مهدیه آمل

مهدیه شهرستان آمل درسال 1335 تاسیس وشروع به کار کرده است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بانک رسانه مهدیه آمل

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

حسینیه

معرفی کتاب مهدوی

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

پيوندها

شهدای شاخص

سایت علما و مراجع

گالری تصاویر

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی به سبک شهدا» ثبت شده است

۰

داستان تحول شهید نیری از زبان خودش

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا زندگی به سبک علمای اخلاق

داستان تحول شهید نیری از زبان خودش

داستان تحول شهید نیری از زبان خودش

شهید احمد علی نیری و شنیدن تسبیح آسمانیان و زمینیان

شهید احمد علی نیری جوانی بود که به گفته بزرگانی همچون استاد اخلاق آیت الله حق شناس توانسته بود در سن جوانی به مقامات بلندی برسد. ایشان درباره شهید نیری فرمودند: «در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟»

در بخشی از کتاب “عارفانه” که در بردارنده زندگینامه و خاطرات عارف شهید “احمدعلی نیری” است نوشته شده است: «آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: «این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: «تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و… اما من را بی حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟»

به نقل از دوستان شهید: «یک روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار… منم راه افتادم؛ راه زیاد بود؛ کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد، یک دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم. بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمی دانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم… می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم: «خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.»
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطرافم نگاه کردم. صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: سبوح القدوس و رب الملائکه والروح…
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…

منبع:سایت باحجاب

 

۰

اگر امام (ره) نبود «شاهرخ» اعدام می‌شد/ «حُر انقلاب» ره صد ساله را یک شبه پیمود

 بخش خبری مهدیه آمل امام خمینی(ره) زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا

اگر امام (ره) نبود «شاهرخ» اعدام می‌شد/ «حُر انقلاب» ره صد ساله را یک شبه پیمود

اگر امام (ره) نبود «شاهرخ» اعدام می‌شد/ «حُر انقلاب» ره صد ساله را یک شبه پیمود

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: هر کسی در این عالم عمر خود را صرف پرداختن به موضوع خاصی می‌کند؛ یک نفر به دنبال جمع‌آوری مال و ثروت، کسب قدرت و ارضای هوای نفس می‌رود و دیگری نام فدایی اسلام را برای خود برمی‌گزیند، تا خود را فدای اسلام کند.
 
دوران انقلاب اسلامی جوانانی را از جهالت به راه سعادت رهنمون ساخت و «شهادت» عاقبت خیری را برایشان رقم زد. تاریخ نهضت اسلامی ما بسیاری از این آزادمردان را به خود دیده است. یکی از این افراد «شاهرخ ضرغام» است. مشعل هدایت سالار شهیدان، راه را به شاهرخ نشان داد و کشتی نجات، وی را از ورطه ظلمات به نور کشاند.

داستان زندگی شهید «شاهرخ ضرغام»، ماجرای حُر در کربلا را تداعی می‌کند. بسیاری از مورخین برای حُر گذشته زیبایی ترسیم نمی‌کنند.


شاهرخ پس از توبه دیگر به سمت گناهان گذشته نرفت. برای کسی هم از گذشته سیاهش نمی‌گفت. هر زمانی هم که یادی از آن ایام می‌شد، با حسرت و اندوه می‌گفت: «غافل بودم. معصیت کردم. اما خدا دستم را گرفت.»

ضرغام در 31 سال عمر خود زندگی جالب توجهی داشت. از همان دوران کودکی، با آن جثه درشت و قوی، نشان داد که خُلق و خوی پهلوانان را دارد. در جوانی به سراغ کُشتی رفت و پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و مدتی بعد همراه تیم المپیک ایران شد؛ اما قدرت بدنی و نبودِ راهنما وی را وارد مسیری نادرست کرد. زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت، تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او، مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد. بهمن 57 بود که شب و روز می‌گفت: «فقط امام، فقط خمینی (ره)»



وقتی در تلویزیون صحبت‌های حضرت امام (ره) پخش می‌شد، با احترام می‌نشست. اشک می‌ریخت و با دل و جان گوش می‌کرد. همیشه می‌گفت: «هر چه امام بگوید همان است.» حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه‌اش خالکوبی کرده بود «فدایت شوم خمینی».

ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می‌داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام (ره) فرمودند: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی‌شناخت. حماسه‌آفرینی‌های وی در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد، لاهیجان، خوزستان و... هنوز در خاطره‌ها باقی است.

شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در وصفش فرمودند: «اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهایی را می بوسم و از خداوند می‌خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند.»

شاهرخ در همان روزهای اول جنگ، وارد عرصه نبرد شد و دلاورانه جنگید، تا آنجایی که دشمن برای سرش جایزه تعیین کرد. شاهرخ پروازی داشت تا بی‌نهایت. در هفدهم آذر 59 دشت‌های شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد.

یاد شاهرخ زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت و مرید امام (ره) بود.



سردار قاسم صادقی از نیروهای گروه فدائیان درخصوص شهید شاهرخ ضرغام به خبرنگار دفاع پرس می‌گوید: «شاهرخ گنده لات تهران بود، که زندگی متفاوتی را در دوران انقلاب و پس از آن می‌گذراند. او را به نام «حر انقلاب» می‌شناسند. قبل از انقلاب کارهایی انجام می‌داد که در شأن یک بچه مسلمان نبود؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی، متحول شد و به جرگه انقلابیان پیوست، به گونه‌ای که برای سرکوبی نخستین شورش ضد انقلابیون در کردستان به همراه نوچه‌هایش به آنجا رفت. زمانی که از مادرش در مورد عاقبت شاهرخ پرسیدم، گفت «اگر امام نبود بچه‌ام اعدام می‌شد». او به قدری ولایت پذیر شده بود که می‌گفت «اگر رگ دو دستم را بزنند، خونم نام خمینی را می‌نویسد». کتابی هم به نام «حر انقلاب» از زندگی این شهید به چاپ رسید، که مورد استقبال نیز قرار گرفت. شاهرخ ضرغام سرانجام در 17 آذر ماه 59 در دشت ذوالفقاری شربت شهادت نوشید.»

منبع:خبرگزاری دفاع مقدس

 

۰

تغییر سبک زندگی با «زندگی به سبک شهدا»

 کتابخانه بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا

تغییر سبک زندگی با «زندگی به سبک شهدا»

تغییر سبک زندگی با «زندگی به سبک شهدا»

مجموعه کتاب‌های «زندگی به سبک شهدا» سعی دارد با اشاره به آیات قرآن و احادیثی از معصومین و ردیابی آن در زندگی شهدا، الگویی دست‌یافتنی به نسل امروز ارائه دهد، تا از این طریق خواننده سبک زندگی خود را بر اساس زندگی اسلامی ـ ایرانی بنا کند.

«زندگی به سبک شهدا» شامل سه عنوان «پدرانه، مادرانه»، «پسرانه» و «دخترانه» است، که هر یک به بعدی از زندگی شهدا می‌پردازد.

در کتاب «زندگی به سبک شهدا؛ پدرانه، مادرانه» در هشت فصل «همسرداری»، «کودک‌پروری»، «تربیت فرزند»، «ساده‌زیستی در خانواده»، «رزق و روزی حلال»، «تفریح در خانواده»، «معنویت در خانواده» و «مقابله با گناه در خانواده» به وظایف زن و شوهر در قبال هم و نقش آنها در تربیت فرزند و برنامه‌ریزی برای آینده خانواده می‌پردازد.

این مجموعه کتاب‌ها با بیش از صدها خاطره از شهدا زندگی اسلامی و ایرانی را به روشنی معرفی و بیان می‌کند، که بسیار کاربردی است. حضور این آثار با توجه به خیل فراوان کتاب‌های روان‌شناسی ترجمه شده، که اغلب آنها تناسبی با سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی ندارد، ضروری به نظر می‌رسد.

قسمتی از متن کتاب

«ناهار خانه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشستند و مشغول خوردن شدند. من رفتم تا از آشپزخانه چیزی برای سفره بیاورم. چند دقیقه طول کشید.

وقتی برگشتم، نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده، تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش زیبا بود که تا الان یادم مانده.»

تغییر سبک زندگی با «زندگی به سبک شهدا» 

همچنین در کتاب «زندگی به سبک شهدا؛ پسرانه» در 9 فصل «تحصیل علم»، «تهذیب نفس و دوری از گناه»، «دوست و همنشین»، «ازدواج»، «ارتباط با خدا»، «ارتباط با والدین»، «اشتغال و کار»، «اوقات فراغت و تفریح»، «توبه و جبران اشتباهات» شهدا را به عنوان الگویی بی‌بدیل به پسران نوجوان معرفی می‌کند. این کتاب با اشاره به زندگی شهدا در زندگی فردی و اجتماعی سعی دارد افقی تازه در مقابل خواننده قرار دهد.

قسمتی از متن کتاب

«هم خوش‌تیپ و زیبا بود، هم درس‌خوان. این‌جور افراد توی کلاس زودتر شناخته می‌شوند.

نفهمیدن درس، کمک برای نوشتن مقاله یا پایان‌نامه و یا گرفتن جزوه‌های درسی، بهانه‌هایی بود که دخترها برای هم‌کلام شدن با او انتخاب می‌کردند.

پاپیچش می‌شدند؛ ولی محلشان نمی‌گذاشت؛ سرش به کار خودش بود. وقتی هم علنی به او پیشنهاد ازدواج می‌دادند، می‌گفت:

دختری که راه بیفته دنبال شوهر برای خودش بگرده، به درد زندگی نمی‌خوره و نمیشه باهاش زندگی کرد.»

تغییر سبک زندگی با «زندگی به سبک شهدا» 

در سومین کتاب این مجموعه با نام «زندگی به سبک شهدا؛ دخترانه» که شامل «دانش‌اندوزی»، «خودسازی»، «رسم رفاقت»، «پیوند آسمانی»، «به سوی پروردگار»، «تعامل با والدین»، «عفاف و پاکدامنی»، «بایسته‌های شادمانی» و «بازگشت از گناهان» با اشاره به زندگی همسران شهدا و نقش آنها در دوران دفاع مقدس و حمایت‌شان از رزمندگان الگوهایی زمینی و در عین حال الهی از زن، به دختران نوجوان سعی دارد دید تازه‌ای در مقابل آنها قرار دهد.

قسمتی از متن کتاب

«صاحب‌خانه‌اش گفته بود: طیبه که به خانه‌ی ما آمد، ما سرمان برهنه بود. بی‌حجاب بودیم. این‌قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا گفت که ما دیگر یک تار مویمان را نگذاشتیم پیدا شود.

ساواک که گرفته بودش و دست‌بند زده بود به دست‌هایش، گفته بود:

مرا بکشید؛ ولی چادرم را برندارید.»

تغییر سبک زندگی با «زندگی به سبک شهدا» 

مجموعه کتاب «زندگی به سبک شهدا» با عنوان «پدرانه، مادرانه»، «پسرانه» و «دخترانه» به اهتمام «عبدالعزیز فاتحی‌مجرد» تدوین و توسط «روایت سیره شهدا» و «موسسه فرهنگی مطاف عشق» منتشر شده است. 

منبع:خبرگزاری دفاع مقدس

 

۰

مشق رزم «حاج قاسم» در گود زورخانه/ باشگاهی که تفنگ‌ها «میل» و قبضه آر.پی.جی «کباده‌» آن بود!

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا حاج قاسم سلیمانی

مشق رزم «حاج قاسم» در گود زورخانه/ باشگاهی که تفنگ‌ها «میل» و قبضه آر.پی.جی «کباده‌» آن بود!

مشق رزم «حاج قاسم» در گود زورخانه/ باشگاهی که تفنگ‌ها «میل» و قبضه آر.پی.جی «کباده‌» آن بود!

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، هر چند معلوم نیست از چه زمانی فرهنگ پهلوانی و قهرمانی به فرهنگ ایرانی پیوند خورد، اما این موضوع واضح و روشن است که پهلوانی و بزرگ‌مردی در ایران قدمتی دیرینه دارد و اگر از تعاریف و نوشته‌های اساطیری و ادبی عبور کنیم این فرهنگ در ادامه راه خود با تائید از سوی فرهنگ دینی توانست بیش از گذشته در جامعه باقی بماند تا امروز که هم با حفظ اصالت گذشته، طرفداران خود را دارد.

پهلوانان، همان قهرمانانی بودند که در مقامی بالاتر قدم در راه خیر گذاشتند و با شکستن غرور و تکبر خود و کسب معنویت در وهله اول، با پیروزی بر نفس خویش به پهلوانی رسیدند. بعد‌ها با ورود اسلام به ایران ورزش زورخانه‌ای با فرهنگ دینی پیوند خورد و با گرفتن رنگ و بوی دین بر ارزش و قدر آن افزوده شد. از این رو هر سال سالروز جنگ حضرت علی (ع) با عمرو بن عبدود در غزوه خندق مصادف با ۱۷ شوال، در تقویم کشور به نام روز «فرهنگ پهلوانی» و «ورزش‌های زورخانه‌ای» نامگذاری شده است تا یادگاری از پیوند مبارک قهرمانی و پهلوانی باشد.

پهلوانان وطن، از «پوریای ولی» تا «حاج قاسم سلیمانی»

نام قهرمانان زیادی در طول تاریخ به نام پهلوانی گره خورده است، قهرمانانی که با رعایت اخلاق و خیر رساندن به مردم، نام خود را بالاتر از قهرمان ورزشی به پهلوان تغییر دادند، اتفاقی مبارک که نام آنان را نه فقط به عنوان یک قهرمان ملی و میهنی که به عنوان الگویی از اخلاق و بزرگ‌منشی بر سر زبان‌ها انداخت و اگرچه از زمان حیات برخی از آنان صد‌ها سال گذشته، اما همچنان نام و یادشان در تاریخ و فرهنگ ما به وضوح زنده است. از پوریای ولی که گفته می‌شود اولین طراح و معمار زورخانه است تا تختی که اگرچه عناوین قهرمانی متعددی در رشته کشتی دارد، اما نامش بیش از یک قهرمان به پهلوان شهرت دارد تا حاج قاسم سلیمانی فرمانده بزرگ مقاومت که کمتر کسی از پهلوانی او در گود زورخانه با خبر است، همه افراد تاثیرگذار ورزش‌های زورخانه‌ای و پهلوانی هستند.

جایی که تفنگ‌ها میل و قبضه آرپی جی کباده بود/ باز شدن پای حاج قاسم به گود زورخانه

باز شدن پای رزمنده‌ها پیش از میدان جنگ در گود زورخانه

کم نبودند شهدایی که پیش از حضور در میدان‌های رزم علیه دشمن پایشان به گود دیگری از مبارزه باز شد. قهرمانان وطن قبل از اینکه اسلحه به دست بگیرند در جایی چون زورخانه با امیال و هوا‌های نفسانی خود مبارزه کردند و اگر به مقامی رسیدند نه به واسطه زور بازو که به خاطر صفات نیکی بود که در درونشان ریشه دوانده بود.

جایی که تفنگ‌ها میل و قبضه آرپی جی کباده بود/ باز شدن پای حاج قاسم به گود زورخانه

پهلوان شهید کوچولو

«سعید طوقانی» در زمان شهادت ۱۶ سال سن بیشتر نداشت، آنقدر شناسنامه‌اش را دستکاری کرده بود تا بتواند به جبهه برود تا اینکه بالاخره به جبهه رفت و در سال ۱۳۶۳ در شرق دجله به شهادت رسید. سعید از کودکی باستانی‌کار بود، قهرمان کوچکی که تصاویر و پوسترهایش زینت‌بخش زورخانه و نشریات کشور بود. از چهار سالگی به ورزش زورخانه‌ای علاقه‌مند شد و خیلی زود توانست در این رشته پیشرفت کند و نامش به «پهلوان کوچولو» شهرت بیابد. پیش از انقلاب به واسطه ستم شاه بر مردم که با مرام سعید فاصله داشت، در نامه‌ای اعتراضی به امام، نوشت که از ورزش باستانی دست می‌کشد. پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ در حکمی سرپرست نوجوانان باستانی‌کار کشور شد، اما سعید میدان اصلی پهلوانی را در جای دیگری یافته بود. او مدتی بعد از حضور در جبهه زورخانه پادگان دوکوهه را تاسیس کرد.

جایی که تفنگ‌ها میل و قبضه آرپی جی کباده بود/ باز شدن پای حاج قاسم به گود زورخانه

روزخانه‌ای با هفت شهید

زورخانه‌ها علاوه بر قهرمان‌سازی، محل پرورش فرهنگی جوانان‌ها نیز بودند. کلاس درسی بودند برای خودآموزی و توجه به ویژگی‌های انسانی که آدمی را به انسانیت نزدیک می‌کند. بوده و هستند زورخانه‌هایی که گوی سبقت را از دیگر زورخانه‌ها ربودند و با پرورش قهرمانان پهلوان و نامدار، پهلوان‌پرور شدند. مثلا زورخانه‌ای در شهر ساوه اراک وجود دارد که محل پرورش هفت شهید دوران دفاع مقدس است که تنها سه شهید از یک خانواده، شهیدان «اسماعیل شعبانی»، «مسلم شعبانی» و «حسین شعبانی» به ورزش در این زورخانه مشغول بوده‌اند.

جایی که تفنگ‌ها میل و قبضه آرپی جی کباده بود/ باز شدن پای حاج قاسم به گود زورخانه

فرمانده بزرگ جبهه مقاومت، باستانی کار دوران جوانی

زورخانه عطایی‌شهر کرمان واقع در خیابان شهید چمران، روزی پاتوق شهید حاج قاسم سلیمانی در ایام جوانی بود. با وجودی که سردار دلها بعد‌ها برای ورزیده کردن بدنش به سراغ ورزش پرورش اندام رفت، اما معتقد بود در ورزش پهلوانی و زورخانه‌ای فضای معنوی حاکم است که انسان را به حال و هوای مردانگی می‌برد و لازم است برای تکمیل بُعد جسمانی ابتدا به بُعد معنوی توجه شود از این رو هم به باشگاه پرورش اندام می‌رفت و هم به زورخانه. روحیه پهلوانی حاج قاسم و ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی او از کودکی همراهش بوده است، در جانش ریشه دوانده و تا پایان عمر او را همراهی کرده، بی‌ربط نیست که همین روحیه باعث شده بود تا در جوانی به میدان ورزشی پا بگذارد که بیش از جسم به روح و روحیه حق‌جویی وابسته است.

تفنگ جای میل و قابلمه جای ضرب!

ابتکارات رزمنده‌‎ها در جبهه کم نبود، اوقات فراغت رزمنده‌ها در عقبه پر بود از شادی، معنویت، زمان‌های خالی گاهی با دعا و مناجات پر می‌شد، گاهی با ورزش و بازی و شوخی. یکی از نوآوری‌های بچه‌های رزمنده در جبهه برگزاری ورزش زورخانه‌ای با ادوات جنگی بود. بعضی‌ها که باستانی‌کار بودند فضا را مغتنم شمرده و از تفنگ به عنوان میل و تخته شنا و از قبضه و آر.پی.جی به عنوان کباده استفاده می‌کردند. گود زورخانه درست می‌کردند و عده‌ای هم برای تماشای حرکات، دور آن‌ها می‌نشستند به تماشا.

یکی از رزمندگان در خاطره‌ای از شهید اصغر وصالی تعریف می‌کند که: «اصغر وصالی یکی از ساختمان‌های پادگان ابوذر را برای نیرو‌های داوطلب و رزمنده آماده کرده بود و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسیم آن‌ها نظم خاصی در شهر ایجاد کرد. وقتی شهر کمی آرامش پیدا کرد، ابراهیم به همراه دیگر رزمنده‌ها ورزش باستانی را بر پا کرد. هر روز صبح با یک قابلمه ضرب می‌گرفت و با صدای گرم خودش می‌خواند. اصغر هم میاندار ورزش شده بود. اسلحه ژ۳ هم شده بود میل! با پوکه توپ و تعدادی دیگر از سلاح ها، وسایل ورزشی را درست کرده بودند.»



۰

رفاقت سه نوجوان از جنس شهادت+ عکس

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا

رفاقت سه نوجوان از جنس شهادت+ عکس

رفاقت سه نوجوان از جنس شهادت+ عکس

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در دوران دفاع مقدس همه‌چیز فرق داشت، تا جایی که حتی رفاقت‌ها هم رنگ و بوی دیگری گرفته بود؛ رفاقت‌هایی از جنس «معنویت»، «ایثار» و «ازخودگذشتگی».

شهیدان «علی سراج»، «مجتبی سعیدی» و «احمد مختاری»، سه نوجوانی هستند که در جبهه، حق «رفاقت» را در حق یکدیگر به کمال رساندند؛ البته نه رفاقتی از جنس دنیایی، بلکه رفاقتی از جنس عاقبت به‌خیری، رفاقتی از جنس شهادت.

این سه رفیق نوجوان، با یکدیگر عهد و پیمان بستند که چنانچه هرکدام از آن‌ها شهید شدند، دو نفر دیگر را نزد خداوند متعال شفاعت کنند؛ هرچند دیری نگذشت که هر سه نفر آن‌ها به شهادت رسیدند.

کسی چه می‌داند؟ شاید وقتی یکی از این سه رفیق شهید شد، به عهد و پیمان خود وفا کرده و برای دو رفیق دیگر خود، از خداوند طلب شفاعت کرد و خدا هم از گناهان آن دو نفر گذشت و این‌گونه مدال شهادت زیبنده گردن هر سه رفیق شد.


این سه شهید والامقام، قبل از شهادت خود، این‌گونه با یکدیگر عهد و پیمان بستند:

«اینجانبان «علی سراج»، «مجتبی سعیدی» و «احمد مختاری»، پیمان می‌بندیم بر این‌که هرکدام از ما سه تن به درجه رفیع شهادت نائل آمد، دو نفر دیگر را در روز قیامت شفاعت نموده و در محضر خداوند از خدا بخواهد که از گناهان ۲ تن دیگر بگذرد و در نزد خداوند از دو تن دیگر شفاعت نماید.

خدایا چنان کن سرانجام کار - تو خشنود باشی و ما رستگار»

 

۰

پنج روز محاصره در دل دشمن، روایتی شنیدنی از دفاع مقدس

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا جنگ ودفاع مقدس شهدا

پنج روز محاصره در دل دشمن، روایتی شنیدنی از دفاع مقدس

پنج روز محاصره در دل دشمن، روایتی شنیدنی از دفاع مقدس

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات محدود «عاشورا» در منطقه میمک در ۲۵ مهر سال ۱۳۶۳ با رمز «یا اباعبدالله‌ الحسین (ع)» با همکاری نیرو‌های ارتش و سپاه راس ساعت ۲۳ آغاز شد. می‌توان حضور شخص صدام حسین در منطقه عملیاتی را هم نشانه اهمیت درگیری‌ها و حساسیت منطقه مورد نزاع برای عراق برشمرد که با برتری رزمندگان ایرانی پایان یافت. اما در حین این عملیات در یکی از محور‌های عملیاتی اتفاقی افتاد که تعدادی از نیرو‌های خودی به مدت پنج روز محاصره شدند. سرنوشت این افراد موضوع جالبی است که در کتاب سی و سوم از روزشمار جنگ ایران و عراق با عنوان «تجدید رابطه آمریکا با عراق» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده، به طور کامل به آن پرداخته شده است.

روزشمار جلد سی و سوم

روز اول (۱۳۶۳/۰۷/۲۶)؛ محاصره نیرو‌های خودی

عملیات در ارتفاعات میمک موسوم به «عاشورا» که از شب گذشته آغاز شد. در شیار نی‌خزر (شیار میمک) ابتدا خبرهایی که به قرارگاه فرماندهی می‌رسید، نسبتاً امیدوارکننده بود. اما با روشن شدن هوا و سپری شدن ساعاتی بیشتر از شروع عملیات، رسیدن خبرهای نومیدانه از این محور بیشتر و بیشتر شد و مشخص گردید که تیپ نبی اکرم (ص)، اهداف خود را هنوز تأمین نکرده است و تعدادی از نیروهایش در محاصره دشمن ماندند؛ به علاوه، اجساد شهدا و تعدادی از مجروحان نیز در منطقه جا ماندند.

روز دوم؛ حمله به دشمن جهت نجات محاصره شدگان

تنها مسئله مهمی که در شب دوم، در این محور اتفاق افتاد، بازگشت طالبی فرمانده گردان خیبر به اتفاق چهار نفر دیگر، از درون محاصره نیروهای دشمن بود که از صبح روز عملیات تا تاریکی شب، پشت نیروهای دشمن به همراه ۱۳ تن دیگر، داخل نیزار‌ها مخفی مانده بودند. به گزارش راوی قرارگاه سلمان، سه نفر از این ۱۳ نفر باقی‌مانده، جراحت سختی در بدن و پای خود دارند و امکان انتقال آن‌ها به عقب مشکل است ولی ۱۰ نفر بقیه که سالم بودند، داوطلبانه و با اراده شخصی خود کنار مجروحان باقی مانده‌اند و از آن‌ها محافظت می‌کنند. قرار بر این شده است که نیرو‌هایی که باز می‌گردند، چنانچه موفق شدند به خط خودی بازگردند، برای یافتن راهکار و تهیه طرح حمله‌ای به دشمن جهت نجات محاصره شدگان، اقدام کنند.

روز سوم؛ تلاش بی حاصل

در این محور، نجات محاصره شدگان در نیزار و بازگرداندن مجروحان و شهیدان مانده در منطقه، از نظر فرماندهان تیپ نبی‌اکرم هدف اصلی عملیات محسوب می‌شد. وقتی مشخص شد که در شیار نی‌خزر عملیاتی در کار نخواهد بود و معلوم شد که اصولاً این کار اگر صرفاً با هدف نجات محاصره‌شدگان باشد، باعث شهادت و حتی بر جای ماندن تعداد بیشتری نیز خواهد شد و از این رو مقدور و معقول نیست، با تلاش فرمانده گردان نیروهای محاصره شده در نیزار، یک گروه داوطلب نجات تشکیل شد. این گروه، از خود او و برادرانی از مخابرات، اطلاعات عملیات، امداد (تخلیه مجروح) و نیز چند نفر از نیروهای باتجربه و قدیمی تشکیل شد تا راهی منطقه شوند و برای نجات محاصره‌شدگان اقدامی کنند. علی‌رغم کوشش آنان، این بار نیز به برادران محاصره شده کمکی نشد و با مراقبت و حساسیتی که دشمن نشان داد، این گروه داوطلب نتوانستند در عمق دشمن نفوذ کنند و به نیزار راهی پیدا نمایند. آنان تا نزدیکی نیزار نیز رفتند؛ اما خود در خطر محاصره قرار گرفتند و پیشروی و تلاش بیشتر را بی‌حاصل یافتند و مراجعت کردند.

روز چهارم؛ گلوله‌هایی با طعم کشمش و پسته‌

چهارمین روز از اقامت نیرو‌های محاصره شده در دل دشمن سپری می‌شود. آن‌ها در حاشیه یک رودخانه، حدود ۵۰۰ متر آن طرف‌تر از یک مقر گروهان دشمن، داخل یک شیار فرعی به طول حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ و عرض ۳۰ تا ۴۰ متر، در یک نیزار به طول ۴۰ تا ۵۰ و عرض ۳۰ متر، پناه گرفته و مانده‌اند.

موضوع محاصره‌شدگان از دغدغه‌های فرماندهان است؛ ولی راه حلی برای آن پیدا نمی‌شود. برادر قالی‌باف معاون قرارگاه سلمان در این باره می‌گوید: «می‌خواهند به وسیله توپ ۱۰۵ میلی‌متری برای آن‌ها غذا بریزند.» برادر ناصح می‌گوید: «بنا داریم کشمش و پسته توسط ۱۰ گلوله توپ، قاطی گلوله‌های جنگی، برای برادران محاصره شده بفرستیم. خود آن‌ها اصرار دارند نفرستید. یکی برایشان فرستادند؛ ولی صدایی از بی‌سیم نمی‌آید.»

سرانجام در هنگام غروب، گلوله‌های توپ ۱۰۵ که درون پوکه‌های آن مقادیری کشمش و پسته جاسازی شده بود، به طرف نیزار پرتاب می‌شود. این ابتکار اگر چه راه حلی امیدوار کننده نبود، لیکن به منظور تقویت بنیه برادران برای امکان تهاجم به خط دشمن و استخلاص نهایی، تنها راه چاره به نظر می‌رسید. منتهی از آن جهت که دشمن حساسیتی پیدا نکند، گلوله‌هایی جنگی نیز همراه این پوکه‌ها در اطراف این نیزار روانه شد. نیروهای در محاصره نیز با شلیک هر گلوله، به وسیله بی‌سیم، گرای گلوله‌ها را تنظیم و گزارش می‌کردند. این طرح نیز جواب مثبت نداد و بر اثر آن، آتش‌سوزی در میان نیزار ایجاد شد که می‌رفت به دیگر نقاط سرایت کند؛ ولی با توسل به دعا و ذکر، به نحوی، حریق در هفت الی هشت متری برادران خاموش شد. به این ترتیب با محدود شدن منطقه استتار، مشکلی بر مشکلات محاصره‌شدگان افزوده شد.

روز پنجم (۱۳۶۳/۰۷/۳۰)؛ رهایی از کمین؛ پرواز به ملکوت، حصر در غربت

امروز پنجمین روز اقامت اجباری محاصره‌شدگان شیار نی‌خزر در میان دشمن و در پناه یک نیزار است. دشمن هنوز هم به مخفی‌گاه آن‌ها پی نبرده است؛ اما آنان با هدف بازگشت به خط خودی، تصمیم به ترک مخفی‌گاه خود گرفتند؛ به این ترتیب که امروز صبح خیلی زود، از بی‌سیم صدای ضعیفی به گوش رسید و برادران به‌آهستگی اعلام کردند: «ما می‌خواهیم از لانه‌مان بیرون بیاییم.» قبل از این، پیرو مکالمه کوتاهی که فرمانده تیپ نبی اکرم (ص) بابرادران داخل نیزار داشت، به آن‌ها اعلام شده بود: «اگر می‌خواهید، تسلیم بشوید. ما دیگر برای شما کاری نمی‌توانیم بکنیم. خودتان هرطور صلاح می‌دانید عمل کنید.» برادران پس از این اتمام حجت بود که راجع به بازگشت، با یکدیگر به گفتگو و مشورت پرداختند.

آن‌ها ۱۴ تن بودند که به جز سه زخمی، ۱۱ تن عازم شدند. از این عده، تنها چهار نفر از معرکه رهایی یافتند. نجات یافتگان، در گفتگو با واحد اطلاعات عملیات تیپ نبی اکرم (ص)، حوادث بعدی را به شرح زیر نقل کردند:

«قبل از روشن شدن هوا، از نیزار بیرون زدیم و به راه افتادیم. در اولین شیار، از دو طرف به کمین دشمن برخورد کردیم و تعدادی از عراقی‌ها ما را صدا زدند که: «بیایید بالا! شما را نخواهیم کشت. شما را سالم می‌خواهیم. ما همگی زمین‌گیر شدیم. بعد قرار شد یکی یکی فرار کنیم و هرکس که از محاصره عبور کرد، سنگی بیندازد (و عبور خود را به این شکل اعلام کند) چهار نفر عبور کردیم و با این‌که سنگ انداختیم، برادران دیگر نیامدند. ما حدود ساعت ۶:۳۰ صبح به خط پدافندی خودمان رسیدیم».

براساس آخرین تماسی که نفرات باقی‌مانده (هفت تن) به وسیله بی‌سیم با خط خودی برقرار کردند، معلوم شد که این نیرو‌ها پس از عبور از چند شیار، به زیر تپه‌ای رسیده‌اند. آن‌ها اعلام کردند: «ما حرکت خود را ادامه می‌دهیم.» در ساعت ۱۱:۳۰ صبح در حالی که به نظر می‌رسید کار‌ها بر وفق مراد پیش می‌رود، درگیری شدیدی در خط دفاعی عراق در شیار نی‌خزر صورت گرفت. چگونگی رخداد این واقعه غیر مترقبه، از خط خودی با دوربین بخوبی مشاهده می‌شد. در این درگیری، ابتدا با پرتاب نارنجک به‌وسیله برادران، دو نفر از نیروهای عراقی بر زمین می‌افتد و بقیه با تحمل جراحت، خود را از معرکه دور می‌کنند؛ ولی در ادامه، آتش شدیدی به طرف برادران متمرکز می‌گردد و تا وقتی مهمات‌شان تمام می‌شود، ادامه می‌یابد. در آخر، تنها یکی از برادران، با وخامت حال زنده می‌ماند که با یک وسیله عراقی غول‌پیکر کشان کشان بر روی زمین، با وضعی دردناک، به عقب حمل می‌شود.

۰

رازسجده‌های طولانی حاج‌آقاابوترابی درس اخلاقی که سیدالاسرابه صلیب سرخ وافسرعراقی داد

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا حکایت خوبان جنگ ودفاع مقدس

رازسجده‌های طولانی حاج‌آقاابوترابی درس اخلاقی که سیدالاسرابه صلیب سرخ وافسرعراقی داد

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد معروف به سیدالاسرا و رهبر فکری و دینی اسرا در دوران دفاع مقدس بود؛ کسی که با رفتار و شخصیت بزرگ خود علاوه بر اسرای ایرانی، نگهبانان بعثی را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. او در دوران دفاع مقدس به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد و سال‌ها در اردوگاه‌های صدام به انجام فعالیت‌های فرهنگی پرداخت و در میان اسرا به «سید آزادگان» معروف شد.

وی به همراه پدرش در سال ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بر اثر سانحه رانندگی درگذشت.

حجت الاسلام عالی آزاده، برادر شهید و امام جمعه موقت تبریز درباره شخصیت عارفانه سید آزادگان اظهار داشت: قسمت شد در اردوگاه تکریت او را ببینم. حاج آقا جایگاه معنوی خاصی داشت. سجده‌های طولانی او را در زمان اسارت دیده بودم و برایم جای سوال داشت و مبهم بود. قسمت شد تا بعد از اسارت روزی او را در تبریز ببینم. برایم تعریف کرد که در نجف محضر شیخ عباس قوچانی تلمذ می‌کرد، کسی که از هم ردیفان آیت الله بهجت و دیگر بزرگان بود. تازه آنجا فهمیدم عبادت‌های خالصانه و سجده‌های طولانی ایشان از کجا سچشمه می‌گیرد. فهمیدم زمانی که در نجف بود ارتباط قلبی با شاگردان آیت الله قاضی داشت و خودش از عرفای پنهان بود.

وی افزود: حاج آقا بسیار به فکر ایثارگران و آزادگان بود و تلاش‌های زیادی کرد و تا آخر عمرش این جهاد را ادامه داد.

محمدباقر علیی از آزادگان دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای از حاج آقا ابوترابی گفت: در یکی از روز‌های اسارت افسرا عراقی حاج آقا ابوترابی را خیلی شکنجه کردند. از صلیب سرخ آمدند پیش حاج آقا وهرچه از او پرسیدند ایشان چیزی از شکنجه‌ها نگفت، با اینکه سینه‌اش از شدت شلاق چاک چاک شده بود. فهمیدیم اردوگاه او را خواسته و پرسید چرا مقابل صلیب سرخ اعتراضی نکرده است. ایشان گفته بود صلیب سرخ مسیحی است ما و شما مسلمانیم کجای اسلام می‌گوید یک مسلمان از یک مسلمان دیگر پیش مسیحی شکایت کند، معلوم است چنین کار نمی‌کنم.

وی افزود: همین اتفاق باعث شد تا هفته‌ای یک یا دو روز فرمانده عراقی حاج آقا ابوترابی را به دفترش دعوت می‌کرد تا حاج آقا او را موعظه کند و درس اخلاق بدهد، که چقدر این کار روی اخلاقش تاثیر گذار بود.

 

۰

دخترارمنی تازه مسلمان‌شده؛آغاز دل‌ سپردگی به شهدا با «سلام بر ابراهیم»

 بخش خبری مهدیه آمل حجاب زندگی به سبک شهدا زندگی درمکتب اهل بیت(ع) جنگ ودفاع مقدس شهدا

دخترارمنی تازه مسلمان‌شده؛آغاز دل‌ سپردگی به شهدا با «سلام بر ابراهیم»

دختر ارمنی تازه مسلمان‌شده؛رازی دراسلام که در ترویج دین ازآن غافلیم/ آغازدل‌سپردگی به شهدابا «سلام بر ابراهیم»

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «نازلی مارگاریان» دختر ارمنستانی است که در دوران دانشجویی در ایران زندگی کرده و از دوستان عضو انجمن شهید ادواردو آنیلی نیز هست. نازلی ارادت زیادی به شهدا دارد و شهیدان را در مسلمان شدنش موثر می‌داند. به همین بهانه با او به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: خودتان را معرفی کنید و اینکه چه عاملی باعث شد مسلمان شوید؟

«نازلی مارگاریان» هستم متولد ۱۳۷۲ شمسی، در یک خانواده مسیحی در کشور ارمنستان. نزدیک ۱۲ _ ۱۳ سالگی مسیر زندگی من تغییر کرد و تصمیم گرفتم که مسلمان شوم. از همان سن ۱۲ سالگی ما یک همسایه ایرانی داشتیم که او باعث شد تا من با کشور ایران آشنا شوم و هر چه که بیشتر آشنا می‌شدم بیشتر از فرهنگ ایرانی و فرهنگ شیعه خوشم آمد و باعث شد که خودم تصمیم بگیرم که به دین اسلام ایمان بیاورم. با اینکه این تصمیم را هیچگاه به زبان نیاوردم و در ارمنستان تقیه می‌کردم.

دفاع‌پرس: واکنش خانواده درباره مسلمان شدنتان چه بود. آیا شما را همراهی کردند؟

خانواده‌ام هنوز اطلاعی از مسلمان شدنم ندارند و در صورت فهمیدن با من مخالفت می‌کنند؛ اما تصمیم دارم این موضوع را در اسرع وقت ابتدا با مادرم درمیان بگذارم، از سویی ارمنستان هم کشوری کوچک است و مردم آن نژاد خود را به سختی حفظ کرده‌اند. هر چقدر هم برخی بگویند هر کس هر کجا بخواهد می‌تواند به اهل بیت (ع) و شهدا نزدیک شود، من مخالفم. چون شرایطی که در آن قرار می‌گیریم، تأثیرگذار است.

معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد

دفاع‌پرس: نگاه شما به دین اسلام در مقایسه با سایر ادیان چگونه است؟ کدامیک از ویژگی‌های این دین شما را مجذوب خود کرد؟

«اخلاق» عامل جذب انسان‌ها به سمت یک نفر است، دین اسلام روی اخلاق انسان‌ها، برخورد و طرز صحبت کردنشان خیلی تأثیرگذار است و این‌ها آدم را جذب می‌کند. زمانی که شما یک انسان بداخلاق ببینی هیچ‌گاه سمت او نمی‌روی، اما اگر یک انسان خوش‌اخلاق ببینی، ناخودآگاه سمت او می‌روی تا بفهمی چه چیزی باعث می‌شود که آن فرد اینگونه باشد. دوست داری بدانی که چه چیزی است و اینجا دین اسلام است که باعث می‌شود تا اخلاق و رفتار ما درست شود.

از فرقه‌های دیگر ادیان اطلاعات زیادی ندارم و میان اهل سنت و شیعه بودن مردد بودم که پس از صحبت با کسانی که هم از شیعه بودند و هم سنی، به نتیجه رسیدم که زندگی بدون امام حسین (ع) یک چیزی کم دارد؛ بنابراین تصمیم گرفتم که شیعه باشم. شیعه‌ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی قبول دارند، چون ایشان برای من نائب امام زمان (عج) هستند.

دفاع‌پرس: با شنیدن نام امام حسین (ع) چه حسی در قلب شما شکوفا می‌شود؟

احساسی که با شنیدن نام امام حسین (ع) به من دست می‌دهد، احساسی است که به زبان آوردنش برای من بسیار سخت است. احساس محبت، دوست داشتن بیش از حد... و همیشه خدا را شکر می‌کنم که خداوند امام حسین (ع) را به ما داده است. ما در ارمنستان مسجدی داریم که دست سفارت ایران است و هر سال در این مکان مراسم عزاداری و نوحه خوانی برگزار می‌شود و برای من بسیار زیباست.

دفاع‌پرس: چطور با زبان فارسی آشنا شدید؟

زبان فارسی به گوش من آشنا بود، البته در دانشگاه چون رشته علوم سیاسی می‌خواندم، زبان فارسی را به عنوان زبان دوم انتخاب کردم. تلاش زیادی برای یادگیری زبان فارسی کردم به حدی که دفتر درسی من در خیابان هم دستم بود و کلمات را مدام حفظ و تکرار می‌کردم. اگرچه زبانم هنوز کامل نیست، اما در حد صحبت کردن زبان فارسی را راحت یاد گرفتم.

دفاع‌پرس: در مورد نحوه آشناییتان با شهدا بفرمائید؟

اولین‌بار زمانی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم، از طرف بنیاد سعدی به دانشگاه بین‌المللی قزوین دعوت شدیم و از آنجا ما را به موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بردند. فضای آنجا دلنشین بود و سپس در کلاس فیلم «خداحافظ رفیق» را پخش کردند و من با دیدن این فیلم به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم و گریه کردم که در آخر استادم یک هدیه به من داد. زمانی که به کشورم برگشتم فیلم را پیدا و کامل آن را تماشا کردم. پس از آمدن به ایران از آنجا که هم دنبال کتابی بودم که زبان خود را تقویت کنم و هم در مورد فرهنگ شهدا بیشتر مطالعه داشته باشم، دوستانم به من کتاب «سلام بر ابراهیم» را پیشنهاد کردند.

معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد

جایی که کتاب را از آنجا خریدم، کتابفروشی بزرگی بود و بخش بزرگی را به کتاب‌های دفاع مقدس اختصاص داده بود و حدود یک ساعت دنبال کتاب مناسب می‌گشتم و کتاب «سلام بر ابراهیم» را دیدم، اما فکر کردم شاید خواندن آن برایم سخت باشد، اما تصمیم خود را گرفتم و خواندن کتاب را شروع کردم. با آنکه سرعت مطالعه من پایین بود اما دوست نداشتم که کتاب تمام شود و مصمم بودم که جلد دوم کتاب را هم هر چه زودتر بخوانم.

دفاع‌پرس: با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم، کدام ویژگی شهید شما را جذب کرد؟

هرچه بیشتر با شخصیت شهید «ابراهیم هادی» آشنا می‌شدم، بیشتر به شخصیت او علاقه‌مند می‌شدم. روحیه پهلوانی و دست‌گیر بودنش بسیار مرا جذب کرد. او واقعا مومن بود و برخلاف دیگران نمی‌خواست نشان دهد در صورتی که برخی در ظاهر خود را دین‌دار نشان می‌دهند، ولی در باطن اینگونه نیستند. چهار سال از مطالعه این کتاب می‌گذرد و خودم از آن موقع خیلی تغییر کردم و نسبت به چهار سال گذشته فرد دیگری شده بودم. تا آن موقع من فقط شهید «محسن حججی» را می‌شناختم و وقتی که داستان زندگی او را شنیدم، برایم بسیار ناراحت‌کننده بود، اما به وسیله شهید ابراهیم هادی من با بسیاری از شهدا آشنا شدم و دوست داشتم سر مزار او بروم و نخستین بار در روز تولدم به زیارت شهید رفتم و از آن موقع هرگاه ایران باشم، هر پنجشنبه به گلزار شهدا می‌روم.

معجزه اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال/ زندگی بدون امام حسین (ع) برای من یک چیزی کم دارد

دفاع‌پرس: شنیده‌ایم که قرار است زندگینامه خود را به رشته تحریر درآورید در این مورد توضیح دهید؟

من در حال نوشتن زندگینامه خود هستم و یکی از دوستانم قول داده که اگر آن را تمام کنم، به مرحله چاپ برساند. موقعی که کتاب «خاطرات سفیر» را خواندم، از آنجا که زندگی من خیلی به آن کتاب شباهت داشت و حتی سختی‌هایی که من متحمل شدم، بیشتر از سختی‌هایی بود که در آن کتاب آمده بود، به همین خاطر تصمیم گرفتم که کتاب زندگینامه خود را بنویسم، اما دلم می‌خواهد پایان آن قشنگ باشد و طوری شود که من می‌خواهم و در نهایت مقیم ایران بشوم و به هدفی که دوست دارم رسیده باشم.

به گزارش دفاع‌پرس، کتاب «خاطرات سفیر» به روایت نیلوفر شادمهری با نگارشی صمیمی و ساده به چالش‌های یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه می‌پردازد و خواننده را به دوره زندگی او در پاریس می‌برد و با رویدادها، تجربه‌ها و خاطراتش شریک می‌کند.

سایت احیاگرمعروف(واجب فراموش شده)

۰

سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری

 بانک تصویر بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا حکایت خوبان شهدا

سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری

سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری

رجعت انسان به فطرت/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی

پرتوان و همراه کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی

روحیه دادن به کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی


ورزیده و مقاوم/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی

شناسایی نزدیک از منطقه عملیاتی/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی



درک روحیه و رفع مشکلات کارکنان/سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی


فرزندان سربازم /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی


شهادت درکسوت سربازی /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی