکب شد و حرکت کرد، فردی از دیدن شکوهش متحیر شد و پرسید: تو که ای؟ امام علیه السلام فرمودند: «اگر نسب مرا می پرسید من فرزند محمدمصطفی صلی الله علیه و آله وسلم حبیب خدایم. از نسل اسماعیل ذبیح اللّه و فرزند ابراهیم خلیل هستم. اگر از شهر من می پرسی، من اصالتا از شهر و دیاری هستم که واجب است مسلمانان در طول عمر یک بار برای انجام وظیفه [گذاردن حج و مناسک] بدان جا آیند. اگر از مفاخر من می پرسی، از خاندانی هستم که بینیِ گردن کشان و ستمگران را به خاک مالیده، باعث شدند مردم راه هدایت را بشناسند و به سوی توحید روی آرند. اگر شهرت مرا خواهی، من از آل محمدم که خدای دستور داده است که در نماز بر ما درود فرستند».
نجات جان علی بن یقطین
علی بن یقطین از شاگردان و یاران حضرت بود که به سفارش امام موسی کاظم در دستگاه خلافت بود تا به دست گیری از یتیمان و مستضعفان بپردازد. سخن چینان به هارون خبر دادند که وی طرف دار امامموسی کاظم علیه السلام است. هارون در مقام بررسی درستی این خبر، چندین نوبت علی بن یقطین را آزمود. یکی از آنها بدین قرار است که هارون روزی بر سبیل انعام پولی و لباس و جبّه ای به علی بن یقطین داد. او نیز عین هدیه را برای امام موسی کاظم علیه السلام ارسال کرد. امام پول و لباس را قبول و جبه را به وی باز گرداند و فرمود که از آن خوب نگه داری کن تا روزی تو را به کار آید. هارون روزی علی بن یقطین را احضار کرد و خبر آن جبّه را گرفت. چون به وی خبر داده بودند که علی بن یقطین آن جبّه برای امام موسی کاظم علیه السلام فرستاده است. علی بن یقطین گفت: آن جبّه را معطور و مهمور کرده و در صندوقی نهاده است و به غلامی دستور داد تا برود و آن جبّه را نزد هارون بیاورد. غلام رفت و جبه را حاضر کرد و پیش روی هارون نهاد. نظر هارون تغییر کرد و علی بن یقطین را مورد مرحمت قرار داد و آن خبرچین را به صد تازیانه کیفر کرد.
هدایت اهل فسق به دست امام(ع)
روزی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از جلو خانه «بُشْر» می گذشت. صدای ساز و آواز شنید. از خدمت گزاری که برای کاری به دَرِ خانه آمده بود سؤال کرد: «صاحب تو آزاد است یا بنده؟» خدمت گزار گفت: مولای من آزاد است. حضرت فرمود: «راست گفتی، اگر او بنده بود از خدا پروا می کرد و چنین نمی کرد». وقتی خادم داخل خانه شد بُشْر علت تأخیر او را جویا شد. او هم ماجرا را نقل کرد. از شنیدن ماجرا در بُشْر تحولی رخ داد. با پای برهنه بیرون دوید و خود را به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسانده، عذرخواهی کرد و بعد از گریه و زاری در حضور مبارک آن حضرت توبه کرد و از اعمال زشت گذشته خود پشیمان شد و بعد از این ماجرا از عابدان و زاهدان روزگار شد .
ضمانت امام(ع)
علی بن یقطین از خواصّ اصحاب امام کاظم علیه السلام بود که در دستگاه خلافت هارون دارای منزلتی بس عظیم بود و شیعه بودن خود را از دیگران پنهان می کرد. در کتاب رجال کبیر نقل است که حضرتموسی بن جعفر علیه السلام به او فرمودند: «یک موضوع را برای من ضامن شو تا من سه موضوع را برای تو ضمانت کنم که عبارتند از: سالم ماندن از گزند شمشیر دشمن، گرفتار نشدن به نداری، و در امان ماندن از اسارت و زندان». علی بن ابن یقطین گفت: آن موضوعی که من باید ضامن شوم چیست؟ حضرت فرمود: «ضمانت دهی هر وقت یکی از دوستان ما نزد تو بیاید او را اکرام کنی». علی بن یقطین ضامنت کرد و امام علیه السلام هم ضامن آن سه موضوع شد.
امام کاظم(ع) و حکومت بر دل ها
هارون الرشید، خلیفه عبّاسی، با این که قدرتمندترین خلیفه عباسی بود از این که می دید مردم احترام فراوانی به امام کاظم علیه السلام می کنند به شدت ناراحت بود و تمام تلاشش این بود که نفوذ معنویامام علیه السلام را خنثی کند. او از این که می شنید مردم حقوق و مالیت های اسلامی را مخفیانه به موسی بن جعفر علیه السلام می پردازند و با این عمل خود در واقع حاکمیت ایشان را به رسمیّت شناخته، از حکومت عبّاسی بیزاری می جویند، سخت رنج می برد. روی همین اصل بود که روزی هارون امام علیه السلام را کنار کعبه دید و به ایشان گفت: «تو همان هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده تو را به پیشوایی بر گزیده اند؟ امام فرمودند: «اَنَا اِمامُ القُلُوبِ و اَنْتَ اِمامُ الجُسُوم؛ من بر دل های مردم حکومت می کنم و تو بر تن ها».
معنی جواد از نظر امام(ع)
مردی از امام کاظم علیه السلام معنی جواد را پرسید ایشان در پاسخ فرمودند: «اگر منظور تو از بنده جواد، است باید بدانی که جواد کسی است که هرچه از جانب خدا بر او واجب است ادا کند و بخیل کسی است که تکلیف الهی را ادا نکند، و اگر مقصود تو جواد بودن خداست باید بدانی که خداوند چه ببخشد و چه دریغ کند جواد است؛ چون اگر ببخشد چیزی را بخشیده که از آن تو نبوده است و اگر هم دریغ ورزد، آنی را دریغ کرده که از آنِ تو نبوده است».
دست گیری حضرت از مستمندان
آن حضرت تهی دستان مدینه را شناسایی می کرد و شبانه برای آنان پول و چیزهای دیگر می برد و آنان نمی دانستند که این پول ها از جانب کیست.
وصیت امام کاظم به فرزندانش
روزی موسی بن جعفر علیه السلام فرزندانش را احضار کرد و به آنان گفت: «فرزندانم به شما وصیتی می کنم که هرکس آن را به خاطر سپارد هلاک نشود». سپس فرمود: «اگر کسی نزد شما آمد و در گوش راستتان حرف زشتی گفت و سپس در گوش چپتان عذرخواهی کرد و گفت: چیزی نگفته، عذر او را بپذیرید».
وصایای امام(ع) به هُشام
امام کاظم علیه السلام به هشام می فرمودند: «ای هشام، امیر مؤمنان علی علیه السلام به یارانش سفارش می کرد و می فرمود: شما را به ترس از خدا در نهان و آشکار و رعایت داد در خشنودی و خَشم... وصیت می کنم. و نیز شما را سفارش می کنم به این که با کسی که از شما بریده بپیوندید و از کسی که به شما ستم کرده گذشت کنید و بر کسی که از شما دریغ داشته ببخشید و باید نظرتان عبرت، و خاموشی تان اندیشه، و سخن تان ذکر خدا و سرشتتان سخاوت باشد؛ زیرا بخیل به بهشت و سخاوتمند به دوزخ نرود».

 

منبع: گلبرگ - فروردین 1381، شماره 28 - میلاد امام موسی کاظم(ع)

 

۰

درس هایی از زندگانی امام هفتم علیه السلام

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی شهادت امام کاظم(ع) زندگی درمکتب اهل بیت(ع)

درس هایی از زندگانی امام هفتم علیه السلام

درس هایی از زندگانی امام هفتم علیه السلام

زندگانی کوتاه ۵۵ ساله امام موسی بن جعفر سراسرش اسوه، الگو و درس است. از همین رو چند مورد از سیره عملی امام علیه السلام که امروز حیاتی ترین درس برای همه ما است آورده می شود.

*******

1) تربیت نسل صالح: یکی از برجسته ترین خصوصیت و سیره عملی امام هفتم (ع) که الگو و اسوه برای پیروانش خواهد بود و کمتر به آن توجه می شود و با القای دشمنان تشیع به امر منفی تبدیل می شود تربیت فرزند نیست بلکه تربیت نسل صالح است چرا که:

اولا: در شرایطی که بنی العباس با آگاهی کامل در مقام نسل کشی و برداشتن نسل سادات از کره زمین بودند امام (ع) با ازدواج متعدد بنابر قول شیخ طوسی صاحب (۳۷) فرزند دختر و پسر شدند(الارشاد ج ص) اجازه ندادند که بنی العباس به هدف شوم خود دست پیدا کنند.

ثانیا: تمام فرزندان امام(ع) علاوه بر مقام امامت علی بن موسی الرضا (ع) بقیه صاحب فضل، مجاهدت وکرامت اند و ملجا و پناهگاه برای مسلمین اند که برخی شهره افاقند چون حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س) و احمد و محمدبن موسی معروف به شاه چراغ و برخی دیگر امامزادگان واجب التعظیم و ملجا برای درمندگان می باشند. 

ثالثا: آنچه که امام (ع) را کانون توجه ویژه محققین قرار داد آنست که حضرت نسل سازی کرد و تحولات علمی و سیاسی هزار و دویست چند ساله در عصر غیبت کبرا توسط ساداتی رقم خورد که از نسل آن حضرت بوده اند چون سید رضی وسید مرتضی و حضرت امام خمینی که معمار انقلاب اسلامی است و یا پادشاهان صفویه که پایه گزار مذهب رسمی تشیع درایران اند.

رابعا: نکته کلیدی و مهم این است این نسل سازی و تربیت فرزندان مجاهد و فاضل و صاحب کرامت در شرایطی انجام گرفته است که امام (ع) یا در زندان بسر می بردند و یا تحت شرایط سخت امنیتی حاکمان عباسی قرار داشتند.

*******

2) صاحب نفس و صاحب دل: در شرایطی که حاکمان بنی العباس برای اینکه کسی به مفاسد اخلاقی و زن بارگی آنها اعتراض نداشته باشد همه را به فساد کشانده بودند و همه خانه را به خانه های بدنام و محلی برای ساز و آواز و میخانه تبدیل کرده بودند ولی امام(ع) صاحب دل و صاحب نفسی بود که با نفس گرم و مسحابیش انسان های مرده در لجن زار معصیت را زنده و باکوتاه ترین کلمات آن خانه معصیت را تبدیل به محل عبادت و صاحب آن را به عارف و سالک تربیت می کرد و پیامی داشت به همه هدایت گران راه هدایت به دل است نه به حرف و هنر در سخنوری از جمله آن برخورد امام با بشرحافی است که:(بشر که خانه اش مرکزی شده بود برای رقص وآواز امام (ع) که از جلوی خانه اش می گذشت کنیزکی دید که از آن خانه خارج شده است از وی پرسید صاحب خانه شما آزاده ست یا برده? کنیز پاسخ داد آزاد است امام فرمود چون آزاده است خود را زاد در معصیت می بیند بشر از تاخیر در بازگشت کنیزش پرسید کنیز از آنچه که بین او و امام گذسته بود به ویژه جمله کوتاه امام:(صاحب خانه آزاد است یا برده) برای بشر بیان کرد همین جمله کوتاه امام آنچنان بشر را جابجا کرد بدون آنکه کفشی بپوشد پا برهنه خود را به امام رساند نه تنها از گذشته اش توبه کرد بلکه تبدیل به انسان جدید و عار و سالکی شد که دیگران از کلاس عارفانه اش و اصل به حضرت حق می شدند: الکنی والالقاب ،ج۴ص۱۶۵) .

*******
3) جاذبه بی نهایت: در موقعیتی که دستگاه حاکمیت بنی العباس با استفاده از سه اصل زر، زور، تزویر در مقام تثبیت حاکمیت بر مردم بودند امام (ع) که علم وشجاعتش آمیخته با حلمش بود با کظم غیض کردن با جاذبه بی نهایت و دافعه در حد ضرورتش از سربازان پیاده نظام دشمن برای خدای خود دوست سازی می کرد و هارون امپراطور بزرگ در مقابل امام کم می اورد شخص کثیفی رسما مقابل امام (ع) به امام علی(ع) سب می کرد شیعیان از حضرت خواستند اجازه دهد که او را به قتل برسانند امام نه تنها اجازه نداد بلکه به مزرعه آن شخص رفت و از پرسید انتظار چقدر سود از آن داری گفت: دویست دینار حضرت سیصد دینار به وی پرداخت آن شخص خجالت کشید پیشانی امام را بوسید و از امام حلالیت طلبید و فردا به نماز آمد و پیش از نماز وقتی چشمش به امام افتاد این آیه را تلاوت کرد: ( الله اعلم حیث یجعل رسالته) و دوستان امام از تغییر رفتار آن شخص به شگفت در آمدند: (الارشاد، ج۲ص۲۳۳) و جاذبه آن چنان تاثیر گذار بود هارون وقتی حضرت را به هر زندانبان تحویل می داد با اینکه از مهره های حاکمیت بودند تبدیل به خدمتگذار امام می شدند و هارون مجبور به ا نتقال امام(ع) از زندانی به زندان دیگر می شد.

*******
4) خداباوری: در شرایطی که جامعه به دلیل فرهنگ منحط عباسی خاک روی فطرت خدادی خود ریخته مشغول لهو و لعب بوده و خود را از لذت عبادت محروم کرده بودند امام(ع) همان شخصیت استکبار ستیزی که به دلیل شجاعتش در برابر امپراطوری چون هارون حبس و زندان ماندن را به قیمت جانش خریده بود آن چنان (خداباوری و خدا ترسی) با وجودش تنیده بود که زندان را به محل معاشقه با خدای خود قرار داد که هارون را هم از کثرت عبادتش به شگفتی وا داشت(عیون اخبا الرضا ج۲ص۹۵).

منبع: سایت بلاغ

۰

سیمای شخصیتی امام جواد (علیه السلام)

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی زندگی درمکتب اهل بیت(ع) میلادامام جواد(ع)

سیمای شخصیتی امام جواد (علیه السلام)

سیمای شخصیتی امام جواد (علیه السلام)

وارث امامت:

امام هشتم شیعیان جهان حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام چهل و ششمین بهار عمر شریف خویش را پشت سر گذاشته بود لیکن هنوز جهان به نور جمال نهمین ستاره تابناک آسمان ولایت و امامت منور نشده بود.

این موضوع باعث تشویش خاطر و نگرانى شیعیان شیفته ولایت از یک طرف و گستاخى معاندان امامت از سوى دیگر شده بود که در طلیعه سخن از هر کدام نمونه اى ذکر مى شود.

از کلثم بن عمرن روایت شده است که گفت من به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم : شما که فرزند دوست دارى پس دعا کن تا خدا پسرى به تو مرحمت فرماید. حضرت رضا علیه السلام فرمود: فقط یک پسر به من نصیب مى شود که او وارث امامت من خواهد بود(1).

حسن بن بشار واسطى گوید: حسن بن قیام صیرفى از من خواست که از امام رضا علیه السلام براى او اجازه شرفیابى بگیرم و من اجازه گرفتم ، وقتى به محضر امام رسید گفت : آیا تو امام هستى ؟
امام رضا علیه السلام فرمودند: بله
گفت : همانا من شهادت میدهم که تو امام نیستى .
امام به او فرمودند: تو از کجا مى دانى که من امام نیستم ؟!
گفت : من از امام صادق نقل مى کنم که ایشان فرمودند: امام عقیم نمى شود و تو به این سن رسیده اى و پسر ندارى .
امام رضا علیه السلام سرش را به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا من تو را شاهد مى گیرم که چندى نمى گذرد مگر اینکه به من فرزندى روزى فرمایى که زمین را از عدل و داد پر مى کند همانطورى که از ظلم و ستم پر شده .
حسین بن بشار گوید: ما وقت را محاسبه کردیم فاصله این ماجرا و تولد امام نهم علیه السلام ماههاى باردارى بود(2).

ولادت :

حکیمه خاتون دختر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام روایت مى کند که : یک روز برادرم حضرت رضا علیه السلام مرا خواست و فرمود: امشب فرزند مبارک خیزران متولد مى شود و لازم است که تو در زمان ولادت حاضر باشى .
من در حضور حضرت رضا علیه السلام ماندم زمانیکه شب فرا رسید آن بزرگوار مرا با خیزران و زنان قابله وارد اطاق و خود آن حضرت پس از آن که چراغى براى ما روشن کرد از اطاق خارج شد و در را به روى ما بست.

زمانى که درد زایمان بر سبیکه مادر آن حضرت عارض شد و ما او را در میان طشت جاى دادیم، چراغ خاموش شد و خاموشى آن باعث اندوه ما گردید.

در همین زمان بود که نهمین خورشید امامت طلوع کرد و در میان طشت جاى گرفت پرده نازکى که مثل جامه بود آن بزرگوار را فراگرفته بود، نورى از جمال حضرت جواد ساطع شد که همه اطاق روشن گردید و ما از چراغ بى نیاز شدیم.

من حضرت امام محمد تقى علیه السلام را در بر گرفته و در دامنم جاى دادم و آن پرده نازکى که آن عزیز را احاطه کرده بود از صورت مبارک ایشان دور کردم، در این زمان حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام وارد اطاق گردید و بعد از آنکه امام محمد تقى علیه السلام را در میان لباس هاى پاک پیچیده بودیم از ما گرفت و آن برگزیده خدا را در میان گهواره گذاشت و آن را به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو.

وقتى روز سوم ولادت آن حضرت فرا رسید چشمان مبارک خود را به سوى آسمان گشود و پس از آنکه به طرف راست و چپ خود نگاه کرد فرمود:
اشهد ان لااله الالله و ان محمدا رسول الله صلى الله علیه و آله من همینکه این اعجاز از حضرت جواد علیه السلام مشاهده کردم به حضور امام رضا علیه السلام شتافته جریان را به عرض ایشان رساندم حضرت در جواب من فرمود: آن معجزاتى که بعد از این از امام جواد علیه السلام خواهى دید بیش از این است که فعلا دیدى (3).

مسعودى درباره این موضوع از حکیمه خواهر امام رضا علیه السلام چنین نقل مى کند:
حکیمه مى گوید: زمانیکه مادر ابى جعفر علیه السلام حامله شد به امام رضا علیه السلام نوشتم جاریه تو سبیکه حامله شده پس امام - در جوابم - نوشت او ساعت فلان از روز فلان از ماه فلان حامله شده پس زمانى که او وضع حمل مى کند هفت روز ملازمش باشد. زمانیکه مادرش او را به دنیا آورد به زمین افتاد و گفت : اشهد ان لااله الالله و ان محمدا رسول الله صلى الله علیه و آله .
و در روز سوم عطسه کرد و فرمود: الحمدلله صلى الله على محمد و على الائمة الراشدین .

حالات امام رضا علیه السلام پس از ولادت امام نهم

وقتی که حضرت جواد علیه السلام متولد شد امام رضا علیه السلام در تمام شب بالاى گهواره اش با آن حضرت گفتگو مى کرد و آن برگزیده خدا را نوازش مى فرمود.

پس از این که چند شب متوالى امام این عمل را انجام می داد کلثم بن عمران گوید به امام عرض کردم : فدایت شوم براى مردم قبل از ما نیز فرزندانى متولد مى شد آیا همه مردم فرزندان خود را اینطور عادت می دادند؟
امام در جوابم فرمود: واى بر تو، این عمل عادت دادن نیست ، بلکه من علم و دانش به فرزند خودم مى آموزم.

در آن شبى که حضرت امام محمد تقى علیه السلام متولد شد. حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام به یاران خود فرمود: امشب پسرى شبیه حضرت موسى بن عمران که دریاها را شکافت براى من متولد شده ، آن بانویى که یک چنین پسرى را زائیده پاک و پاکیزه است، آنگاه فرمود: پدر و مادرم فداى آن شهیدى (یعنى امام جواد علیه السلام ) که اهل آسمان براى او گریه مى کنند آن بزرگوار، شهید غیظ و غضب خواهد شد. خدا به قاتل آن حضرت غضب مى کند. قاتل آن برگزیده خدا، در دنیا چندان نمى ماند، خداوند او را به سرعت دچار عذاب دردناک خویش ‍ خواهد کرد(4).

در نقلى دیگر چنین آمده: خدا به من فرزندى بخشید که شبیه است به موسى و مانند عیسى بن مریم است ، یزدان مادر او را پاک آفرید آنگاه فرمود این فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد.
قاتل و جفا کننده اش بعد از شهادت فرزندم از زندگانى بهره اى نخواهد برد و به زودى گرفتار مى شود(5).

تاریخ ولادت :

راجع به روز و ماه تولد حضرت امام محمد تقى علیه السلام حداقل چهار قول هست :

1- مرحوم کلینى در اصول کافى و مرحوم شیخ مفید در ارشاد فقط رمضان 195 ه‍.ق را ذکر کرده اند(6).

2- مرحوم فتال در روضة الواعظین و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب(7) و مرحوم اربلى در کشف الغمه روز ولادت را 19 رمضان 195 ه‍.ق ذکر کرده اند.

3- قولى هم وارد شده که 15 رمضان 195 ه‍.ق روز ولادت آن حضرت است.

4- 10رجب 195 ه‍ ق را مرحوم احمد بن محمد عیاش را مقتصب الاثر روز ولادت امام نهم دانسته است.

از ایام هفته شب جمعه و به نقلى مضامین وارده در دعاى ناحیه مقدسه قول چهارم را تایید مى کند که: اللهم انى اسئلک بالمولودین فى رجب محمد بن على الثانى وابنه على بن محمد المنتجب.

مشخصات شناسنامه اى

کنیه: ابوجعفر، ابوجعفرالثانى نیز گویند، چون ابوجعفر اول کنیه امام پنجم است و بطور خاص ابوعلى هم به امام نهم گفته مى شود(8).

القاب : جواد تقى ، قانع ، مرتضى ، نجیب ، منتجب ، متقى ، زکى ، متوکل ، مرتضى ، المختار، عالم که اشهر القاب ایشان جواد و تقى است.

نام پدر: حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام ثامن الائمه

نام مادر: سبیکه امام رضا علیه السلام ایشان را خیزران نامید.

مدت عمر: مشهور 25 سال و سه ماه و 3 یا 12 یا 15 یا 18 روز از روى تحقیق 24 سال و کسرى که کسرى آن : سه ماه و 24 روز، 4 ماه و 20 یا 25 روز، 2 ماه و 15 یا 16 یا 18 یا 20 روز، 1 ماه و 11 یا13 یا15 روز 12، مى باشد.

مدت امامت : هفده سال که در زمان خلافت ماءمون عباسى به امامت رسید و در عصر، معتصم به شهادت رسید(9).

اولاد: پسران : ابوالحسن امام على نقى علیه السلام - ابواحمد موسى مبرقع - حسین - عمران و دختران آن حضرت : فاطمه ، خدیجه ، ام کلثوم و حکیمه (10).

و نسل آن حضرت از دو پسر: امام على نقى علیه السلام و موسى مبرقع هستند.
و شیخ مفید فرزندان ایشان را چنین معرفى مى کند: على هادى علیه السلام موسى ، فاطمه ، امامه (11).

نقش خاتم

چندین نقش بر خاتم حضرت جواد علیه السلام نقل شده : 1- حسب الله حافظى بر نگین نقره و به قولى بر عقیق سرخ و اى براى کفایت مهمات مجرب است.

2- الشکر بدوام النعم یعنى سپاس خدا را بخاطر استمرار نعمتها این کلمه در نگین براى زیاد شدن نعمت و ایجاد وسعت در معیشت نفعى عظیم دارد.

3- المهیمن عضدى یعنى نگهبان بازوى من (قدرت من ) این نیز براى تقویت یافتن بر همه چیز نافع است.

4- نعم القادر الله

5- العزة لله همانند نقش خاتم پدر بزرگوار امام رضا علیه السلام(12)

شاعر امام نهم علیه السلام : حماد. و دربان ایشان : عمروبن الفرات (13).

سیماى امام جواد علیه السلام

ترکیبى در نهایت کمال نزاکت و ابروهاى کمانى پیوسته باریک و چون گل محمدى سرخ و سفید، چشم سیاه و درشت ، بینى کشیده باریک ، دندانهاى ریز سفید چون در خوشاب (درخشنده ) گوش هاى بزرگ ، انگشتان رسا و کشیده ، بین دو کتفه گشاده ، کمر باریک ، سینه و شکم هموار و مساوى یکدیگر و خطى از موهاى رعنا از میان سینه تا به نزدیک ناف کشیده ، محاسن سیاه و برهم پیچیده (فر) گردن بلند قامت متوسط مایل به بلندى ، مفاصل قوى ، در یکى از دو کتف مقدس نقش مهر امامت ظاهر و نمایان بود(14).

پى‌نوشتها:

1-اثبات الوصیه ، مسعودى ص 210 - عیون المعجزات - اصول کافى ج 1 ص 320 - ارشاد ص ‍ 318.
2-اثبات الوصیه ، ص 210.
3-مناقب ابن شهرآشوب - ج 4، ص377
4-اثبات الوصیة ص 210.
5-بحارالانوار ج 50، ص 15.
6-کافى ، ج 1، ص 492.
7-روضة الواعظین مجلس 26، مناقب ج 4، ص 379.
8-مناقب ج 4، ص 379 - تهذیب الاحکام شیخ طوسى - ج 6، ص 90 باب37
9-زندگانى حضرت امام جواد و جلوه هاى ولایت - مدرسى چهاردهى ص 23 و 22.
10-تحفة الازهار فى نسب انبیاء الائمه الاطهار- دلائل الامامه ص 209
11-ارشاد مفید ص 316.
12-دلائل الامامه ص 209.
13-ثلاثة ائمه ، ص 56، نورالابصار، ص 282
14-جنات الخلود، چاپ تهران .

منبع:سایت بلاغ

۰

تحلیل حیات سیاسی و دوره 34ساله امامت امام هادی علیه السلام

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی شهادت امام هادی(ع) زندگی درمکتب اهل بیت(ع)

تحلیل حیات سیاسی و دوره 34ساله امامت امام هادی علیه السلام

تحلیل حیات سیاسی و دوره 34ساله امامت امام هادی علیه السلام

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| «تحلیل حیات سیاسی و دوره 34ساله امامت امام هادی علیه السلام»

نگارنده: «مبلغ نخبه و استاد حوزه های علمیه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»

*******

سوم رجب المرجب که مقارن با سالروز شهادت امام هادی علیه السلام است فرصت و توفیقی است که دلدادگان و عاشقان آن حضرت بخشی از وقتشان را به مطالعه زندگانی آن امام همام اختصاص دهند،تحلیل همه جانبه از 34سال امامت و حیات سیاسی آن حضرت که همزمان با حاکمیت شش خلیفه مستبد عباسی واقع شده بود درصورتی امکان پذیر می شود که به چند پرسش مهم وکلیدی در این راستا پاسخ داده شود؛

1-((راز تبعیدی امام هادی علیه السلام))

نخستین پرسش این است امام هادی علیه السلام در سیزده سال((220 تا233ق)) از دروه امامتش در مدینه چه فعالیت و مواضعی داشته اند که متوکل عباسی را واداشته است آن حضرت را از مدینه به سامرا تبعید کنند و در قرارگاه نظامی تحت نظر قرار دهند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: امام هادی علیه السلام که در سن هشت سالگی به امامت رسیدند تا که بییست و دو سالگی در این دروه سیزده ساله امامتش در مدینه چند موضع مهم را در برابر خلفاء عباسی اتخاذ کردند.

نخستین موضع سیاسی امام هادی علیه السلام ((موضع حکیمانه و محاسبه گرانه)) در برابر خلفاء مستبد عباسی بود، چرا که امام هادی(ع) از سن هشت سالگی تا چهل و چهارسالگی (۲۲۰ق-۲۵۴ق)، امامت شیعیان را بر عهده داشت و در این مدت چند خلیفه عباسی بر سر کار آمدند؛ آغاز امامت او با خلافت معتصم، و پایان آن در دوره خلافت معتز بوده است. 

ابن شهر آشوب، پایان عمر امام هادی(ع) را در زمان خلافت معتمد عباسی دانسته است، امام دهم شیعیان، ۷ سال از امامت خود را در دوره خلافت معتصم عباسی سپری کرد. همچنین حدود پنج سال از دوران امامت امام دهم، با خلافت واثق، چهارده سال با خلافت متوکل، شش ماه با خلافت مستنصر، دو سال و نه ماه با خلافت مستعین و هشت سال و اندی با خلافت معتز همزمان بوده است که امام هادی علیه السلام از سال تا که مقارن با خلافت معتصم، واثق و متوکل بوده است در مدت حضورش در مدینه با تدبیر ویژه خود در مقام تثبیت موقعیت امامت و متشکل ساختن شیعیان برآمد و توانست با استفاده از موقعیت و فرصت و پنهان از دید جاسوسان و مامورین امنیتی تفکر و اندیشه ولایی را در شیعیان نهادینه کند.((مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۹۷؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۹ طبرسی، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱ ج۴، ص۴۰۱.)) 

دومین موضع سیاسی امام هادی علیه السلام در این دور سیزده ساله ((کادر سازی وتربیت شاگردان )) است، بنا بر اظهار شیخ طوسی، تعداد شاگردان امام هادی (ع) بالغ بر 185 نفر بوده است که در میان آنان چهره های برجسته علمی و فقهی فراوانی نیز دیده می شود که تألیفات گوناگونی داشتند. در این جا به چند نفر از شاگردان آن حضرت اشاره می کنیم:

1 - ایوب بن نوح: مردی امین و مورد وثوق بود و در عبادت و تقوا رتبه والایی داشت؛ چندان که دانشمندان رجال او را در زمره بندگان صالح خدا شمرده اند. او وکیل امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) بود. ایوب به هنگام وفات فقط 150 دینار از خود به جای گذاشت، در حالی که مردم گمان می کردند او پول زیادی دارد.

2 - حسن بن راشد: وی از اصحاب امام جواد (ع) و امام هادی (ع) شمرده می شود و نزد آن دو بزرگوار، منزلت و مقام والایی داشت. شیخ مفید او را در زمره فقیهان برجسته و شخصیت های طراز اول دانسته که احکام حلال و حرام از آن ها گرفته می شد و راهی برای مذمت و طعن آنان وجود نداشت.

3 - حسن بن علی ناصر: شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی (ع) شمرده است. وی پدر جد سیدمرتضی از سوی مادر است. سیدمرتضی در وصف او می گوید: «مقام و برتری او در دانش و پارسایی و فقه، روشن تر از خورشید درخشان است. او بود که اسلام را در دیلم نشر داد؛ به گونه ای که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهی به هدایت راه یافتند و با دعای او به حق بازگشتند. صفات پسندیده و اخلاق نیکوی او بیش از آن است که شمرده شود و روشن تر از آن است که پنهان بماند.»

4 - عبدالعظیم حسنی: وی که نسب شریفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (ع) می رسد، بر اساس نوشته شیخ طوسی از یاران امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) است. عبدالعظیم، مردی پارسا، وارسته، دانشمند، فقیه و مورد اعتماد و وثوق امام دهم بود. ابو حمّاد رازی می گوید: «در سامرّا بر امام هادی (ع) وارد شدم و درباره مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم. ایشان فرمود: ای حمّاد! هرگاه مشکلی در امر دین، برایت پیش آمد، از عبدالعظیم حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان.»

5 - عثمان بن سعید: وی در سن جوانی و در حالی که یازده سال از عمرش می گذشت، افتخار شاگردی امام را پیدا کرد. امام هادی (ع) در مورد او به احمد بن اسحاق قمی فرمود: «عثمان بن سعید، ثقه و امین من است، هر چه به شما بگوید از سوی من گفته و هر چه به شما القا کند از ناحیه من القا کرده است:(( معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 260 - 262، ج 4، ص 324، ج 5، ص 28.، ج 10، ص 48 - 49، رجال طوسی، ص 420.))

سومین موضع امام هادی علیه السلام برخورد ((با غالیان و افراط گرایان)) بود، چرا که غالیان در زمان امامت امام هادی علیه السلام به دلیل جهل و بدفهمی و یا به تحریک عباسیان باور غلو آمیز به امام هادی داشتند و بسیار فعال بودند آنان خود را از اصحاب و نزدیکان حضرت هادی معرفی می‌کردند و مطالبی را به امامان شیعه از جمله امام هادی نسبت می‌دادند که بر اساس نامه احمد بن محمد بن عیسی به امام هادی دل‌ها از شنیدن آنها مشمئز می‌شد و از طرفی چون به ائمه منسوب می‌شد، جرأت انکار و رد آنها را هم نداشتند. به عنوان نمونه منظور از صلاة را در آیه إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ‌ (سوره عنکبوت، آیه۱۴۵)،یا آیه (وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ (سوره عنکبوت، آیه۴۵)اشاره به شخصی می‌دانستندنه رکوع و سجده هم‌چنان که منظور از زکات را فردی مشخص می‌دانستند نه پرداخت مال. همچنین برخی از واجبات و محرمات دیگر را نیز تأویل می‌کردند. امام هادی در پاسخ احمد بن محمد نوشت که این گونه تأویلات از دین ما نیست؛ از آن پرهیز کنید.فتح بن یزید جرجانی بر این باور بود که خوردن و آشامیدن با مقام امامت سازگار نیست و امامان نیازی به خوردن و آشامیدن ندارند، امام هادی در پاسخ او به خوردن و آشامیدن پیامبران و راه رفتن آنان در بازار استناد کرد و فرمود: «هر جسمی چنین است جز خدا، که جسم را جسمیت بخشیده است».

امام دهم شیعیان، در پاسخ به نامه سهل بن زیاد، از غلو علی بن حسکه خبر داده بودند، وابستگی علی بن حَسَکه به اهل بیت را رد کرد، سخنان او را باطل شمرد و از شیعیان خواست از او دوری کنند و حکم قتلش را نیز صادر کرد. بر اساس این نامه، علی بن حسکه به الوهیت امام هادی معتقد بود و خود را باب و پیامبر از جانب او معرفی می‌کردامام هادی غالیانی همچون محمد بن نصیر نمیری رئیس فرقه نصیریه حسن بن محمد معروف به ابن بابا و فارس بن حاتم قزوینی را نیز لعن کرده است:. (رجال الکشی، ، ص۵۱۷. ص۵۱۸-۵۱۹.، ص ۵۲۰. ص۵۲۰. ص۵۲۳.کشف الغمه، ج۲، ص۳۳۸، فرق الشیعه، ۱۳۶۱ش، ص۱۳۶، حیات فکری -سیاسی امامان شیعه، ص۶۴۹، مسند الامام الهادی، ص۳۲۳.))

چهارمین موضع امام علیه السلام تاسیس ((شبکه وکالتی)) بوده است، چرا که سخت گیری خلفای عباسی نسبت به شیعیان و امامان معصوم (ع) و به شهادت رساندن آنان، موجب شد تا ائمه (ع) با در پیش گرفتن راهبرد تقیه به سازماندهی پیروان مکتب اهل بیت(ع) به عنوان یک جریان اصیل اسلامی و ادامه دهنده سنت نبوی بپردازند و شبکه وکالت را برای حفظ اسرار جریان امامت و پیشبرد اهداف مورد نظرشکل دهند. 

این عوامل سبب شد تا امام صادق (ع) نهادی را بنیان نهند که نیروسازی امام باقر(ع) را در عرصه عمل و عینیت، تحقق می بخشید. این نهاد که در زمان امام هادی علیه السلام، با عناوینی چون شبکه وکلا و نمایندگان امام(ع) نامیده شد، به طور نظام مند و منسجم با شیعیان در اقصی نقاط جهان اسلام ارتباط داشت و همچون یک دولت، اداره مذهبی –سیاسی پیروان مکتب اهل بیت(ع) را برعهده گرفت.
این شبکه ارتباطی که از زمان امام صادق(ع) یعنی از نیمه دوم عصر امامت شکل گرفت بوده بود، به تدریج دارای نظم و هماهنگی بیشتری شد تا جایی که در عصر امام هادی (ع) و سپس در زمان امام عسکری (ع) و به دنبال آن، در دوره غیبت صغری به اوج انسجام خود رسید و اغلب مناطق شیعه نشین را دربر گرفت.

کارکردهای شبکه وکالت
این شبکه اگر چه برای گردآوری وجوه شرعی (خمس، زکات و نذور) شیعیان ایجاد شد اما افزون بر آن، نقش ارشادی در معرفی امامان معصومی داشت که تازه مسئولیت امامت را به عهده می گرفتند. تحویل نامه های مربوط به سوال های شرعی و برطرف کردن اختلافات شیعیان از جمله کارکردهای شبکه وکالت بود. 

رتق و فتق امور جامعه شیعیان نیز از جمله اهداف مهم این شبکه به شمار می آمد و حیات سیاسی اجتماعی شیعه را با وجود دشمنی ها و کینه توزی های فراوان دستگاه خلافت میسر می کرد ساختار شبکه وکالت به این نحو بود که امام معصوم(ع) در جایگاه رهبری سازمان قرارداشتند و وکلای برجسته یا سر وکیل برعملکرد وکلای نواحی مختلف نظارت می کردند. هر منطقه یا ناحیه به تناسب تعداد شیعیان، وکیل داشت و گاه منطقه ای به چند ناحیه تقسیم می شد و هر ناحیه به طور مجزا دارای یک وکیل بود. تعیین جانشین برای وکلای متوفی، نظارت بر عملکرد و تعیین قلمرو فعالیت هر یک از وکلا، حسابرسی از وکلای فاسد و آگاه کردن شیعیان از وکلای دروغین و تأمین مالی وکلا، بر عهده امام معصوم (ع) به عنوان رهبرسازمان و شبکه وکالت بود.

نمایندگان شبکه وکالت به دو صورت حضوری و مستقیم و نیز مکاتبه ای با امام معصوم (ع) ارتباط داشتند. در دوره هایی که امام معصوم (ع) زندانی می شدند یا در حصر به سر می بردند و اختناق زیادی بر شیعه حکمفرما بود، این ارتباط بیشتربه شکل مکاتبه ای و غیرمستقیم برقرارمی شد. چنان که در دوره امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) که در منطقه ای نظامی، محصور بودند، نمایندگان از طریق نامه نگاری، با امام(ع) در ارتباط بودند و نیازهای شیعیان را به آن حضرت منتقل و دستورات امام(ع) را دریافت می کردند. 

در چنین اوضاعی امام (ع)، پیک مخصوصی داشتند که دستورات آن حضرت را به نمایندگان می رساند. به دلیل همین کارکرد ارتباطی منظم و منسجم شبکه وکالت، هر زمان که امام معصوم(ع) در حصر قرارداشت، این شبکه با فعال تر شدن، حساسیت ها را نسبت به امام (ع) کاهش می داد و خلأ در دسترس نبودن امام (ع) را تا حدی برطرف می کرد؛ چنان که در دوره امام کاظم(ع)، امام هادی (ع) و امام عسکری(ع) شاهد حضور فعال تر و گسترده تر شبکه وکالت هستیم .علاوه بر این، موسم حج زمانی بود که ائمه (ع) با وکلا و نمایندگان خود به طور مستقیم دیدار می کردند و به نیازها و سوال های شرعی شیعیان پاسخ می دادند و سفارش های لازم را به آنان منتقل می کردند.

با وجود برخی خطرات از ناحیه مدعیان و خائنان، شبکه وکالت تامین کننده اهداف ائمه(ع) از تشکیل آن بود؛ به همین دلیل هم در این راه برخی از وکلا دستگیر، زندانی و شهید شدند. این شبکه، شیعیان را برای مواجهه با عصر غیبت آماده می کرد و نواب اربعه در دوره غیبت صغری، بخشی از همین شبکه وکالت به شمار می آمدند که با آغاز دوران غیبت کبری، فقها به عنوان نایبان عام امام عصر(عج)، عهده دار سرپرستی جامعه شیعی شدند. شبکه وکالت در عصر امام هادی(ع)چنان که اشاره شد، شبکه وکالت در عصرامام هادی(ع)، گسترش بیشتری پیدا کرد. در کتاب های رجالی و حدیثی، افراد متعددی به عنوان وکیل امام هادی(ع) معرفی شده اند که از جمله آن ها ((عثمان بن سعید عمری، ایوب بن نوح، علی بن مهزیار)) می باشند. (تنقیح المقال، ج 1،ص271،اختیار معرفة الرجال، ص510، تحلیل جامع زندگانی دویست وپنجاه ساله ائمه اطهار علیهم السلام، ص252، 25))

پنجمین موضع سیاسی امام هادی علیه السلام ((جریان سازی مقام ولایت)) در قالب ((زیارت جامعه کبیره)) است، زیارتنامه ای که از نظر چینش واژگان و کلمات و همچنین آرایش لفظی، و فصاحت و بلاغت و نیز محتوای آنچنان دقیق و معجزه گونه انشاء شده است که نه تنها مرامنامه شیعیان محسوب می شود، و جایگاه و منزلت عرشی و قدسی ائمه علیهم السلام از زبان معرفی و شناسانده شده است بلکه مرامنامه ای است که شیعیان راه را گم نکنند از همین رو در آغاز زیارتنامه جامعه قریب به بیست خصوصیت عرشی آمده است که:

((والسَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْیِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزَّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَأُصُولَ الْکَرَمِ، وَقادَةَ الْأُمَمِ، وَأَوْلِیاءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَدَعائِمَ الْأَخْیارِ، وَساسَةَ الْعِبادِ، وَأَرْکانَ الْبِلادِ، وَأَبْوابَ الْإِیمانِ، وَأُمَناءَ الرَّحْمٰنِ، وَسُلالَةَ النَّبِیِّینَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِینَ، وَعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ:سلام بر شما ای اهل‌بیت نبوّت و جایگاه رسالت و عرصه رفت‌وآمد فرشتگان و مرکز فرود آمدن وحی و معدن رحمت و خزانه‌داران دانش و نهایت بردباری و ریشه‌های کرم و رهبران امّت‌ها و سرپرستان نعمت‌ها و بنیادهای نیکان و استوانه‌های خوبان و رهبران سیاسی بندگان و پایه‌های کشورها و درهای ایمان و امینان خدای رحمان و چکیده پیامبران و برگزیده رسولان و عترت بهترین گزیده پروردگار جهانیان و رحمت و برکات خدا بر آنان باد.))

و همچنین رمز سعادت وشقاوت دنیوی واخر ی را به اتصال وارتباط وعدم اتصال جامعه وامت اسلامی به اهل بیت علیهم السلام دانسته شده است ازهمین رو امام‌ هادی علیه السلام اینگونه زیارتنامه را در فراز بعدی انشاء می کنند:((سَعَدَ مَنْ والاکُمْ، وَهَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَخابَ مَنْ جَحَدَکُمْ، وَضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ، وَفازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ، وأَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ، وَسَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ، وَهُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ، مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْواهُ، وَمَنْ خالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ، وَمَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَمَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحِیمِ؛هرکه شما را دوست داشت، خوشبخت شد و هرکه شما را دشمن داشت به هلاکت رسید و هر که شما را انکار کرد زیانکار شد و هرکه از شما جدایی نمود گمراه گشت، هرکه به شما تمسّک جست به رستگاری رسید و هرکه به شما پناه آورد ایمنی یافت، کسی که شما را تصدیق نمود سالم ماند و هرکه به شما متوسل شد هدایت یافت، کسی که از شما پیروی کرد، بهشت جای اوست و هرکه با شما مخالفت ورزید، آتش جایگاه اوست، هرکه منکر شما شد کافر است و هر که با شما جنگید مشرک است و هر که شما را ردّ کرد، در پست‌ترین جایگاه از دوزخ است:بحار، ج102، ص245، ج99، ص144)) 

این مواضع سنجیده ودقیق موجب موقعیت و محبوبیتى برای امام هادی دربین مردم شد، دولتمردان عباسى، به شدت از این وضع احساس خطر مى کردند.ازهمین روبُرَیحه عباسى، یا عبدالله بن محمد در نامه اى به متوکل نوشت: «اگر تسلط بر حرمین شریفین را مى خواهى، "على بن محمد" را از این شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوى خود فراخوانده و عده بسیارى نیز دعوتش را پذیرفته اند،)) وپس ازاین نامه متوکل تصمیم به تبعید امام ازمدینه به سامرا گرفت (بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۹، الارشاد، ج ۲، ص ۴۳۵))

*******

2-((راز شهادت امام هادی علیه السلام)) 

پرسش دوم این است چرا بااینکه امام هادی علیه السلام در قرارگاه نظامی تحت بازداشت وتحت نظر مامورین امنیتی بودند وظاهرا خطری خلفاء عباسی را تهدید نمی کرد متوکل عباسی حذف فیزیکی امام علیه السلام را دردستور کار قرار می دهد معتز ومعتد آن حذف فیزیکی را عملیاتی کرده وان حضرت را به شهادت رساندند؟ درپاسخ به این پرسش باید گفت: شهادت امام هادی علیه السلام چند علت داشت

نخستین علت ((احساس حقارت وحسادت )) خلفاء عباسی به امام علیه السلام بوده است، متوکل بااو دن امام علیه السلام در مقام آن بوده است که امام علیه السلام را ازچشم دیگران ساقط کند نه تنها تبعیدی امام به سامرا چنین نتیجه ای نداد بلکه عظمت، نورانیت وقدرت ولایی حضرت بیشتر متبلور شد تاجایی که اگرتادیروز دوستان بااین عظمت انس واعتراف وباور داشتند با آمدن به سامرا کاخ نشینان عباسی تحت تاثیر نفوذ اما م قرار گرفتند، چراکه درگزارش آمده است :

((یک بار از امام هادی(ع) سعایت کردند که در منزلش، اسلحه، نوشته‌ها و برخی اموال وجود دارد که شیعیان قم فرستاده‌اند و حضرت در فکر به دست گرفتن زمام امور است. متوکل گروهی از نظامیان ترک را مأمور کرد تا شبانه خانه حضرت را تفتیش و او را دستگیر کنند و نزد وی آورند. ترکان نیمه‌های شب به محل اقامت ابوالحسن ثالث هجوم بردند. آنان مشاهده کردند امام در اتاقی رو به قبله نشسته؛ در حالی که جامه‌ای پشمی بر تن دارد و زمین با شن مفروش است و آن حضرت به عبادت خداوند و تلاوت قرآن مشغول است. منزل را تفتیش کردند، ولی چیزی نیافتند. سپس امام را در همان وضع دستگیر کردند و نزد متوکل بردند. 

این بار هم نقشه خلیفه با شکست مواجه شد. آن گاه امام را با احترام در کنار خویش نشانید و جام شرابی را به حضرت تعارف کرد. امام فرمود: معذورم بدار که هیچ گاه و هرگز گوشت و خونم به آن آلوده نشده است. سپس متوکل از حضرت خواست تا شعری بخواند. امام سرود‌ه‌هایی بسیار عبرت انگیز خواند؛ چنان که مجلس بزم خلیفه را دگرگون ساخت. تأثیر کلام آن وجود معنوی چنان بود که متوکل را به شدت متأثر کرد و او دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس فرمان داد تا چهارهزار درهم به امام دهند و ایشان را با احترام به منزل بازگردانند.[مورج الذهب، ج2، ص502 ـ 503.)) 

وهمچنین درگزارش دیگر آمده است:

((متوکل در اثر دملی که درآورد بیمار شد و نزدیک به مرگ رسید، کسی جرات نداشت که آهن به بدن او برساند [، و آن را عمل کند]، مادر متوکل نذر کرد: اگر او بهبودی یافت، از دارایی خود اموال بسیاری برای امام هادی علیه‏السلام بفرستد. فتح بن خاقان [وزیر و نویسنده متوکل،] به متوکل گفت: ای کاش نزد این مرد [امام هادی علیه‏السلام]، می‏فرستادی و راه درمان را از او می‏خواستی، زیرا او راه معالجه‏ای را که سبب گشایش تو شود می‏داند، متوکل شخصی را نزد حضرت علیه‏السلام فرستاد، و او بیماریش را برای حضرت علیه‏السلام توضیح داد، سپس برگشت و گفت: دستور داد پشگل آویزان به پشم دنبه گوسفند را بگیرند، و با گلاب خمیر کنند و روی دمل بگذارند، چون این معالجه را به آن‏ها خبر داد همگی مسخره کردند. فتح گفت: سوگند به خدا که او به آنچه می‏گوید داناتر است، آن را آماده کردند و بر روی دمل گذاشتند، متوکل را خواب ربود و آرام گرفت، سپس سر باز کرد و هر چه [چرک و خون] داشت بیرون آمد، مژده بهبودی او را به مادرش دادند، او ده هزار دینار [در کیسه‏ای نهاد و] نزد حضرت علیه‏السلام فرستاد، و مهر خود را بر آن زد.
متوکل چون از بیماری بهبود یافت بطحائی علوی نزد او سخن چینی کرد که برای امام هادی علیه‏السلام پول و اسلحه می‏فرستند، و او به سعید دربان گفت: شبانه بر او حمله کن، و آنچه مال و سلاح نزد او می‏بینی بردار و نزد من بیاور.
ابراهیم بن محمد می‏گوید: سعید دربان به من گفت: شبانه به خانه حضرت علیه‏السلام هجوم بردم، و با نردبانی که همراه داشتم به پشت بام رفتم، سپس چند پله پایین آمدم، و در اثر تاریکی ندانستم چگونه به خانه راه یابم، ناگاه صدا زد: ای سعید! همانجا بایست تا برایت شمع بیاورند، چند لحظه بعد شمع آوردند، من پایین آمدم، و حضرت علیه‏السلام را دیدم که لباس و کلاه پشمی در بر دارد، و جانمازی حصیری در برابر اوست، یقین کردم نماز می‏خواند،
به من فرمود: اتاق‏ها در اختیار تو، من اتاق‏ها را تفتیش کردم و چیزی نیافتم، در اتاق خود حضرت علیه‏السلام، کیسه پر از پول مادر متوکل را دیدم که مهر او به آن خورده بود، و نیز کیسه سر به مهر دیگری، به من فرمود: جانماز را هم بررسی کن، چون آن را بلند کردم شمشیری ساده و در غلاف را دیدم، آن‏ها را برداشتم و نزد متوکل بردم، چون نگاهش به مهر مادرش افتاد، از پی او فرستاد، و او نزد متوکل آمد. یکی از خادمان ویژه به من خبر داد که مادر متوکل به او گفت: من در بیماری تو چون ناامید شدم نذر کردم: اگر خوب شدی از دارایی خود ده هزار دینار برای او بفرستم، آن را فرستادم، و این که روی کیسه است مهر من است متوکل کیسه دیگر را گشود دید در آن چهارصد دینار است، پس کیسه پول دیگری بر آن‏ها افزود و دستور داد تا همه را برای او ببرند، من کیسه‏های پول و شمشیر را به حضرت برگرداندم، و عرض کردم: سرورم! [این رفتارها] بر من ناگوار است، فرمود: «آنان که ستم کردند به زودی پی می‏برند که بازگشتشان به کجاست.
((الکافی 1: 499 ح 4، اعلام الوری 2: 119، الخرائج و الجرائح 2: 676 ح 8: الدعوات: 202 ح 555، المناقب لابن شهرآشوب 4: 415 مختصرا، کشف الغمة 2: 378، بحارالأنوار 50: 198 ح 10 و 62: 191 ح 2، مدینة المعاجز 7: 424 ح 6، مسند الامام الهادی علیه‏السلام: 33 ح 3.))

خلفاء عباسی، ازجمله متوکل که جز قلدری وخشونت چیزی برای عرضه کردن نداشتند وقتی دربرابر عظمت معنوی امام علیه السلام قرار می گرفتند آتش حسادت دروجودشان شعله ور می گردید وباهمه وجود خودرا دربرابر امام علیه السلام حقیر وناچیز می دیدند وبرایشان عظمت امام قابل تحمل نبود ازهمین رو اقدام به حذف فیزیکی امام علیه السلام گرفتند.

دومین علت شکست ((طرح تبعیدی)) است، به این معنا فلسفه تبعیدی امام علیه السلام ا زمدینه به سامراء وتحت حصر وبازداشت قراردادن آن حضرت ازآن جهت بود که رابطه امام علیه السلام باشیعیان ورابطه شیعیان باامام علیه‌ السلام را قطع کنند، ولی امام علیه السلام باتحت تاثیر قراردادن مامورین امنیتی وهمچنین بااستفاده ازشبکه وکالتی نه تنها رابطه اش قطع نشد بلکه نامه های شیعیان ونیز وجوهات ((خمس))، نیز ازراه دور ونیز به بازداشتگاه منتقل می شد وبه دست مبار کش می رسید ازهمین رو درگزارش آمده است :

((محمدبن داود قمی و محمد طلحی نقل می کنند: «اموالی از قم و مناطق اطراف آن که شامل وجوهات شرعی، هدایا و جواهرات بود، برای امام هادی (ع) حمل می کردیم. در راه، پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم، زیرا موقعیت برای تحویل اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه را نزدمان بود، هم چنان نگه داشتیم. تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود، سوار کرده و آن ها را بدون ساربان به سوی آن حضرت روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کرده و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: «به اموالی که فرستاده اید بنگرید!» دیدیم اموال به همان حال محفوظ است

محمد بن شرف می گوید: همراه امام هادی (ع) در مدینه راه می رفتیم. امام (ع) فرمود: آیا تو پسر شرف هستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم. امام از من پیشی گرفت و فرمود: ما در حال عبور از شاه راه هستیم و این محل برای طرح سؤال مناسب نیست.((بحارالانوار، ج50، ص185)) 

سومین علت شکست در ((مانور قدرت)) است، متوکل به زعم خودش می خواست با مانور قدرت وترساندن امام علیه السلام وی راتسلیم خود کند نه تنها این طرح پاسخ نداد بلکه امام قدرت وعظمت تصرف تکوینی خودش را به متوکل نشان داد واورا به شکست واداشت وهمین موجب شد که متوکل احساس خطرکند وتصمیم به حذف فیزیکی امام علیه السلام بگیرد، چراکه درگزارش آمده است :((روزی متوکل برای ترساندن و ترک مبارزه‌ی امام هادی ـ علیه السّلام ـ دست به یک مانور بزرگ نظامی زد.

دستور داد هزار سواره از لشکریان تُرک ارتش خود را که در سامرا بودند هر کدام توبره‌ی علف خوری اسب خود را از خاک پر کرده و در جای وسیعی بریزند. آنها اطاعت کردند و در نتیجه تل بزرگی چون کوهی عظیم در بیابان به وجود آمد که آن را «تل فحالی» (تل توبره‌ها) نامیدند. آنگاه متوکل بر فراز آن رفت و از امام هادی ـ علیه السّلام ـ دعوت کرد تا او حاضر شود و بر روی تل قرار گیرد.وقتی حضرت بر بالای آن قرار گرفت متوکل به او گفت: تو را دعوت کردم تا لشکریانم را نظاره کنی، و به آنها دستور داده بود لباس جنگی بر تن و اسلحه بر دوش در پائین تل رژه بروند و آنها هم به بهترین وضع نظامی و هیبتی بزرگ خود را در برابر متوکل و دیدگان امام ـ علیه السّلام ـ آشکار نمودند و هدف او این بود که هر کسی را که می‌خواهد بر علیه او مبارزهکند بترساند و البته ترس او بیشتر از امام هادی ـ علیه السلام ـ بود که کسی را بر علیه او بشوراند.امام ـ علیه السلام ـ که لشکر او را مشاهده کرد 
و به هدف او آگاه بود به متوکل فرمود: من هم لشکرم را به تو نشان بدهم؟
متوکل: آری.
امام ـ علیه السلام ـ خدای سبحان را خواند و دعا کرد ناگاه متوکل زمین و آسمان را پر از فرشته‌های مسلح دید و همان دم غش کرد. وقتی به هوش آمد امام ـ علیه السلام ـ فرمود: ما نمی‌خواهیم در امر دنیا با تو مناقشه‌ای داشته باشیم و به امر آخرت اشتغال داریم بنابراین گمانی بخود راه نده.. ((بحارالانوار، ج 50، ص 155.))

چهارمین علت ((نفوذ معنوی ومکتبی امام هادی علیه السلام)) بوده است، چراکه متوکل هرچند امام را درحصر قرار داده بود ولی می دید اهل بیت علیهم السلام درعمق جان مردم راه دارند وسخت دل بسته به آنان اند وهمین امر موجب شد که او درتحلیل خود برای کاستن این تاثیر مکتبی ونفوذ معنوی همزمان باتخریب قبر مطهر سید الشهدا ء امام حسین علیه السلام حذف فیزیکی امام علیه السلام را در دستور کارخود قرار دهد، چراکه ابوالفرج اصفهانی می نویسد:((متوکل شبی از مغنیه های شهر، کنیزی درخواست کرد که او را شراب دهد و ساز نواز کند، از سوء تصادف مغنیه صاحب کنیز، غائب بود و به زیارت نیمه شعبان به کربلا رفته بود. پس از مراجعت یکی از کنیزان آوازخوان خود را پیش متوکّل فرستاد.

متوکّل پرسید: آن روز که شما را خواستم کجا بودید؟ گفت: با خانم خود به زیارت حج رفته بودیم. گفت: حالا که ماه شعبان است، موسم حج نیست. گفت: به زیارت قبر حسین علیه السلام.

متوکّل چنان آتش گرفت که رگهای گردنش نزدیک بود منفجر گردد، فوری صاحب او را احضار کرد و تمامی اموالش را ضبط نمود و خودش را به زندان انداخت و دستور داد قبر امام حسین علیه السلام و کلیه خانه های موجود را خراب کنند و زمین آنها را زراعت نمایند:(مقاتل الطالبین، ص203)).
و در گزارش دیگر آمده است:((ابن سکّیت»، یار با وفاى امام جواد و امام هادى و شاعر و ادیب نام آور شیعى، که معلم فرزندان متوکل بودروزى متوکل با اشاره به دو فرزند خود، از وى پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا «حسن» و «حسین»؟
ابن سکّیت از این سخن و مقایسه بى مورد سخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بى درنگ گفت: «به خدا سوگند «قنبر» غلام على(علیه السلام) در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!»
متوکل که مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بیرون کشیدند!. (( تاریخ الخلفأ، ص 348، تنقیح المقال، ج 3، ص 570))

پنجمین علت شهادت امام هادی علیه السلام ((احساس ناامنی خلفاء عباسی)) بود، چراکه امام علیه السلام هرچند در بازداشتگاه خلفاء عباسی بودند ولی به جای اینکه آن حضرت احسا س ناامنی کنند متوکل، مستمعین، معتز ومعتداحساس ناامنی می کردند، و امام هادی علیه السلام را خطر جدی برای خود می دیدندزیرا ازیک طرف می‌دیدند امام با استفاده از فرصت های مناسب، با نامشروع معرفی کردن عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان (مگر در موارد ضرورت) برحذر می داشت و با این کار، چهره این جرثومه های فساد را برای مردم بیش تر آشکار می کرد.
محمد بن علی بن عیسی که از کارکنان دولت عباسی بود، در نامه ای به امام هادی (ع) نظر ایشان را درباره پول گرفتن از بنی عباس در مقابل کار جویا شد. امام در پاسخ او نوشت: «آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است، ولی به جز آن، ناروا و ناپسند است. ناگزیر اندکش بهتر از افزونش است:وسائل الشیعه، ج12، ص137، معادن الحکمه، ج2، ص241)) 

 از طرف دیگرنه تنها مامورین امنیتی تحت تاثیر امام هادی علیه السلام قرار داشتند پول ومزد ازخلیفه می گرفتند ولی درعمل خدمتگذار امام علیه السلام بودند ازهمین رو درگزارش آمده است:
((یکی از این کارگزاران، خطاب به متوکل گفت: هیچ فردی در خانه‌ات نیست، مگر آنکه در خدمت او است: یکی برایش پرده بالا می‌زند و دیگری در را می‌گشاید و اگر مردم چنین صلابتی را ببینند، خواهند گفت: اگر متوکل او را سزاوار خلافت نمی‌دانست، با وی چنین رفتار نمی‌کرد. او را تنها بگذار تا خود پرده‌های خانه را کنار زند و همچون دیگران راه رود تا منزوی شود. متوکل تصمیم گرفت این پیشنهاد را عملی سازد. سعایت کننده که مأموریت داشت گزارش این بی‌اعتنایی را به متوکل بدهد، می‌گوید: علی بن محمد(ع) وارد منزل شد، در حالی که خدمتکاری نداشت، ولی در این هنگام بادی وزید و پرده را کنار زد و او گذشت. وقتی متوکل متوجه این کرامت شد گفت،ما نمی‌خواهیم باد خدمتکار او باشد. پس همچون گذشته خودتان پرده را بالا بزنید: (مجلسی، بحارالانوار، ج13، ص129)

بلکه فرزند متوکل منتصر عباسی درمقام قتل او به دلیل اهانت به امام امیر المومنین برآمد چراکه درگزارش آمده است :(( داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوکل متکّایى روى شکم خود زیر لباسش مى بست و سر خود را که موهایش ریخته بود، برهنه مى کرد و در برابر متوکل به رقص مى پرداخت و آوازه خوانان همصدا چنین مى خواندند؛ «این مرد طاسِ شکم گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله علی علیه السلام بود. متوکل نیز شراب مى خورد و خنده مستانه سر مى داد. در یکى از روزها که عباده طبق معمول به همین کیفیت مسخرگى مى کرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وى از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید کرد.
عباده از ترس ساکت شد. متوکل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بیان کرد. در این هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امیر المؤمنین! آن کسى که این شخص اداى او را در مى آورد و مردم مى خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب مى شود. اگر خود مى خواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد که همصدا این شعر را بخوانند:

«غار الفتى لابن عمّه *** رأس الفتى فى حِرِ امّه»
( این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد.
سر این جوان در... مادرش باد!)

به دنبال این قضیه بود که منتصر با نقشه قبلى با همکارى ترکان پدر را به قتل رساند:مروج الذهب ج ‏4، ص ‏38؛ ، تتمه المنتهى،، ص 238، ابن اثیر، الکامل ، ج‏7، ص ‏5)) ،

همین سربازگیری امام علیه السلام ازداخل کاخ متوکل عباسی موجب شده بود آنچنان وی را به وحشت واحساس ناامنی قراردهد که بارها سرزده مامورین به تفتیش خانه بی پناه امام هادی علیه السلام بپردازند وبه دنبال پیدا کردن اسلحه باشندازهمین رو درگزارش آمده است :((یک بار از امام هادی(ع) سعایت کردند که در منزلش، اسلحه، نوشته‌ها و برخی اموال وجود دارد که شیعیان قم فرستاده‌اند و حضرت در فکر به دست گرفتن زمام امور است. متوکل گروهی از نظامیان ترک را مأمور کرد تا شبانه خانه حضرت را تفتیش و او را دستگیر کنند و نزد وی آورند. ترکان نیمه‌های شب به محل اقامت ابوالحسن ثالث هجوم بردند. 

آنان مشاهده کردند امام در اتاقی رو به قبله نشسته؛ در حالی که جامه‌ای پشمی بر تن دارد و زمین با شن مفروش است و آن حضرت به عبادت خداوند و تلاوت قرآن مشغول است. منزل را تفتیش کردند، ولی چیزی نیافتند. سپس امام را در همان وضع دستگیر کردند و نزد متوکل بردند. این بار هم نقشه خلیفه با شکست مواجه شد.: مروج الذهب، ج4، ص7، بحارالانوار، ج50، ص90))

ولی با این همه متوکل وپس ازوی معتد ومعتز درترس وناامنی به سر می بردند که مبادا امام علیه السلام بانفوذ معنوی ویژه ای که دارند باسربازان ناشناخته وپنهانش بساط حکومت آنان را برچنین، وهمچون متوکل عباسی توسط فرزندش منتصر آنان را به هلاکت برساند، ازهمین رو در دوه متوکل حذف فیزیکی امام علیه السلام طراحی شد ولی وی فرصت پیداکرد وبه برکت دعای امام توسط فرزندش به هلاکت رسید پس از درک واصل شدن متوکل به دستور معتز وبه دست معتد طرح حذف امام علیه عملیاتی شد وسرانجام امام هادی علیه السلام درسوم رجب سال(254) با زهر مسموم و به شهادت رسید

((السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بن مُحَمَّدٍ الزَّکِیَّ الرَّاشِدَ النُّورَ الثَّاقِبَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَکَاتُهُ)) 

۰

تحلیل سیزده خصوصیت امام باقر(ع) که رمز گشای علوم بود

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی زندگی درمکتب اهل بیت(ع) میلادامام باقر(ع)

تحلیل سیزده خصوصیت امام باقر(ع) که رمز گشای علوم بود

تحلیل سیزده خصوصیت امام باقر(ع) که رمز گشای علوم بود

پایگاه اطلاع رسانی بلاغتحلیل سیزده خصوصیت امام باقر(ع) که رمز گشای علوم بود

نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»

*******

هرچند به دلیل کلامی و دلیل نقلی، ائمه معصومین علیهم السلام بالذات، در آنچه مربوط به مقام امامت می شود مشترکند و در (عصمت، علم غیب، ولایت تکوینی، ولایت تشریعی، مقام امامت) تفاوتی بین ذوات معصومین علیهم السلام نیست‌‌‌؛ ولی بالعرض و به حسب موقعیت ها، هر یک از امامان خصوصیت ویژه ای دارند که امام قبلی و امام بعدی آن را ندارد. از همین رو سیزده خصوصیت که برخی ویژه آن حضرت است، امامان دیگر ندارند. و برخی دیگر مشترک بین امام باقر و سایر ائمه علیهم السلام است، در اول ماه رجب که مقارن با سالروز تولد حضرت امام باقر(ع) است به تحلیل و تفسیر خصایص آن حضرت می پردازیم.

یکم -(پیشگویی تولد ۵۰ سال قبل ازتولد) 

نخستین ویژگی امام باقر علیه السلام (پیشگویی ولادتش) توسط رسول الله صلی الله علیه و آله، پنجاه سال قبل از تولد است. چراکه در روایت آمده است:

پیامبر به جابربن عبدالله انصاری فرمودند:

((اِنّکَ سَتَدْرِکُ یا جابِرُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بیتی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ شمائِلُهُ شَمائِلی، یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقراً فَاِذا لَقِیتُهُ فَأقْرأهُ عَنِی السّلام:بدرستی که تو بزودی مردی از اهل بیت مرا درک می کنی که او هم نام من هم سیمای من و شکافنده علم است هر وقت او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان)) 
از همین روست که امام باقر علیه السلام می فرمایند:

((روز جابر بن عبدالله انصاری را دیدم و به او سلام دادم. او سلامم را پاسخ گفت و سپس به من گفت: تو کیستی؟ (در این هنگام، جابر بینایی خود از دست داده بود) گفتم: محمد بن علی بن حسین. گفت: پسرم به من نزدیک شو.وقتی نزدیک شدم، دستم را بوسید و سپس خم شد که پایم را ببوسد ولی مانع این کارش شدم.سپس جابر گفت: همانا رسول خدا(ص) به تو سلام می‌رساند.پس گفتم: و بر رسول خدا باد سلام و رحمت و برکات خدا. ولی چگونه‌ ای جابر؟گفت: روزی با او [یعنی با پیامبر] بودم که به من گفت:‌ ای جابر! امید است که تو باقی بمانی تا اینکه مردی از فرزندان مرا ببینی که به او محمد بن علی بن حسین گفته می‌شود و خدا به او نور و حکمت می‌بخشد. پس، از سوی من به او سلام برسان"(مفید، الارشاد، ص۳۸۲.)

*******

 دوم-(ملقب شدن به باقر(:رمز گشایی علوم) پنجاه سال قبل از تولد) 

دومین ویژگی تعیین لقب خاص (باقر:رمز گشای علوم) توسط رسول اللّه پنجاه سال پیش از تولد برای امام باقر علیه السلام است، چراکه در ملاقات جابر با رسول الله صلی الله علیه وآله اینچنین به جابر فرمودند:

((اِسْمُهُ اِسْمِی وَ شمائِلُهُ شَمائِلی، یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقرا" (بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۹۴)
                       
شیخ صدوق در وجه ملقب شدن امام باقر علیه السلام به باقر این چنین روایت می کند:

((عـمـر بـن شـمـر گـفـت: سـؤ ال کـردم از جـابـر بـن یـزیـد جـعـفـى کـه براى چه امام محمدباقر (ع) را باقر نـامـیـدنـد؟ گـفت : به علت آنکه:(( بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْرَا اى شَقَّهُ وَ اَظْهَرَهُ اَظْهارا؛ شکافت علم را شـکـافـتـى و آشـکـار و ظاهر ساخت آن را ظاهر کردنى)) ، به تحقیق حدیث کرد مرا جابر بن عـبـداللّه انـصـارى کـه شـنـیـد از رسـول خـدا صلى اللّه علیه و آله و سلم که فرمود: اى جابر! تو زنده مى مانى تا ملاقات مى نمایى پسرم محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابـى طـالب عـلیـهـم السـلام را کـه معروف است در تورات به باقر، پس هرگاه ملاقات کردى او را از جانب من او را سلام برسان، پس جابر بن عبداللّه رحمه اللّه آن حضرت را در یکى از کوچه هاى مدینه بدید و گفت : اى پسر! تو کیستى ؟ فرمود: محمّد بن على بن الحـسـین بن على بن ابى طالب هستم . جابر گفت : اى پسرک ! با من روى کن ، آن حضرت بـه او روى کرده گفت روى واپس کن چنان کرد، عرض کرد: سوگند به پروردگار کعبه کـه ایـن شـمـایـل و خـصـال رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم اسـت ، اى فـرزند! رسـول خـدایـت سـلام رسـانـیـد. فـرمـود: مـادام کـه آسـمان و زمین بر جاى باشد سلام بر رسـول خـدا بـاد و بـر تو باد اى جابر که تبلیغ سلام آن حضرت نمودى، آنگاه جابر بـه آن حـضـرت عـرض کـرد: (یـا بـاقـِرُ اَنْتَ الْباقِرَ حَقَّا اَنْتَ الَّذى تَبْقَرُ الْعِلْم بَقْرا."((تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰)).

*******
 
 سوم-(علوی من علویین و هاشمی من هاشمیین)

سومین ویژگی امام باقر علیه السلام که ایشان را متمایز از سایر ائمه علیهم السلام می کند این است آن حضرت، علوی من علویین و هاشمی من هاشمیین است.

چراکه ابوجعفر، محمد بن علی الباقر، مشهور به امام محمدِ باقر (متولد رجب سال۵۷ و شهادت ۷ ذی الحجه سال ۱۱۴) پنجمین امام شیعیان، پدرش سجاد فرزند حسین بن علی علیه السلام و مادرش فاطمه دختر حسن بن علی علیه السلام است.(تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۰، ارشاد مفید،ج۲، ص۱۴۶) (

 بنابراین او اولین امام شیعه، از نسل هر دو نوه پیامبر امام حسن و حسین علیهماالسلام است که خالص علوی است.

*******

چهارم-((مقام وجه اللهی وعارفانه امام باقر علیه السلام))

روحیه وجه اللهی وعارفانه داشتن، وپیوسته درحال عبادت و پارسایی بودن نه تنهای ازخصوصیت برجسته امام باقر علیه السلام بوده است بلکه همانند اجداد طاهرینش دراین بعد معنوی سرآمد همه عارفان وسالکان بوده است ازهمین رو ازاین حالت عارفانه امام علیه السلام درگزارش آمده است؛

۱-((امام صادق علیه السلام می فرماید:
«پدرم، امام محمد باقرعلیه السلام همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا ذکر خدا می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد، از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه «لا اله الاّ الله» همواره بر زبانش جاری بود. [سحرگاهان ]ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب فرا می خواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن می دانستند، خواندن قرآن را دستور می داد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش می نمود:اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۵۱)) 

۲-«افلح» خدمتکار امام، می گوید:
«با محمد بن علی علیه السلام برای انجام مناسک حج بار سفر بستم. وقتی رسیدیم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به کعبه افتاد، شروع به اشک ریختن کرد. او با صدای بلند می گریست. تا جایی که شگفتی من برانگیخته شد [که چرا امام معصوم این گونه می گرید؟!] گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد! مردم دارند شما را نگاه می کنند. اگر ممکن است کمی آهسته تر گریه کنید، امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به گریه بلند نکنم تا شاید [مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم و] در من نظر لطف کند و فردای رستاخیز به مهربانی و لطفش درآویزم.
سپس مشغول طواف خانه خدا شد و نزد مقام به نماز ایستاد. [هنگامی که نمازش پایان یافت ] به سجده رفت و آن هنگام که سر از خاکساری درگاه خدا برداشت،بحار الانوار، ج ۴۶ سجده گاهش از اشک تر شده بود، او در هر شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می گزارد».(( بحار الانوار، ج ۴۶ ائمتنا، ج ۱، ص ۳۴)).

*******

پنجم-((سلوک فردی واجتماعی امام باقر علیه السلام)) 

همانگونه که سلوک عبادی وعارفانه امام باقر علیه السلام اسوه والگو برای امت اسلامی بوده است، سلوک فری، واجتماعی امام علیه السلام نیز درس آموز واسوه برای امت اسلامی بوده وخواهد بود که چند نمونه از سلوک رفتاری امام آورده می شود تاالگو واسوه رفتاری خودمان قراردهیم 

الف-((اهتمام به بهداشت ونظافت فردی))
 
آنچه که امام باقرعلیه السلام رااز مدعیان عرفان وسلوک متمایز می نماید، پرهیز آن حضرت ازهرگونه پلشتی و شلختگی و بی نظافتی وپشمینه پوشی واهتمام ویژه داشتن به نظافت فردی وبهداشت شخصی بوده است۰یعنی با اینکه در آن دوران امکانات بهداشتی و پزشکی بسیار محدود بود،امام علیه السلام به رعایت بهداشت نظافت اهمیت می داد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش می کردازهمین رو درگزارش آمده است : 

۱-((امام، همواره محاسن و ناخن های خود را حنا می کرد، لباس های تمیز می پوشید،و ناخن هایش را کوتاه می کرد و می فرمود: «ناخن های خود را کوتاه بحاکنید؛ زیرا آنها محلّ جمع شدن شیطان هستند».(بحار الانوار، ج ۴۲،)

۲-((امام علیه السلام پیرایشگری مخصوص خود داشت که موهای سر و صورت ایشان را اصلاح می کرد، و اصحاب، امام را همواره با موهایی مرتّب و پیراسته می دیدند.(بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۹۹.، ص ۲۹۲.مکارم الاخلاق، ص ۷۲)

۳-((همچنین به مسواک زدن اهمیت بسیاری می داد و می فرمود: «اگر مردم می دانستند که مسواک زدن چه فواید مهم و فراوانی دارد، آن را، حتّی در بستر خواب نیز از خود جدا نمی کردند.»
امام، همواره در محیطهای عمومی با لباس های برازنده و تمیز حاضر می شد؛ به گونه ای که نزدیکان در مورد ایشان می گفتند: ظاهر او بیشتر به جوانان می ماند.(بحار الانور، ج ۷۶، ص ۱۳۰، ص ۲۹۲.ص ۲۹۹؛)) 

ب- ((دستگیری از نیازمندان جامعه)) 

کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، اصل بزرگی در زندگانی امام باقرعلیه السلام بود و برطرف کردن نیازهای مادّی و روحی آنان را مهم ترین فعالیت های اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، آنان را دور خود جمع می کرد، سخنانشان را می شنید و دردهایشان را آرامش می بخشید ازهمین رودرگزارش آمده است

۱-امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
«روزی نزد پدرم رفتم، در حالی که مشغول تقسیم هشت هزار دینار به نیازمندان مدینه بود و یازده غلام را آزاد ساخت».((بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۳۰۲.)

۲- صادق علیه السلام آمده است:
«با وجود این که پدرم از نظر بنیه مالی ضعیف تر از سایر افراد خاندانش و نیز مخارج زندگی اش بیشتر از بقیه بود، ولی در هر روز جمعه به نیازمندان کمک می کرد، حتّی اگر کمک او به اندازه یک دینار بود و می فرمود: پاداش صدقه و کمک به نیازمندان در روز جمعه برتری دارد؛ همان گونه که روز جمعه نسبت به دیگر روزهای هفته دارای برتری است».((اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۵۳ ؛))

ج - ((زندگی مردمی وخاکی بودن)) 
هرچند امام باقر علیه السلام به دلیل داشتن مقام ومرتبه ملکوی فاصله عمیق باهمه مردم جامعه داشت، ولی این مرتبه تعینی برای امام باقرعلیه السلام ایجاد نمی کردکه بخواهد ازمردم فاصله بگیرد وزندگی خاصی داشته باشد بلکه تلاش می کرد درمتن جامعه ودرکنار مردم قرارداشته وبا آنها زندگی کند، ازهمین رو«زُرارة بن أعین» روایت می کند:

«روزی امام باقرعلیه السلام برای شرکت در مراسم تشییع جنازه فردی از طایفه قریش حضور یافت. من نیز به همراه ایشان شرکت کردم. مردی به نام «عطاء» نیز با ما بود. در این هنگام، زنی از تشییع کنندگان شروع به شیون و فریاد کرد. عطاء به او گفت: یا ساکت شو یا همگی باز می گردیم، ولی زن همچنان فریاد می زد و می گریست. عطاء [ناراحت شد ]و بازگشت. من به امام رو کردم و گفتم: عطاء بازگشت [چه کنیم؟ ]امام فرمود: به راه خودت ادامه بده، اگر بنا باشد به خاطر دیدن یک اشتباه از دیگران (داد و فریاد زن) عمل شایسته ای را کنار بگذاریم، حقوق برادر مسلمان خویش را به جا نیاورده ایم.
پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و امام بر آن نماز گزارد. سپس شخصی (گویا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاس گزاری از امام، عرض کرد:
خداوند، شما را رحمت کند. دیگر بازگردید، پیاده روی برای شما دشوار است. ولی امام از بازگشتن، طفره رفت. پیش آمدم و به امام گفتم: از شما خواستند که بازگردید، پرسشی دارم که می خواهم در مورد آن توضیح بدهید. امام فرمود: به کار خودت ادامه بده؛ زیرا ما با اجازه او نیامده ایم تا حال با اذن او بازگردیم، بلکه ما به خاطر برتری و پاداشی که تشییع و خاک سپاری مؤمن دارد، آمده ایم و هر اندازه که انسان به تشییع و دیگر مراسم ادامه بدهد، از خداوند پاداش می گیرد».(بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۳۰۰)

د-(( خوش رویی وجاذبه امام باقر علیه السلام)) 

ازآنجایی که اسلام، اهمیت زیادی به خوش خُلقی و برخورد نیکو با مؤمنان داده و آن را یکی از ارزش های والای اخلاقی می داند،امام باقرعلیه السلام هم وهم دیگرانرا به داشتن چننین سجیه اخلاقی توصیه می کرد و می فرمود:

۱-«لبخند مرد به روی برادر مؤمنش بسیار پسندیده است و سِتُردن غبار (اندوه) از چهره او حسنه است و خدا به چیزی برتر از شاد کردن دل مؤمن پرستش نشده است».(اصول کافی، ج ۴، ص ۵۵۸.))
 ۲-((امام از شاد کردن دیگران خشنود می شد و گاه اطرافیان را به شوخی های ستوده و در حدّ اعتدال - که موجب سرور و خوشحالی افراد می شود - تشویق می کرد و به آنها می فرمود:
«همانا خداوند آن کس را که در میان جمعی شوخی [ستوده ]می کند، دوست می دارد؛ در صورتی که مزاح او آمیخته با سخنان ناروا نباشد».((همان، ص ۶۳)) 

۳- «ابی عُبیدة» می گوید:

«من [در سفری ] با امام محمّد باقرعلیه السلام هم کجاوه بودم. نخست من سوار می شدم و سپس او سوار می شد و به محض سوار شدن سلام می کرد و احوال پرسی می کرد؛ درست مانند کسی که مدّت هاست دوست خود را ندیده، سپس دست می داد و مصافحه می کرد... آن حضرت در این باره فرمود:
هر گاه دو مؤمن به هم برسند و با هم دست بدهند و حال یکدیگر را بپرسند، خداوند گناهان آنها را می ریزد و پیوسته به آن دو نظر می کند تا هنگامی که از هم جدا شوند... هر گاه دو مؤمن با هم دست بدهند خداوند دست خود را در میان دست آنها درمی آورد و با آن کس که بیشتر دست دیگری را بفشارد، دست می دهد».((اصول کافی، ج ۴، ص ۵۳۰)) .
 
گاه امام به کسانی که برای خداحافظی پیش از مسافرت نزد او می آمدند، سفارش می کرد که سلام او را به یک یک دوستان و آشنایانش درآن شهر برسانند.(. همان )

۴- وهمچنین «ابوحمزه ثمالی» می گوید:
«سالی ابا جعفرعلیه السلام به حج رفت. او مشغول انجام مناسک حج بود و حاجیان شیفته شکوه و فریفته هیبت و جمال او شده بودند. هشام بن عبدالملک - حکمران وقت - نیز در آن جا حضور داشت و با دیدن توجّه احترام آمیز مردم به امام، شگفت زده شد. شخصی از اطرافیان او پرسید: این شخص کیست که تابش علم و دانش از سیمای او پیداست؟ [و مردم او را نور علم نامیده اند] تا او را مجازات کنم؟! ولی هنگامی که امام در برابر او قرار گرفت، هیبت امام، او را ترساند و گفت: ای پسر رسول خدا! من مجالس زیادی را از خاندان عباس دیده بودم، ولی استفاده ای که در محضر آنان می بردم، هرگز به اندازه آنچه در محضر شما می آموزم، نیست. امام پاسخ داد: وای بر تو که تربیت شده شامیان هستی! تو اکنون در برابر پرورش یافته ای هستی که خدا خانه های آنان را به بلند مرتبگی و یاد و نام خود برافراشت و برگزید»((اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۵۳ .))

*******

ششم- (شاهد واقعه کربلا در چهار سالگی)

ششمین ویژگی امام باقر علیه السلام آن است که ایشان، شاهدِ واقعه عاشورا ازکربلا تا شام و نجات دهنده اسرای واقعه از مرگ حتمی است؛چراکه امام باقر (ع) خود در مورد حضورشان در کربلا، فرمودند:

((جدم امام حسین (ع) کشته شدند، در حالی که من چهار ساله بودم و کشته شدن او را به یاد می آورم" (تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۳۲۰)
بلکه امام باقر(ع) درهمان سن کودکی، با یزید مقابله کردند، و او را رسوا ساختند.، چراکه یزید با اطرافیانش در مورد اسراء مشورت می‌کند، اطرافیان یزید، به او مشورت و پیشنهاد دادند همه را به قتل برسان.،اینجا امام باقر(ع) در سن کودکی، شروع به سخن می‌کند: بعد از حمد و ثناء الهی به یزید خطاب می‌کند:

((سفارش اطرافیانت بر خلاف سفارش اطرافیان فرعون در امر موسی(ع) و هارون(ع) است، زیرا آنان در مشورت به فرعون، گفتند: به آن دو (موسی و هارون) مهلت بده، ولی اینان (اطرافیان یزید)، کشتن ما خاندان اهل بیت پیامبر را به تو سفارش کردند، این امر، علتی دارد! یزید گفت: علتش چیست؟ امام باقر(ع) فرمود: آنان (اطرافیان فرعون) حلال‌زاده بودند و اینان (اطرافیان یزید) حرام زاده؛ و همانا، پیامبران و فرزندانشان را جز حرام‌زادگان نمی‌کشند! یزید در مقابل این استدلال کودکی امام باقر، درمانده می‌شود و جوابی ندارد جز اینکه مدتی در فکر فرو می‌رود و بعد هم دستور می‌دهد با خارج کردن بازماندگان واقعه از مجلس، رسوایی اش، بیش از این نشود. (إثبات الوصیة، مسعودی، ص ۱۸۱)

*******

هفتم -(۵۷سال، معاصرِ با ده خلیفه اُموی و مروانی)

هفتمین خصوصیت ویژه امام باقر علیه السلام، معاصربودن ۵۷ سال از دوره زندگی وامامت با ده خلیفه اموی ومروانی بوده است که چنین امری در حیات سیاسی هیچ امامی اتفاق نیفتاده است؛چراکه ازسال ۵۷ تا سال ۹۵ معاصر باخلفای اموی معاویه، یزید بن معاویه معاویه بن یزید، مروان ومحمدبن مروان بوده است و در مدت ۱۹سال از دوره امامت، از سال ۹۵ تا سال۱۱۴، با پنج خلیفه ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶ق)،سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹ق)،عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱ق) یزید بن عبدالملک (۱۰۱-۱۰۵ق)،هشام بن عبدالملک ۱۰۵-۱۲۵ق بود و سرانجام در هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجری قمری به دست هشام بن عبدالملک و به روایتی ابراهیم بن ولید به شهادت رسیدند.

در این ۱۹ سال، جهت گیری امام علیه السلام دربرابر پنج خلیفه آنچنان سنجیده بود که توانستند از یک طرف موجودیت اقلیت شیعه را حفظ نمایند و از دست زدن به شورش کور که زید و پیروانش به دنبال آن بودند و جانشان را بدون هیچ دست آوردی هزینه می کردند دور نگه ندارند، و از طرف دیگر برای این که راه گم نشود و شیعیان در تفکر خلیفه گری هضم نشوند و سکوت معنادار امام علیه السلام را به معنای به رسمیت ومشروع دانستن خلفای عباسی ندانند با بیانیه های کوتاه همچون:

((بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‌ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ" (کافی، ج۲، ص ۱۸) 

تفکر ولایی را در اقلیت شیعه خالص در شرایط سخت امنیتی خلافت مروانیان نهادینه کردند.

*******

هشتم-(تاسیس قواعد اجتهاد)

هشتمین خصوصیت ویژه امام باقر علیه السلام تاسیس ((قواعد اجتهادی)) است‌.به این معنا در موقعیتی که حکومت مروانیان به دلیل اختلافات داخلی روبه افول بود و فشارهای امینتی کاهش پیدا می کرد و مشرب فقهی اهل سنت رشد و فزونی می یافت و فقهایی چون نعمان ثابت مشهور به ابوحنیفه، مسروق بن سعیدبن ثابت، سفیان ثوری با تکیه به قواعدی چون قیاس، استحسان، سد ذرایع اجتهاد بی پایه ای دربرابر کتاب وسنت پیش می بردند.امام باقر علیه السلام قواعد اصولی چون: قاعده استصحاب: (لاینقض الیقین بالشک ولا یدخل الشک فى الیقین و لا یخلط احدهما بالآخر و لکنه ینقض الشک بالیقین و تیم على الیقین فیبنى علیه و لا یعتد بالشک فى حال من الحالات‏:وسایل، ج۵، ص۳۲۱)، قاعده تجاوز وفراغ: (علاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن احدهما علیهما السلام قال: سالته عن رجل شک بعد ما سجد انه لم یرکع، قال: یمضى فی صلاته،: محمد بن مسلم از امام صادق (ع) و یا امام باقر در مورد مردى مى پرسند که پس از سجده شک مى کند که آیا رکوع را انجام داده است یا نه. حضرت مى فرمایند: نمازش صحیح است).

قاعده ضرر:(لاضرر ولاضرار علی مؤمن)

قاعده لاتعاد (لاتُعادُ الصَّلاةُ الّا مِن خَمسَةٍ الطَّهُورِ و الوَقتِ و القِبلَةِ وَ الرُّکوعِ و السُّجُودِ: وسایل، ج ۳، ص )

و قاعده علاج تعارض بین اخبار برگرفته از چهار عنوان: (افقه، اعدل، اصدق، اورع: الْحُکْمُ مَا حَکَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقهما وَ أَصْدَقُهُمَا فِی الْحَدِیثِ وَ أَوْرَعُهُمَا :عوایلی اللئالی، ج۴، ص ۱۳۳) 
که می تواند درون مایه اجتهاد در تمام ابواب فقه یا بعضی از ابواب فقه باشد و فقهاو اصولیین برای هریک از این قواعد صدها صفحه شرح نگاشته اند امری است که امام باقر (ع) تاسیس نمودند.
همین نهضت علمی فقهی موجب شد که نه تنها شیعیان، مانند زیدیه در فروعات فقهی، در فقه حنفی و اهل سنت هضم نشوند؛ بلکه فقه اهل بیت علیهم السلام بر فقه اهل سنت، چیره و غلبه گردد و‌ شیعیان با داشتن استقلال مبانی فقه در بین امت اسلامی ظاهر شوند.

*******

نهم-(گسترش احادیث اهل بیت علیهم السلام)

نهمین ویژگی امام باقر علیه السلام ((ترویج دادن احادیث)) است.هرچند نقل حدیث از رسول الله صلی الله علیه وآله در دوره حکومت طولانی اُموی و مروانی ممنوع بود؛ ولی از ویژگی های دوره امامت امام باقر وامام صادق علیهما السلام آن است متزلزل شدن پایه‌های حکومت امویان، ونیز رفع ممنوعیت حدیث توسط عمربن عبدالعزیز زمینه‌ای را برای این دو امام فراهم آورد که برای سایر ائمه(ع) فراهم نشد و این زمینه سبب شد تا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بیشترین آرای فقهی، تفسیری و اخلاقی را در کتب فقهی و حدیثی از خویش بر جای گذارند.از این رو راویانی چون محمد بن مسلم ۳۰ هزار و جابر جعفی ۷۰ هزار حدیث از امام باقر در مقابله با جعل احادیث و اسرائلیئات نقل کرده‌اند و همین موجب شد شهرت علمی امام باقرعلیه السلام نه تنها در حجاز، بلکه در عراق و خراسان نیز فراگیر شود، چنان‌که راوی می‌گوید:

مردمی از خراسان در مسجد النبی مدینه دورش حلقه زده و اشکالات علمی خود را از او می‌پرسند. (رجال کشی، ص۳۸۷ بحار، ج۴۶، ص ۲۴۲)

*******

دهم-((تاسیس و بسط علم کلام))

 دهمین ویژگی امام باقر علیه السلام ((گسترش دادن علم کلام)) است. به این معنا که با کم شدن فشار و کنترل از سوی حاکمیت مروانی، زمینه برای ظهور نحله ها و بروز عقاید و افکار مختلف بوجود آمد که خود این باعث ایجاد و رواج افکار انحرافی در محیط آسیب دیده و دور نگه داشته از فرهنگ غنی اسلامی می شد.در چنین شرایط و موقعیتی امام باقر علیه السلام با نگاه ژرف و عمیق خود در کنار تاسیس قواعد اجتهادی و گسترش دادن احادیث و تاسیس حلقه درسی و نخبه پروری، نه تنها به گسترش مباحث عقلی وکلامی پرداختند؛ بلکه برای نشان دادن برتری منطق فکری اهل بیت علیهم السلام به مناظره وگفتگو مستقیم وبی واسطه بارهبران نحله ومذاهب فقهی، کلامی وسیاسی پرداختند که ازجمله مناظره مهم امام علیه السلام که در تاریخ گزارش و ثبت شده است، مناظره امام علیه السلام با این اشخاص است:

۱-مناظره امام با اسقف مسیحیان،
 ۲-مناظره با حسن بصر،
 ۳-مناظره با هشام بن عبدالملک،
 ۴-مناظره با محمد بن منکدر،
 ۵-مناظره با نافع بن ازرق،
 ۶-مناظره با عبدالله بن معمر لیثی، 
۷-مناظره با قتادة بن دعامة. (بحارالانوار، ج۱، ق۱۶۱، ج۴۶، ص۳۵۷، ج۳۷، ص۳۲۱)

*******

یازدهم-(حلقه درسی و تربیت نخبگان علمی)

یازدهمین خصوصیت ویژه امام باقر علیه السلام تاسیس ((حلقه درسی وتربیت نخبگان علمی)) در دو حوزه فقهی وکلامی بوده است؛ به این معنا که امام علیه السلام با نگاه ژرفی که به آینده داشتند می دانستند که هر انقلاب سیاسی و نهضت جهادی، اگر از نهضت جهادی وعلمی، پشتیبانی نشود محکوم به شکست‌ بوده یا به انحراف کشیده می شود و سرنوشتی چون زیدیه را پیدا می کند که پیروانش ازنظر کلامی معتزلی، و ازنظر فقهی به حنفی گرایش پیداکردند، 
باموقعیت شناسی کامل، حضرت اقدام به تاسیس مدرسه و حلقه درسی وجذب نخبگان و تربیت علمی آنان نمودند و در این مدرسه چهارصد نفر نخبه چون (ابان بن تغلب، زرارة بن اعین، جابر بن یزید بن حارث جعفی، محمد بن مسلم ثقفی کوفی، عبدالملک بن اعین، سلیمان بن خالد، برید بن معاویه عجلی، کمیت اسدی، ابوخالد کابلی، فضیل بن یسار، ابوالصباح کنانی) جذب و به عنوان فقیه و کلامی، مفسر تربیت شدند تا مکتب غنی فقهی، تفسیری و کلامی اهل بیت علیهم السلام را ترویج نمایند وشیعه خالص را پشتیبانی کنند.آنان نیز از فرصت‌های مختلف برای فراگیری دانش‌های اسلامی از امام باقر (ع) علیه بهره می‌جستند و در نشر آن می کوشیدند؛ ولی با این‌ همه امام در پوشش تقیه و رعایت اصول امنیتی از آنان می‌خواستند که همه آموخته‌های خود را به هر کسی نگویند و خصوصاً مراقب مأموران دستگاه خلافت باشند. (اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی، ج، ۱،ص ۲۱۱تا ص۲۴۵)

*******

دوازدهم-((شناسنامه دار کردن واقعه کربلا))

دوازدهمین خصوصیت امام باقر (ع) در کنار جهاد علمی و نهضت سیاسی، (شناسنامه دار کردن واقعه عاشورا) است.
به این معنا برای این که واقعه عاشورا برای همیشه زنده بماند و شیعه، پیوند سیاسی عمیق و معناداری با حماسه حسینی برای همیشه خورده باشد،منشوری را با (صد سلام) و (صد لعن) در قالب زیارت عاشورا برای علقمه انشاء نمودند، تا ‌این زیارتنامه شناسنامه، هویت و مرام سیاسی هر شیعه باشد وآنان بتوانند بر دو اصل ( تولا) و (تبرا) تکیه زده واز یک طرف بگویند:

((برئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ واتباعهم، یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ)

و از طرف دیگر بگویند:((اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ، وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتى‏ حَلَّتْ بِفِنآئِک، عَلَیک مِنّى‏ سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى‏ لِزِیارَتِکمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَینِ، وَعَلى‏ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَینِ، وَعَلى‏ اَوْلادِ الْحُسَینِ، وَعَلى‏ اَصْحابِ الْحُسَین)) .

*******

سیزدهم ((راز شهادت امام باقر علیه السلام)) 

تحلیل همه جانبه از تاریخ عصر امام باقر(ع) نشان می‌دهد سه دلیل عمده برای حذف فیزیکی امام باقر(ع) از سوی هشام بن عبدالملک وجود داشت:

دلیل اول:(( عداوت ذاتی مروانیان به رسول خدا(ص))) 

علت نخست عداوت ذاتی بود که مروانیا ن نسل اندر نسل نسبت به شخص رسول خدا(ص) و اهلبیتش (ع) داشتند،چراکه حکم بن ابی العاص عاص آن چنان عداوت به شخص رسول خدا(ص) داشت که پشت سر آن حضرت حرکت می‌کرد و ادای آن حضرت را درمی‌آ‌ورد و اسرار خانه وی را به دشمنان می‌رساند که پیامبر وی و فرزندش مروان را به عنوان عناصر نامطلوب از مدینه به طایف تبعید کردهرچه عثمان پس از پیامبر تلاش کرد خلیفه اول و دوم را راضی کند که این دو بر گردند آنها راضی نشدند، ولی وقتی خود به حکومت رسید آنان را برگرداند و ۰همین موجب شد که عایشه حکم قتل عثمان را صادر کند و مروان را نیز داماد خود کرد و حضور وی در قلب حاکمیت موجب شد وقتی عمار نامه معترضان را به عثمان داد و خواستار عزل مروان شد به اندازه‌ای به دستور مروان مأموران عمار را زدند که تمام دنده‌های وی شکست. هنگامی که محمد بن ابی بکر و عده‌ای به نمایندگی مردم مصر با واسطه شدن امام علی(ع) با عثمان ملاقات کردند و خواستار عزل مروان شدند و او قبول کرد و هنگامی که برگشتند همین مروان بدون اطلاع عثمان با مهر وی، نامه‌ای به حاکم مصر نوشت که هنگامی که اینان بر گشتند همه را باز داشت کرده و به قتل برسان که بین راه انقلابیون متوجه می‌شوند نامه را می‌گیرند و به مدینه بر می‌گردند و در نتیجه عثمان کشته می‌شود و اتهام قتل را همین مروان و معاویه متوجه امام(ع) می‌کنند. هنگامی نامه یزید به دست ولید بن عتبه فرماندار مدینه می‌رسد که از امام حسین(ع) بیعت بگیر یا سرش را بفرست، او ولید را تشویق می‌کند که امام را به شهادت برساند.۰پس از وی وقتی فرزندش عبد الملک به حکومت می‌رسد او نیز عداوت به شخص امام علی(ع) و شیعیان را آن چنان شعله‌ور می‌کند که نه تنها شخصیت دانشمند شیعه عطیه را در میان کوفه به جرم ارادت به امام ۴۰۰ ضربه شلاق می‌زند بلکه جلادی چون حجاج بن یوسف ثقفی را حاکم می‌کند که به گفته امام باقر(ع) برای این جانی شنیدن کلمه کافر و زندیق آسانتر از شنیدن علوی و شیعه بود. سلیمان، یزید، ولید و هشام به عنوان فرزند عبدالملک‌ از این شجره خبیثه‌اند جز چنین تصمیمی خطرناک در زمینه حذف فیزیکی امام باقر(ع) نمی‌توان انتظار دیگری داشت.

 دلیل دوم:(( احساس حقارت و کوچکی مروانیان))
 
علت دوم احساس حقارت وکوچکی مروانیان به ویژه هشام در برابر امام باقر(ع) بود زیرا نقطه مشترک تمام خلفای مروانی چون ولید، سلیمان، یزید و هشام در دو چیز بود یکی نادانی و جهل و دیگری فساد اخلاقی و هضم و غرق شدن در میگساری و معشوقه‌بازی است.به گونه‌ای که وقتی حبابه معشوقه یزید بن عبدالملک فوت می‌کند و اجازه دفن بدن وی را نمی‌دهد تا بوی تعفن بدن معشوقه بلند می‌شود ولی در مقابل چنین خلفای سبک مغز و تهی، امام باقر(ع) در ظاهر ساکت در گوشه‌ای از مدینه است ولی به دلیل داشتن دانش بالا در حلقه درسی وی در مسجدالنبی صدها شخصیت‌های کلامی، تفسیری و فقهی بلند مرتبه چون زراره، ابی بصیر، محمدبن مسلم و هشام بن حکم می‌نشینند. از نظر معنوی و سلوک عرفانی نه تنها امام باقر(ع) شبانه‌روز ۱۵۰ رکعت نماز عاشقانه و عارفانه می‌خواند بلکه حجش عارفانه‌ترین حج است که همراهانش می‌گویند امام هنگام بستن احرام و گفتن تلبیه بی‌تابی و هنگام ورود به مسجدالحرام بلند بلند گریه می‌کردند که حج‌گزاران شگفت‌زده از این حالت عرفانی امام می‌شدند.

خلفای مروانی کثیف می‌فهمیدند اگر یک ساعت سر نیزه را از سر مردم بر دارند مردم به سراغ چنین شخصیت عالم و عارف خواهند رفت و وی را برای رهبری بر می‌گزینند بنابراین از سر حقارت و ترس از آینده حکومت خود شهادت امام را طراحی و آن حضرت را به شهادت رساند تا مردم از نعمت حکومت ولایت محروم شوند.
 
 دلیل سوم: ((حسادت سیاسی)) 

 دلیل سوم حسادت سیاسی است، چراکه پس از تشکیل سقیفه بنی ساعده امامت و ولایت که تجلی توحید و نبوت بود برداشته شد و خلافت جایگزین آن شد ولی خلفایی چون ابوبکر، عمر، عثمان و امویون چون معاویه و یزید خود را خلیفه الرسول می‌دانستند، اما خلفای نادان و فاسد مروانی به این قانع نبودند خود را خلیفه الله می‌دانستند و برای اینکه این ادعا را به باور عمومی تبدیل کنند تمام شعرا و عالمان درباری را بکار ‌گرفتند تا آنها این گونه توصیف کنند. از همین رو عبد الله بن خالد قسری به مردم می‌گفت مقام خلیفه بالاتر از پیامبر است.
در چنین فضای مسموم سیاسی امام باقر(ع) برای اینکه راه و خط گم نشود حکومت ولایی را نهادینه کردند،همین حرکت سیاسی که ا زچشمان حاکمیت مروانیان که خودرا خلیفه پنهان نمی ماند موجب شد که هشام بن عبد الملک امام باقر علیه السلام را به شهادت برساند.

۰

نماهنگ | حق مادری

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی رهبری انقلاب زندگی درمکتب اهل بیت(ع) نمآهنگ سبک زندگی حضرت زهرا(س) واحدخواهران مهدیه آمل میلادحضرت زهرا(س) دختران انقلاب مهدیه شهرستان آمل

نماهنگ | حق مادری

نماهنگ | حق مادری

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «در مورد مادریِ نقش زن، نقش حقّ حیات است؛ یعنی زن تولیدکننده‌ی موجوداتی است که از او به وجود می‌آیند. او است که حمل میکند، او است که وضع میکند،‌ او است که تغذیه میکند، او است که نگهداری میکند. جان انسانها در مشت مادرها است؛ مادرها به فرزند حقّ حیات دارند.» ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و روز زن، کلیپ‌نوشت «حق مادری» را منتشر میکند.

۰

زنی که می‌توانست پیغمبر باشد

 بانک فیلم بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی رهبری انقلاب زندگی درمکتب اهل بیت(ع) سبک زندگی حضرت زهرا(س) میلادحضرت زهرا(س)

زنی که می‌توانست پیغمبر باشد

زنی که می‌توانست پیغمبر باشد

فاطمه‌ زهرا سلام‌الله‌علیها یک زن اسلامی است، زنِ در بالاترین تراز زن اسلامی، یعنی در حدّ یک رهبر، امّا همین زنی که از لحاظ فضایل و مناقب و حدّ وجودی می‌توانست پیغمبر باشد، همین زن مادری می‌کند، همسری می‌کند، خانه‌داری می‌کند؛ ببینید این‌ها را باید فهمید.

۱۳۹۵/۱۲/۲۹ - رهبر انقلاب

۰

مادری مهربان تر از خورشید

 بخش خبری مهدیه آمل مناسبتهای مذهبی زندگی درمکتب اهل بیت(ع) سبک زندگی حضرت زهرا(س) سبک زندگی اسلامی میلادحضرت زهرا(س)

مادری مهربان تر از خورشید

مادری مهربان تر از خورشید

پایگاه اطلاع رسانی  بلاغ، مادری مهربان تر از خورشید

در هر مرحله از مراحل زندگی وی، لایه ها و درسهای بزرگی نهفته است و با کالبدشکافی و موشکافیهای عمیق، می توان درسهای بزرگی آموخت و باید هم آموخت .

یکی از ابعاد زندگی فاطمه زهرا (س)، که خیلی درخشان و دلنواز است، «بعد تربیتی » زندگی حضرت است .

سیره علمی و عملی فاطمه زهرا (س) در امور تربیتی، چیزی نیست که بتوان ظرافتها و لطافتهای آن را به قلم آورد و یا اینکه در یک مقال و مقاله بتوان ترسیم کرد .

سیره علمی، تا به مرحله عمل نرسد و عملی نگردد، فایده چندانی ببار نمی آورد . از سیره عملی فاطمه (س)، در امر تربیت، سخن بگوئیم، وی را «بانو و کوثر بیکران » و «مادر محبت » معرفی کنیم; ولی خودمان در میدان عمل، بی عاری و بی پروایی بکنیم، آیا چنین کاری شایسته است؟

زمزمه های تربیتی زهرا (س)

زلالتر از آب زمزم:

وارهیده از جهان عاریه

ساکن گلزار و «عین جاریه » (1)

آوازه و آرزوهای مادر، به «تربیت » پیوند خورده است .

در حقیقت، مادر «پیش مرگ و سر پیشاهنگ » ، امر تربیت است و از جمله دل مشغولیها و دلجوئیهای دیرینه وی تربیت فرزند در ابعاد گونه گون زندگی است .

از دیدگاه اسلام، «تربیت اسلامی » ، خدایی ترین مسئله ای است که یک مادر دانا با آن مواجه است .

اسلام دین «تربیت محور» است و در این راستا مردان و زنان بزرگی را با «چراغ هدایت » ، جهت ایصال الی المطلوب و ارائه طریق به سوی بشریت فرستاده است .

مولانا در همین راستا راست گفت:

کلکم راع نبی چون راعی است

خلق مانند رمه او ساعی است

از رمه چوپان نترسد در نبرد

لیکشان حافظ بود از گرم و سرد (2)

به هر تقدیر، آیا مادران در میدان تعلیم و تربیت به الگوی توانا و زیبا، نیاز دارند یا خیر؟

جای تردید وجود ندارد که همه انسانها نیازمند الگو هستند و دنبال الگوگیری و الگویابی می باشند و این امر، برای انسانهای عاقل، بسیار طبیعی است .

آنچه مهم است و جای دقت دارد، این است که از چه کسی باید پیروی کرد و فرد به عنوان الگو، باید دارای چه شرایط و ویژگیها باشد؟

از دیدگاه اسلام، اولین شرط برای یک الگو، آن است که خود عامل به گفته هایش باشد و سیره عملی و علمی زندگی او به عنوان حجت شرعی و عقلی شناخته شده باشد .

این شرط که الگو باید، سیره عملی و علمی وی حجت باشد جز در مورد انبیاء و امامان (ع) مصداق ندارد .

در این نوشتار کوتاه، کوشش شد تا بخشی از فضایل و سیره عملی و علمی فاطمه زهرا (س) در میدان تربیت، به عنوان مادری مهربانتر از خورشید و «مادر محبت » به عنوان الگو، برای مادران بیان گردد . تا میدانی و دریایی به سوی عاشقان گشوده گردد .

زندگی فاطمه زهرا (س) لبریز از لایه ها و لطافت ها است و دسترسی و شناخت عمیق از تمامی لایه ها و لطافت های زندگی معنوی وی، برای همه کس مقدور نیست .

شخصیت معنوی این بانوی «بی کران » متشکل از «بسترهای معنوی » بسیاری است که هر کدام از آنها برای یک زندگی معنوی و معنادار بکار آید .

از این جهت، کوثر بی کران، کاملترین الگویی است که می توان در ابعاد گونه گون زندگی، وی را مقتدای خویش قرار داد، که یکی از «لایه ها و لطافت های » زندگی معنوی وی که بستر معنوی خوبی را برای رشد ربانی و معنوی فراهم می سازد، «بستر تربیتی » زندگی او است .

در «سیره عملی و علمی » زندگی وی، ظرافت ها و دقتها موج می زند .

او مادر است، اما چگونه مادر؟ !

مادر امامت است و حسنین در دامن مبارک او تربیت یافته اند .

مادری است که از راه تکان دادن گهواره، برای همیشه جهان را تکان می دهد و از طریق «لالایی و تاتایی های » حساب شده، جهان و جهانیان را پر از فریادهای عدالت خواهی می کند و به سمت عدالت پیش می راند .

حضرت امیر (ع) در مورد تربیت خانوادگی می فرمایند:

«یا کمیل، مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم . . .»

«ای کمیل! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگواری، و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند . سوگند به خدایی که تمام صداها را می شنود، هر کس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازد .» (3)

تربیت کلامی کودکان، از زمزمه های زیبای مادر در قالب «لالایی » و «تاتایی » ، آغاز می شود .

از اینجاست که ظرافتهای تربیت، رخ می نماید و یک مادر مسؤول را با مشکلات و موانع تربیتی مواجه می سازد .

مادر با زمزمه های «لالایی و تاتایی » ، در واقع می خواهد در پاکترین سرزمین وجود کودک که همان هستی و انسانیت کودک است تصرف کند و تصرف می کند . آیا در چنین حالتی شایسته و بایسته است که مادر، امر تربیت را سبک و سرسری انگارد؟

آیا زمزمه های کلامی مانند لالایی، تاتایی و غیره مهم نیست و هر لفظ مهمل و بی معنایی که باشد، اشکال ندارد؟

در اینجا جالب است که توجه عزیزان را به یک داستان تربیتی که بسیار جلب توجه می کند جلب نمائیم .

در شعری منسوب به «مادر تربیت » فاطمه زهرا (س) آمده:

اشبه اباک یا حسن

واخلع عن الحق الرسن

واعبد الها ذا المنن

و لا توال ذا الاحن

یعنی

حسن جان مانند پدرت باش

حق را از بند اسارت رهاساز

خدایی پر فضل و احسان را بپرست

از دشمنان کینه توز دوستی و پیروی مکن (4)

این سخن زیبا، از جمله نوازش های نورانی حضرت زهرا (س) است به نوزادش حسن (ع) . آن زمانی که حضرت، نوزادش را روی دست بازی می داد و به هوا می پراند و به دنبال آن با وی با زبان کودکی سخن می گفت، چنین زمزمه می نمود .

فاطمه زهرا (س)، قبل از آنکه یک مادر باشد، معلم و مدیر شایسته بود . مربی و روان شناسی بود که در عمل، «تربیت دینی » را کاربردی ساخت و ظرافتهای تربیتی را در خاندان اهل بیت (ع) به نمایش گذاشت .

آنگاه که حضرت زهرا (س) امام حسین (ع) را بر روی دست نوازش می کرد، می فرمود:

انت شبیه بابی

لست شبیها بعلی

«حسین جان تو به پدرم شباهت داری و به پدرت علی (ع) شبیه نیستی .»

امام علی (ع) سخنان فاطمه (س) را می شنید و لبخند می زد . (5)

مادرانی که فاطمه زهرا (س) را الگوی خویش می دانند، آیا در امر تربیت هم این «مادر تربیت » را الگوی خود می دانند یا خیر؟

اگر فاطمه زهرا (س) را به عنوان الگوی تربیتی قبول دارند - و باید هم قبول داشته باشند - تا به حال چه فکری کرده اند؟

چه کاری کرده اند؟

چاره ای اندیشیده اند یا خیر؟ . . .

مادری که منتظر مد و تجمل روز است و بازار او را فریفت و گیج کرد، چه کار می تواند بکند؟

او خود به دهها سرپرست و مادر احتیاج دارد تا هستی خود را به ثمن اندک نفروشد .

مادری «فن و هنری » است که هر کس استعداد تحصیل آن را ندارد .

مادری «کلاس عشق » است که به قول مولانا:

در آسمان درها نهی، در آدمی پرها نهی

صد شور در سرها نهی، ای خلق سرگردان تو

مادرانی که به خطا، خویشتن را از «عشق مادری » محروم می سازند، وحشتناکترین گمراهی ها را مرتکب می شوند و خسران ابدی است که نه در زمان و نه در ابدیت جبرانی ندارد .

یک مادر کم حوصله و عصبی، چگونه می تواند به ظرافتهای تربیتی جامه عمل بپوشاند؟

چرا «سوراخ دعا را گم کرده ایم » ؟

بیائیم قبول کنیم که «تربیت بزرگترین منبع و معدن » است و ما، در کشف و بهره برداری آن مشکل داریم .

چند درصد از مادران، همانند فاطمه زهرا (س)، زمزمه ها و سایر رفتارهای تربیتی آنها حساب شده و با «استانداردهای تربیت اسلامی » سازگار است؟

آیا شعر: اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره . . . با استاندارهای تربیت اسلامی می سازد؟

آیا یاد دادن چنین جملاتی، اولین وظیفه برخی ها است؟

مادری که دختر هفت تا ده ساله خویش را تقریبا «نیمه عریان » در معرض دید عموم قرار می دهد، چه تضمینی برای حجاب اسلامی و تربیت او دارد؟ چرا عده ای به نام مادر، به بچه ها و فرزندان خیانت می کنند؟

مگر خیانت چه هست؟

خیانت به این نیست که سر کودک را از قفا جدا بکنند، هر کاری که روح و اندیشه کودک را خدشه دار کند، خود بزرگترین خیانت است و هیچ خیانتی، عمق فاجعه اش، عمیق تر از خیانت در امور تربیتی نیست و گناه آن بابخشودنی است .

به هر حال، تا شور و شعور لازم در امر تربیت تحقق پیدا نکند و تا زندگی را سراسر عشق نبینیم، تربیت انقلابی و یا پاکسازی و خودسازی، نوسازی انقلابی تحقق پیدا نمی کند و به بار نمی نشیند .

مادران یخچالی!

تربیت منهای محبت، آب در هاون کوبیدن است .

کتاب کریم می فرمایند:

«و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا، اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما، واخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا;

پروردگارت مقرر داشته است که جز او را نپرستید، به پدر و مادر نیکی کنید، چنانچه یکی یا هر دوی آنها نزد تو به پیری رسیدند کلمه ای رنجش آور به آنها نگو، و بر سرشان فریاد نزن، و با اکرام با آنها سخن بگو، و با آنها خاکساری و مهربانی کن، و بگو: پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کودکی پرورش دادند، تو نیز آنها را مشمول رحمت خود قرار بده .» (6)

ظاهر آیه یک معنای روشنی دارد و آن مهربانی و احترام به والدین است . ولی آنچه مهم است و از روح و معنای پنهان این دو آیه استفاده می شود، این است که وقتی پای تربیت انسانی و اسلامی به میان آمد، در مرحله اول والدین باید این آیات را در عمل تفسیر کنند و یکی از دستورالعمل های کار تربیتی خود قرار دهند تا در مرحله بعدی نوبت به فرزندان برسد .

مادری که می خواهد کار تربیتی معنادار انجام دهد، خود باید:

1 - به فرزندان نیکی کند .

2 - هنگام ناتوانی در دوران نوزادی و کودکی، و یا دوران دیگر، حتی به آنها اف نگوید .

3 - بر سرشان فریاد نزند .

4 - با اکرام با آنها سخن بگوید .

5 - با آنها خاکساری و مهربانی کند و بال و پر پر مهر و آغوش گرم خویش را به سوی آنها بازگشاید .

6 - از خداوند برای فرزندان، طلب سعادت و رحمت بکند .

فاطمه زهرا (س) که خود قرآن ناطق و مفسر کبیر است، یقینا در کار تربیتی، این نکات ظریف و عمیق قرآنی را کاربردی ساخت و بدان جامعه عمل پوشاند .

در روایت آمده، امام حسن (ع) مریض شد و درد و بی تابی آن بزرگوار بالا گرفت، حضرت زهرا (س) فرزند عزیزش را خدمت رسول خدا برده :

«قالت: یا رسول الله ادع الله لابنک ان یشفیه، ای رسول خدا! پروردگارت را بخوان تا فرزندت را شفا دهد .» (7)

در جای دیگر آمده، حضرت زهرا (س) با یاد روزگار شیرین و محبتهای رسول خدا، خطاب به کودکان خود فرمود:

«این ابوکما الذی کان یکرمکما و یحملکما مرة بعد مرة؟

این ابوکما الذی کان اشد الناس شفقة علیکما؟

فلا یدعکما تمشیان علی الارض و لا اراه یفتح هذا الباب ابدا و لایحملکما علی عاتقه کما لم یزل یفعل بکما؟

کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم؟ که شما را عزیز و گرامی می داشت، و همواره شما را بر روی دوش خود می گرفت، و نمی گذاشت بر روی زمین راه روید .

کجاست پدر شما که مهربان ترین مردم نسبت به شما بود .

دیگر هرگز او را نمی بینم که این درب منزل را باز کند، و شما را بر دوش خود گیرد، همان رفتاری که همواره نسبت به شما انجام می داد .» (8)

با این شیوه با فرزندان سخن گفتن، در واقع یک دوره کامل، کلاس «آموزش محبت » است . همان کلاسی که پدر بزرگوارش برای وی برگزار کرد، خود دارد برای فرزندان دلبند خویش برگزار می نماید . این همان کلاس کاربردی عملی است، که از زیباترین کلاسهاست .

فاطمه زهرا (س) «مادر محبت » است و با محبت معنادار وی باید جهان هدایت می شد .

اگر با وجود الگوی تربیتی چون فاطمه زهرا (س)، عده کثیری از مادران مسلمان با مشکل تربیتی مواجه هستند، این به خاطر آن است که :

اولا شناخت و معرفت عمیق، نسبت به شخصیت الگو ندارند .

ثانیا شناخت و تلقی و برداشت درست از تربیت اسلامی ندارند .

ثالثا برخورد و رفتارشان در امر تربیت محبت آمیز نیست .

رابعا بسیاری از مادران و پدران تربیت را به عنوان بزرگترین منبع، به حساب نمی آورند .

نویسنده کتاب «کوچک زیباست » که یک بحث اقتصادی در آن مطرح شده است، یکی از عناوین بحث کتاب را «تربیت، بزرگترین منبع » قرار داده است .

می گوید:

«عامل اصلی همه توسعه های اقتصادی از ذهن آدمی برمی خیزد . ناگهان، شهامت، قدرت ابتکار، اختراع، تکاپوی سازنده، نه تنها در یک زمینه بلکه در بسیاری زمینه ها در آن واحد از وجود آدمی فوران می کند . . . بنابراین می توان گفت که تربیت حیاتی ترین منبع برای بشریت است .» (9)

به هر تقدیر، اگر ظرافتهای تربیتی که «مادر مهربان » فاطمه زهرا (س)، آنها را در امر تربیت بکار می گرفت، در زندگی انسانی - اسلامی مسلمانان جامه عمل پوشیده می شد، می بایست در انتظار می ماندیم که:

از محبت تلخها شیرین شود

از محبت مسها زرین شود

از محبت دردها صافی شود

از محبت دردها شافی شود

از محبت مرده زنده می کنند

از محبت شاه بنده می کنند (10)

متاسفانه و صد متاسفانه یکی از مشکلات بسیار بزرگ بر سر راه تربیت، «فقر شادی و فقر محبت » است . از چهره و رفتار برخی از نوجوانان و جوانان کمبود محبت و فقر شادی می بارد .

برخی از والدین، آنقدر نسبت به فرزندان بی مهری و نامهربانی می کنند که بهتر است از آنها به «والدین یخچالی » نام ببریم .

مادری که مسؤولیت خطیر مادر شدن را پذیرفت، چگونه آغوش محبت و مهربانی به سمت و سوی فرزندان باز نمی کند؟

آیا تمامی مشکلات بر سر راه تربیت را می توان با «عروسک انبوه » حل و فصل کرد؟

برخی ها، کودک را بمبارانی از عروسکهای عاجز و عجیب و غریب می کنند و اجازه فکر کردن را از بچه ها می گیرند .

آیا عروسکها جای لبخند و محبت مادر را پر می کنند؟

برخی از مادران کم حوله و بعضا عصبی می خواهند، فقط بچه ها را سرگرم بکنند، دیگر مهم نیست با چه چیز آنها را سرگرم بکنند؟

کسی با عروسک و اسباب بازی مخالف نیست، سخن بر سر این است که:

1 - عروسک جای لبخند، بوسه، نوازش و محبت مادر را پر نمی کند و مشکلات بر سر راه امر تربیت را، تنها با اسباب بازی، نمی توان حل و فصل کرد .

2 - فرزندان را بمبارانی از عروسک و اسباب بازی کردن و قدرت تفکر و خلاقیت را از بچه ها گرفتن درست نیست .

3 - در بازار خرید و فروش عروسکها و اسباب بازی، باید حد و مرزی باشد و والدین عزیز، هر اشیایی را به نام اسباب بازی و عروسک نخرند و بدانند که پشت بعضی از اشیاء به نام عروسک، غرض و مرضهای زیادی خوابیده است .

عروسکی که با باطری روشن می شود وشروع به رقصیدن می کند، چه آثاری در ذهن صاف کودک ببار می آورد و چه پیام و پیامدی دارد؟

مادر باید در امر تربیت، هدفمند، اهل شناخت و مطالعه، با حوصله و صبور، مدیر، مهربان و با ادب، با عاطفه و . . . باشد .

بهشت را به بهاء زیر پای مادران می گسترانند، نه به بهانه .

تا با دست مبارک مادران، جهان به لرزه درنیاید و تا در دامن و آغوش گرم مادران، گرمای محبت به جهان صادر نشود . . . و تا تربیت به مرز استاندارد اسلامی نرسد، هدف اسلام عزیز تامین نمی شود . هدف اسلام عزیز و مورد دعوت دین اسلام، همه بشریت هستند و رسیدن به سعادت از کانال محبت و تربیت .

داستان داوری و مادری:

اگر مادری با داوری بین فرزندان مواجه گردد چه باید بکند؟

داوری و قضاوت، از ظرافت و لطافت خاصی برخوردار است و این امر بر کسی پوشیده و پنهان نیست . ولی داوری بین فرزندان و کودکان، ظرافت و لطافت کار را صد چندان می نماید .

- ذهن صاف و دست نخورده کودکان

- روح لطیف و ظریف آنها

- داوری توام با تربیت

- فضای ذهن کودک و محدودیت های آن، همه و همه دست به دست هم می دهند و کار داوری بین فرزندان و کودکان را با مشکل مواجه می کند .

آیا مادران می توانند داوران خوبی برای فرزندان و کودکان خود باشند؟

در اینجا توجه عزیزان را به یک داستان جالب توجه، که از طرف «مادر محبت » حضرت زهرا (س)، صورت گرفت، جلب می نمائیم .

داستان داوری بدین قرار است که:

«رسول گرامی اسلام درباره مسابقه خطاطی به حسن و حسین (ع) سفارش فرمود:

هر کس خط او زیباتر است، قدرت او نیز بیشتر است .

حسن وحسین هر کدام خط زیبایی نوشتند، اما رسول خدا قضاوت نکرد و آن دو بزرگوار را به مادرشان، فاطمه (س) هدایت فرمود، تا نگرانی قضاوت، با عاطفه مادری جبران شود .

حضرت زهرا (س) دید که هر دو خط زیبا و هر دو در این مسابقه هنری شرکت نموده اند، چه باید کرد؟ با خود گفت:

قالت: انا ماذا اصنع و کیف احکم بینهما؟

من چه می توانم بکنم و چگونه میان دو کودکم داوری کنم؟

قضاوت نهایی را به تلاش خودشان ارتباط داد و فرمود:

یا قرتی عینی انی اقطع قلادتی علی راسکما و انشر بینکما جواهر هذه القلادة فمن اخذ منها اکثر فخطه احسن و تکون قوته اکثر .

ای نور دیدگانم! من دانه های این گردنبند را با پاره کردن رشته آن بر سر شما می ریزم و میان شما دانه های گردنبند را پخش می نمایم . هر کدام از شما دانه های بیشتری بگیرد، خط او بهتر و قدرت او بیشتر است .» (11)

به حق، ظرافت و زیبایی از لابلای این داوری، موج می زند .

این داستان حق، دارای لایه هایی است و آمادگی دارد دریای بیکرانی از داوریهای زیبا را به دینداران و مادران بگشاید و مسیر زندگی انسانها را عوض کند . البته این داستان از باب «مشت نمونه خروار» است و از این قبیل مطالب در سیره علمی و عملی امامان (ع) موج می زند و فراوان است .

حال مادران در مورد این داوری، خود به داوری بنشینند و خودشان را در امور تربیتی محک بزنند!

از دیدگاه قرآن و امامان، امر تربیت و ظرافتهای آن بسیار جدی است و ذره ای کوتاهی در آن روا نباشد .

ذهن، اندیشه، روح و انسانیت چیزی نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذر کرد و یا آن را نادیده گرفت .

علی (ع) می فرمایند:

«لا غنی کالعقل و لا فقر کالجهل و لا میراث کالادب، و لا ظهیر کالمشاورة; هیچ ثروتی چون عقل، و هیچ فقری چون نادانی نیست . هیچ ارثی چون ادب، و هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست .» (12)

حقوق کودکان و عقوق مادران

رسول اکرم (ص) می فرمایند: «یا علی یلزم الوالدین من ولدهما ما یلزم لهما من عقوقهما» (13)

یا علی (ع)، همانطوری که فرزندان ممکن است عاق والدین گردند، والدین هم ممکن است عاق فرزندان گردند .

همانطوری که حقوق طرفینی و فراگیر است، عقوق (ضیق و سختی ها) هم، طرفینی است .

از دیدگاه اسلام، به یک اعتبار، حقوق به دو قسم تقسیم می گردد:

1 - حقوق مادی، 2 - حقوق معنوی .

صاحبان حقوق، عموم مردم می باشند و مرد و زن، پیر و جوان، حتی رحم (بچه در شکم مادر)، صاحبان حق محسوب می شوند .

تربیت انسانی اسلامی، از جمله حقوق معنوی محسوب می شود و نتیجه آن، پیام یا پیامد بزرگی را به همراه خواهد داشت .

آنچه در بین عرف و عموم مرسوم است و شیوع دارد مساله «حقوق و عقوق » والدین است و در اذهان حک شده است که در صورت سرپیچی فرزندان از والدین، فرزندان مورد عاق والدین قرار می گیرند و در دنیا و آخرت پیامدهای بدی در انتظار فرزندان خواهد بود .

این نکته درست، اما حقوق فرزندان چه؟

آیا در صورت سهل انگاری و بی توجهی به امر تربیت، والدین مورد عاق فرزندان قرار نمی گیرند؟ یقینا چنین است و در صورت کوتاهی در امر تعلیم و تربیت، پیامدهای بسیار بدی در انتظار پدر و مادر خواهد بود .

مادری که به خاطر چشم به هم چشمیهای کور و مدستائیها و مدپرستی های پلید، شوهر را زیر سؤال می برد و با شخصیت و مردانگی او بازی می کند، آرامش خانواده را به هم می پاشد و برای امر تربیت ذره ای ارزش قایل نمی شود، مورد عاق فرزندان قرار نمی گیرد و حقوق آنها را پایمال نکرده است؟ !

مادری که می تواند فرزندش را همانند حسین فهمیده، تربیت بکند و باید هم چنین بکند، ولی به خاطر توقعات بیجا و کور، و سرگرمیهای فریبنده، فرزندش با همان استعداد و آمادگی سرشار، سر از زندان درمی آورد، چه جوابی دارد؟

عده ای می گویند در ایران نمی شود کار فرهنگی و تربیتی عمیق و هدفمند انجام داد . ولی باید گفت:

چطور شد، پدر وزیری، وقتی پسرش در پاکستان متولد شد، و استعداد و نبوغ خاصی را در پسرش شناسایی کرد، مسئله را با یکی از بزرگان محلی در میان گذاشت، آن عالم، گفت: شما در پاکستان نمی توانید به هدف برسید، بهترین و مناسب ترین جا برای رشد و کار فرهنگی، ایران است و شما بروید ایران .

آقای وزیری، راهنمایی عالم محل را پذیرفت و آمد قم مقدس و الآن که پسرش حدود شانزده سال سن دارد، حافظ کل قرآن، حافظ کل نهج البلاغه، حافظ بیش از هفتاد دوره کتاب، در گرایشهای مختلف اعم از روایات، فقه، رجال، تفسیر وغیره .

خلاصه یک خانواده پنج نفره، کلشان حافظ کل قرآن هستند و زندگی بسیار ساده هم دارند .»

با این مقدمه، برویم سراغ اصل بحث، و ببینیم رابطه پدر فرزندی بین رسول اسلام (ص) و فاصله زهرا (س) چگونه بوده است؟

شیخ صدوق می فرمایند:

«رسول گرامی اسلام (ص) هر گاه به مسافرت می رفت، با فاطمه (س) خداحافظی می کرد و وقتی از سفر برمی گشت، ابتدا به دیدن فاطمه می شتافت .

در یکی از مسافرت های پیامبر (ص)، حضرت زهرا (س) دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره برای خویش و یک پرده برای درب منزل خرید، پیامبر (ص) از مسافرت بازگشت و به دیداردختر شتافت .

پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات ساده فاطمه (س) توقف کوتاهی کرد و به مسجد رفت .

حضرت زهرا (س) با خود اندیشید که پدر ناراحت است و فوری دستبند و گوشواره و پرده را درآورد و خدمت رسول خدا فرستاد و پیام داد:

«قالت: تقرا علیک ابنتک السلام و تقول اجعل هذا فی سبیل الله » دخترت برای تو سلام می فرستد و می گوید که این [زیور آلات اندک] را نیز در راه خدا انفاق کن .

پیامبر (ص) پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه (س) سه بار فرمود:

«فداها ابوها; پدرش فدای او باد .» (14)

در مقابل، حضرت زهرا (س) درباره عواطف گرم پدرانه رسول خدا (ص) مطلبی را نقل فرمود که قابل توجه و ارزیابی است:

وقتی آیه 63 سوره نور نازل شد که:

«رسول خدا را آنگونه که همدیگر را صدا می زنید، نخوانید»

فاطمه زهرا (س) می فرماید:

ترسیدم که رسول خدا را به لفظ «ای پدر» بخوانم .

من [هم مانند دیگران پدر را] به نام «یا رسول الله » صدا زدم .

[بدین خاطر] پیامبر، یک بار، یا دوبار، یا سه بار از من روی گردانید [و پاسخ نگفت] . سپس رو به من کرد و فرمود:

ای فاطمه (س) این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است . تو از من هستی و من از تو هستم .

همانا این آیه برای ادب کردن جفاکاران درشت خوی قریش، انسانهای خودخواه و متکبر، نازل شده است .

مرا با جمله «ای پدر» خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خشنود می کند . (15)

این گونه مطالب در سیره عملی پیامبر (ص) و فاطمه زهرا (س) و امامان (ع) موج می زند و اینجا دیگر سخن از عقوق والدین و فرزندان نیست، سخن از حقوق محض است و اخلاق جهانشمول .

نقش تربیتی اینگونه روابط، بسیار بالا است و انسانیت و عاطفه در آن، بسیار فراوان و ریشه دار .

تا بحال، در هیچ جای دنیا، چنین روابطی بین «پدر و دختر» صورت نگرفته است . این رابطه، بر خلاف همه روابط معروف در دنیا دارای شان نزول است و همیشه تاریخ، درس آموز .

این جمله پیامبر (ص) که در حق فاطمه زهرا (س) فرمود:

«فداها ابوها» ، به بلندای تاریخ پیام تربیتی دارد .

این جمله گرانسنگ، می تواند میزان و محک بسیار مناسبی باشد، تا همه کسانی که با امور تربیتی در ارتباط و تماس هستند عموما و والدین خصوصا، خودشان را در معرض محک قرار دهند و فاصله ها را آسیب شناسی کنند .

اگر فاصله ها زیاد هست، که زیاد هم هست چرا؟

چه باید کرد؟

خلاصه سخن آن که:

مردم عصر فضا و تکنولوژی عموما و مسلمانان خصوصا، دنبال آن چیزهایی که به جد باید باشند، نیستند، و دنبال آن چیزهایی که اصلا نباید باشند، هستند . و به عبارت دیگر «سوراخ دعا را گم کرده اند» .

دکور و تجمل، مسلح شدن به مد روز، هماهنگی و همراهی با بازار، رقابت کور با همسایه در ظاهرسازی، پیروی و الگوگیری سریع از وامانده ها و سرخورده های غربی، دنبال هر خس و خاشاک، روانه شدن، روی آوردن به مواد مخدر، به بهانه عروسی ادا و اطوار درآوردن، ریخت و پاش فراوان، سر و صداها و روی آوردن به سوی صداهای آلوده و . . . همه و همه برای آنها مهم است و سراسیمه دنبالش می دوند ولی امر تربیت، قناعت زیبا، محبت و مدارا، الگوگیری دینی و ارزشی، حلال و حرام الهی، روح قرآن، سیره عملی امامان و معصومین (ع) برادری و برابری، تعهد دینی و . . . چندان برایشان مهم نیست و به راحتی از کنارش گذر می کنند .

متاسفانه عده ای از مسلمانان که زیاد هم هستند، از سیره عملی امامان و معصومین الگو نمی گیرند ولی از غربی، آنهم غربی بنجول و سرخورده از زندگی، الگو می گیرند و در جامعه دینی، انگشت نمایی می کنند .

به هر تقدیر، مادران بدانند، که با اندک توجه، می توانند زمینه های زندگی بسیار زیبا را فراهم کنند .

مگر حضرت زهرا (س) از چه ابزارهای تربیتی استفاده می کرد که مادران عصر فضا با آن امکانات بی بهره هستند؟ !

فاطمه زهرا (س)، فقط روح و اندیشه بلند داشت و بس .

ابزارهای تربیتی حضرت، عاطفه بود و محبت .

بینش بود و هدفمندی .

و جاذبه بود و جانفشانی در امر تربیت .

نتیجه و خلاصه:

امور تربیتی و ظرافتها و لطافت های آن، مقام و منزلت مادر و مسؤولت پذیری وی، الگو بودن فاطمه زهرا (س) در «سیره علمی و عملی » در این نوشتار، مثلث بحث را تشکیل می دهد .

امر تربیت، به عنوان بزرگترین منبع و از خدایی ترین مسئله ای است که هر انسان مسؤول با آن روبرو است و کوتاهی در این امر تمام هستی یک انسان را زیر سؤال می برد .

کسی که بیش از همه در میدان تعلیم و تربیت نقش ایفا می کند مادر است، و مادر اولین فردی است که کار تربیتی را آغاز می کند و در این جهت تمام حرکات و رفتار مادر، اعم از زمزمه ها و لالایی، لبخند، نفس کشیدن، ظاهر و باطن، تاثیر عمیقی بر کودک و روح او می گذارد و مثلث شخصیت وی را تشکیل می دهد .

اگر مادران در امر تربیت کوتاهی بکنند و به عنوان مادران بی مسؤولیت معرفی و معروف گردند، عقوق و عوارض بدی در انتظار آنها است و هیچ عذری پذیرفته نیست .

در پایان باید گفت، آنچه می تواند مادران و فرزندانشان را در امر تربیت، بیمه کند، عمل کردن به «سیره و رفتار عملی و علمی » فاطمه زهرا (س) است ولا غیر .

پی نوشت ها:

1) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بیت 1767، اشاره به آیه 12 غاشیه .

2) همان، دفتر سوم .

3) نهج البلاغه، حکمت 257 .

4) مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 389 .

5) همان .

6) سوره اسراء، آیات 17 - 23 - 24 .

7) بحارالانوار، ج 59، ص 104 .

8) محمد، دشتی، «نهج الحیاة - فرهنگ سخنان فاطمه » قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، 1375، ص 74 .

9) ای . اف . شوماخر، «کوچک زیباست » علی رامین، تهران: صدا و سیما، چهارم، 1378، ص 61 .

10) مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات 1529 - 1531 .

11) محمد، دشتی، همان، یا بحارالانوار، ج 45، ص 190، ح 36 .

12) نهج البلاغه، حکمت 54 .

13) بحارالانوار، ج 77، ص 60، ح 3، باب 43 .

14) محمد دشتی، همان .

15) همان .

منبع: سایت حوزه نت