مهدیه آمل

مهدیه شهرستان آمل درسال 1335 تاسیس وشروع به کار کرده است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بانک رسانه مهدیه آمل

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

حسینیه

معرفی کتاب مهدوی

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

پيوندها

شهدای شاخص

سایت علما و مراجع

گالری تصاویر
۰

موانع یاد خدا از منظر قرآن

 بخش خبری مهدیه آمل ماه مبارک رمضان

موانع یاد خدا از منظر قرآن

موانع یاد خدا از منظر قرآن

مقدمه

یاد خدا، احساس حضور او در همه حالات و غافل نشدن از اوست. مراتب یاد خدا از سوی انسان‌ها، به مراتب معرفت و شناخت آنها از خدا بستگی دارد. بنا بر آیات و روایات هر امری که در مسیر توحید انجام شود، عبادت و یاد خداست. هدف شیطان به عنوان دشمن اصلی انسان، غافل کردن انسان از یاد خدا و عمل نکردن به دستورات اوست. شیطان برای رسیدن به هدف خود، گام به گام پیش می‌آید و ابزارهای مختلفی را به کار می‌گیرد تا بتواند انسان را فریب دهد. تأثیر ابزار شیطان برای فریب دادن، بر کسانی است که زمینه آن را داشته و سلطنت او را پذیرفته باشند. شیطان برای غفلت از یاد خدا از ابزاری مانند وسوسه، تحریک تمایلات و ... بهره می‌گیرد. شراب و قمار، سرگرمی به امور بیهوده، قساوت قلب، اموال و فرزندان و دوستان ناباب، از دیگر موانع یاد خدا هستند.

حقیقت یادِ خدا

«ذکر» در زبان عربی تعبیری از یاد کردن چیزی و به معنای ضد غفلت و فراموشی است.[1] هر گاه از یاد خدا سخن به میان می‌آید، مقصود توجه قلبی به حضور خدا و غافل نشدن از اوست که ممکن است بر زبان نیز جاری شود.[2] در مواردی نیز مقصود ذکر قلبی است؛ بدین معنی که یادِ لطف و مهربانی خدا نسبت به بندگانش و توبه‌پذیری و آمرزش گناهان از سوی او، سبب دلگرمی و آرامش مؤمنان می‌شود؛ چنان‌که یاد نعمت‌هاى او عامل شکر است.[3]

مراتب یاد خدا از سوی انسان‌ها، به مراتب شناخت آنها از خدا بستگی دارد. برخی مانند صاحبان خرد ناب در هر حال به یاد خدا هستند،[4] برخی فقط در تنگناها خدا را یاد می‌کنند[5] و بعضی دیگر وقتی به نعمتی دست می‌یابند، مغرورانه خدا را یاد می‌کنند.[6]

موانع یاد خدا

قرآن عوامل مختلفی را به عنوان موانع یاد خدا معرفی کرده است که به آنها اشاره می‌شود.

1. شیطان

قرآن کریم مکرر هشدار داده است که شیطان همیشه دشمن آشکارى براى انسان بوده است: «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً».[7] شیطان برای غفلت از یاد خدا، ابزارهایی دارد که عبارتند از:

الف. وسوسه

وسوسه به معنی صدای آهسته[8] و القای امر شر به قلب کسی است؛ در برابر الهام که القای امر خیر است؛ چنانکه شیطان برای فریب دادن حضرت آدم(علیه السلام) او را وسوسه کرد: ‌«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلىَ‏ شَجَرَةِ الخُلْدِ وَ مُلْکٍ لَّا یَبْلىَ؛[9] پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: اى آدم، آیا تو را به درخت جاودانگى و ملکى که زایل نمى‌شود، راه نمایم؟» و در پوشش خیرخواهی و با سوگند بر آن، آنها را فریب داد.[10]

ب. بازداشتن از امور حلال

شیطان برای فریب دادن گام به گام پیش می‌آید.[11] گاهی آدمی را وسوسه می‌کند تا امر مباح و حلالی را بر خود حرام کند. گام‌های شیطان بر کسانی اثرگذار است که زمینه آن را داشته و سلطنت او را پذیرفته باشند.[12] اگر دزد به خانه‌ای برود که چیزی در آنجا نیابد، آنجا را ترک می‌کند. شیطان نیز اگر وارد قلبی شود که از هوای نفس خالی باشد، آن را رها می‌کند؛[13] چنانکه بر اولیای خدا نفوذ ندارد.[14] شیطان گاهی به طور کامل بر شخصی مسلط می‌شود و زمام امور او را در دست می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که گویا شخص اختیاری از خود ندارد. از این حالت به «اِستِحواذ» تعبیر شده است.[15] این حالت زمانی رخ می‌دهد که شخص با آگاهى و اراده برای مدتی غرق گناه شود.[16]

ج. تحریک تمایلات نفسانی

شیطان گاهی با تحریک تمایلات نفسانی، مانع یاد خدا می‌شود و انسان را در مسیر گناه قرار می‌دهد؛ چنان‌که حضرت آدم(علیه السلام) را از راه تطمیع و ایجاد حرص، وادار به خوردن از میوه ممنوعه کرد.[17]‏ حضرت آدم(علیه السلام) به طمع دستیابی به سلطنت جاوید و حرص بر جاودانگی در بهشت، فریب وعده شیطان را خورد و پیمان خدا را مبنی بر دشمنی شیطان فراموش کرد.[18] نقل است که شیطان به حضرت نوح7 گفت: «مردم را حرص و حسد هلاک می‌کند. من به سبب حسد به مقام آدم(علیه السلام) ملعون و مطرود شدم و آدم(علیه السلام) به سبب حرص به دام من افتاد».[19] اگر کسی به طور کامل تابع هوای نفس شود، از یاد خدا غافل می‌شود. همنشینی با چنین فردی، سبب غفلت از خدا می‌شود: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛[20] از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس] کارش بر زیاده‌روى است، اطاعت مکن».

د. شراب و قمار

یکی از ابزارهای مهم شیطان برای غفلت از یاد خدا و بی‌توجهی به دستورات الهی، ترغیب به شراب‌خواری و قماربازی است. شیطان با استفاده از این دو ابزار ضمن ایجاد دشمنی میان انسان‌ها، آنها را از یاد خدا و نماز باز می‌دارد.[21] بنابراین هر عملی که سبب برانگیختن دشمنی میان انسان‌ها و یا غفلت از یاد خدا شود، شیطانی و هر چیزی نیز که سبب مستی و زوال عقل یا تضعیف آن شود، از موانع یاد خداست. علت تأکید بر بازداشتن از نماز به عنوان هدف شیطان، از این روست که نماز، کامل‌تر از ذکر است و خدای متعالی به نماز اهتمام بیشتری دارد؛ زیرا بنا بر فرمایش رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) نماز، ستون دین است.[22]

علامه طباطبایی; در پاسخ به این سؤال که چرا در میان همه خوراکی‌ها و اعمال ناپسند که مانع یاد خدا می‌شود، شراب و قمار ذکر شده است؛ فرموده است:

آثار منفی یاد شده در این دو عمل، واضح‌تر است؛ زیرا نوشیدن شراب باعث تحریک سلسله اعصاب شده و عقل را از کار می‌اندازد، عواطف عصبی را به هیجان در می‌آورد، شهوات حیوانی را به تحریک وا می‌دارد و در نتیجه باعث ارتکاب رفتارهای زشت نسبت به مال، آبرو، ناموس و جان افراد، و حتی باعث هتک مقدسات دینی و شکستن حدود اجتماعی می‌شود. اگر چه مفاسد یاد شده برای مقدار اندک و یا برای یکی دو بار نیست، ولی کسی که در این راه قدم بگذارد؛ به تدریج به آنها عادت می‌کند و [چنین رفتارهایی] در جامعه گسترش می‌یابد و موجب جلوگیری از یاد خدا می‌گردند؛ در حالی که یاد خدا، روح حیات در کالبد عبودیت و بندگی است و تنها هدف از دعوت الهی است.[23]

2. اموال و فرزندان

انسان به صورت غریزی، به مال و فرزندش علاقمند است. علاقمندی به مال و فرزند تا جایی پسندیده است که مانع یاد خدا نباشد؛ از همین روست که قرآن به مؤمنان هشدار داده است تا مبادا اموال و فرزندان، آنها را از یاد خدا باز دارند و کسانى را که این‌گونه باشند، زیانکار دانسته است.[24] گاهی عواطف شخصی مانند علاقه به مال و فرزند با عواطف مذهبی همسوست، اما گاهی ممکن است فرد مؤمن میان انتخاب مال و فرزند و عقایدش در انتخاب دشواری قرار گیرد. از یک سو عواطف فرزندی و علقه به مال و از سوی دیگر احساسات مذهبی هستند و هر کدام او را به سمتی می‌کشانند. برخی مسلمانان در صدر اسلام به خاطر همراهی با رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) از مال و فرزند خود گذشتند و با آن حضرت هجرت کردند. البته مسلمانانی نیز بودند که پس از هجرت در انتخاب همراهی با رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) و اموال و فرزندانی که در مکه به جا گذاشته بودند، با چالش مواجه شدند؛ چرا که جان فرزندان‌شان در مکه از سوی مشرکان در خطر بود. برخی از آنان وسوسه شدند که برای حفظ جان فرزندان‌شان، به صورت مخفیانه با مشرکان همکاری و به نفع آنان جاسوسی کنند. در چنین شرایطی بود که خداوند با نزول آیه‌ای به مسلمانان هشدار داد و فرمود: «یَا أَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تخَونُواْ اللَّهَ وَ الرَّسُول»[25]‏ و به مؤمنان گوشزد کرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ‏ فِتْنَةٌ».[26] بنا بر این آیه شریفه، علاقه به مال و فرزند نباید سبب خیانت به ارزش‌های اسلامی و رهبر آسمانی شود، مانند آنچه از ابولبابه سر زد.[27]

داستان خیانت ابولبابه

پیامبر(صلی الله علیه و آله) یهود بنى‌قریظه را 21 شب محاصره کرد و آنها از آن حضرت درخواست کردند همان‌گونه که با یهود بنی‌نظیر قرارداد صلح منعقد کرد، با ایشان نیز چنین کند تا بدین وسیله بتوانند نزد قبیله بنى‌نضیر به سرزمین شام بروند. آن حضرت درخواست آنان را نپذیرفت و سعد بن معاذ را به عنوان داور میان خود و بنی‌قریظه معرفی کرد، ولی آنان ابولبابه را که خانواده و فرزندانش نزد ایشان بود، پیشنهاد کردند. بنى‌قریظه از ابولبابه پرسیدند: «آیا داورى سعد بن معاذ را بپذیریم؟». ابولبابه با دست به گلو اشاره کرد؛ یعنى اگر این کار را بکنید، شما را می‌کشند. ابولبابه می‌گوید: «همان لحظه فهمیدم که به خدا و رسول‌اللّه(صلی الله علیه و آله) خیانت کرده‌ام». آیه یاد شده، با اشاره به خیانت وى نازل شد.[28]

خداوند در برابرِ کسانی که به سبب مال و فرزند از یاد او غافل و رویگردان می‌شوند، کسانی را ستایش می‌کند که داد و ستد، آنان را از یاد خدا باز نداشته است.[29]

3. سرگرمی‌های بیهوده

قرآن، دنیا را لهو و لعب معرفی کرده است: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ‏ وَ لَهْو؛[30] زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى است‏». کلمه‏ «لَهْو»، به معناى چیزى است که انسان را از کاری باز دارد.[31] لعب نیز به معنی شوخی، چیزی که جدّی نباشد و هیچ فایده‌ای نداشته باشد، است.[32] به سخن بیهوده‌اى که انسان را از حقّ باز دارد، مانند حکایات خرافى و داستان‌هایى که انسان را به فساد و گناه مى‌کشاند؛ «لهوالحدیث» می‌گویند. این انحراف گاهى به سبب محتواى سخن و گاهى به خاطر اسباب و ملازمات آن مانند آهنگ و امور همراه آن است.‏[33] همچنین سخنی که دیگران را از راه خدا باز دارد، «لهوالحدیث» نامیده شده است.[34]

شخصى به نام نضر بن حارث که از حجاز به ایران سفر مى‌کرد، افسانه‌هاى ایرانى را می‌آموخت و براى مردم بازگو مى‌کرد و مى‌گفت: «اگر محمد(صلی الله علیه و آله) براى شما داستان عاد و ثمود مى‌گوید، من نیز قصه‌ها و اخبار عجم را بازگو مى‌کنم». این آیه در پاسخ به او نازل شد و کار او را شیوه‌اى انحرافى دانست.[35] برخى مفسران نیز در شأن نزول آیه ششم سوره لقمان گفته‌اند: «افرادى کنیزهاى خواننده را مى‌خریدند تا برایشان بخوانند و از این طریق مردم را از شنیدن قرآن توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز مى‌داشتند که این آیه‏ در مذّمت آنان نازل شد».[36]

نقل شده است پیامبر(صلی الله علیه و آله) مشغول خواندن خطبه‌هاى نماز جمعه بود که کاروان تجارى همراه با طبل و دُهل و سر و صدا وارد مدینه شد. بیشتر نمازگزاران به سراغ کاروان رفتند و حضرت را که در حال ایراد خطبه بود، تنها گذاشتند. خداوند با نزول آیه‌ای آنان را سرزنش کرد:

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ؛[37] و چون داد و ستد یا سرگرمى‌ای ببینند، به سوى آن روى‌آور مى‌شوند و تو را در حالى که ایستاده‌اى، ترک مى‌کنند. بگو آنچه نزد خداست، از سرگرمى و از داد و ستد بهتر است و خدا بهترین روزى‌دهندگان است‏.

شاید این پرسش مطرح شود که آیا دنیا به طور کلی لهو و لعب است؟ قرآن در چهار آیه دنیا را لهو و لعب خوانده و پس از آن، عالم آخرت را مطرح کرده است.[38] در آیات دیگر نیز که برخی سرگرمی‌ها و تجارت و خرید و فروشی را که مانع یاد خدا باشند، مذمت کرده است؛ مانند آنچه در سوره لقمان و سوره جمعه آمده است. بنابراین دنیایی لهو و لعب و بازیچه و بیهوده است که مانع یاد خدا و عالم آخرت باشد.[39] چنانکه نقل است امیرمؤمنان(علیه السلام) برای عیادت علاء بن زیاد به خانه‌اش رفت. وقتی خانه بزرگ او را دید، فرمود: «این خانه فراخ در دنیا به چه کارت آید که در آخرت به آن بیشتر نیاز داری. آرى و اگر بخواهی می‌توانی با آن به آخرت برسی. [وقتی که] در آن از مهمان پذیرایی کنی و با خویشاوندانت صله رحم نمایی و حقوقى را که بر گردن دارى، ادا کنی و به مستحقانش برسانى و بدین‌سان به آخرت نیز توانى پرداخت».[40]

قرآن کسانی را که به سبب زیاده‌طلبی و تفاخر به دنیا، از یاد خدا غافل شده‌اند؛ نکوهش کرده و فرموده است: «أَلْهاکُمُ‏ التَّکاثُرُ».[41] چنان‌که برخی نیز با آرزوی بیهوده سرگرم دنیا و از یاد خدا غافل شده‌[42] و برخی دیگر نیز به وسیله رفاه و آسایش‌طلبی، یاد خدا را فراموش کرده‌اند.[43] در امت‌های گذشته نیز کسانی بودند که می‌گفتند: «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً؛[44] اموال و اولاد ما [از همه] بیشتر است. از منظر قرآن، دنیا دارای پنج بخش «بازی»، «سرگرمی»، «تجمل‌گرایی»، «فخرفروشی» و «افزون‌طلبی» است.[45] قرآن در سوره مؤمنون از کسانی یاد کرده است که اگر چه پندهای پروردگارشان را می‌شنیدند، اما سرگرم بازى می‌شدند؛ در حالى که دل‌هایشان از حقّ غافل، و به چیز دیگرى سرگرم شده بود.[46] به مؤمنان نیز هشدار داده است که مبادا مال و فرزندان، آنان را از یاد خدا باز دارند.[47] این در حالی است که اگر مال به عنوان نعمت الهی در راه صحیح مصرف شود، مورد تحسین است؛ چنانکه رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «نِعْمَ الْمَالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِح؛[48] چه نیکوست مال پاکیزه و حلال برای بنده شایسته». وقتی انسان مال را در راه حلال مصرف می‌کند، در واقع به یاد خداست؛ در حالی که حرام‌خواری سبب غفلت آدمی می‌شود.

چون زلقمه تو حسد بین و دام

جهل و غفلت زاید. آن را دان حرام‏[49]

4. دوستان ناباب

قرآن کریم در توصیف صحنه‌های قیامت، برخی افراد که در آن روز به خاطر ترک همراهی با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و انتخاب دوستان ناباب، با حسرت و پشیمانی دستان خود را می‌گزند، شایسته عبرت گرفتن دانسته است:

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنىِ اتخَّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَاوَیْلَتىَ‏ لَیْتَنىِ لَمْ أَتخِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنىِ وَ کَانَ الشَّیْطَنُ لِلْانسَانِ خَذُولاً؛[50] و روزى است که ستمکار دست‌هاى خود را مى‌گَزد و مى‌گوید: اى کاش با پیامبر راهى بر مى‌گرفتم. اى واى، کاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم. او بود که‏ مرا به گمراهى کشانید، پس از آنکه قرآن به من رسیده بود و شیطان همواره فروگذارنده انسان است.

مراد از ذکر در این آیه، همه آورده‌های انبیا یا فقط کتاب آسمانی است.[51]

چه بسیارند افرادی که از دوستان بدی پیروى می‌‏کنند که با دعوت به نافرمانی‌ها، مردم را از کتاب و ذکر خدا باز مى‌دارند. از این رو سزاوار است که مؤمن از مجالس لهو و سرگرمى بیهوده و جلساتی که وقت آدمی بیهوده هدر می‌رود، دورى جوید و در مجالس دانشمندان،‌ حلقه‌های قرآن، مدارس علم و جلسات کار و اقدام در راه خدا حضور یابد تا در باغ‌هاى بهشت مأوى گیرد.[52] در روایتی آمده است: «اگر در شناخت کسى به تردید افتادید، به دوستانش بنگرید؛ زیرا از دینداری یا بی‌دینی دوستانش می‌توان تشخیص داد که او دیندار است یا بی‌دین».[53] رسول‌خدا9 نیز فرموده است: «حواریون عیسی(علیه السلام) عرض کردند: یا روح‌الله! با چه کسی همنشین شویم؟ حضرت پاسخ داد: کسی که دیدارش، شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش، به علم شما بیفزاید و کردارش، شما را به یاد قیامت بیندازد».[54]

ای فغان از یارِ ناجنس ای فغان

همنشین نیک جویید ای مِهان[55]

نگارنده: حجت‌الاسلام والمسلمین علیجان کریمی

فهرست منابع

ابن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی؛ مجموعة ورام؛ چاپ اول، قم: مکتبة فقیه، 1410 ق.
ابن‌منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ تصحیح جمال‌الدین میردامادی؛ چاپ سوم، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1414 ق.
بلخی (مولوی)، جلال‌الدین محمد؛ مثنوی معنوی؛ چاپ نهم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1362 ش.
بیضاوی، عبدالله بن عمر؛  أنوار التنزیل و أسرار التأویل؛ چاپ اول‏، 5 جلد، بیروت: دار احیاء التراث العربی‏، 1418ق.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تصحیح صفوان عدنان داوودی؛ چاپ اووب، بیروت – دمشق: دار القلم ـ دار الشامیه، 1412 ق.
زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقاُق غوامض التنزیل؛ چاپ سوم ، 4 جلد، بیروت: دار الکتاب العربی  1407ق.
شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح سید جعفر شهیدی؛ چاپ چهاردهم، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1378 ش.
صدوق، محمد بن علی؛ صفات الشیعه؛ چاپ اول، تهران: اعلمی، 1362 ش.
طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چاپ سوم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1390 ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین؛ چاپ اول، تهران: اسوه، 1372 ش.
فیض کاشانی، مولی محسن؛ المحجة البیضاء؛چاپ دوم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، [بی‌تا].
قرائتی، محسن؛ تفسیر نور؛ چاپ چهارم، تهران: مرکز فرهنگى درس‌هایى از قرآن، ‏1389 ش.
قمى، على بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛‏ محقق / مصحح: موسوى جزائرى؛ چاپ سوم‏،2 جلد، قم‏: دار الکتاب، 1404 ق.
کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی؛ چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق.‏
مدرسی؛ محمدتقی؛ تفسیر هدایت؛ چاپ اول‏، مشهد: بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى‏،  1377 ش.‏
مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ چاپ اول، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368 ش.
واحدی، علی بن احمد؛ اسباب النزول؛ ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو؛ چاپ اول، تهران: نشر نی، 1383 ش.

[1]. خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج ‏5، ص 346؛ محمد بن مکرم ابن‌منظور؛ لسان العرب؛ ج ‏4، ص 308؛ حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج 3، ص 317.

[2]. اسرا: 46. در این آیه مراد ذکرِ زبانی خداست.

[3]. ر.ک: محسن قرائتی؛ تفسیر نور؛ ج ‏4، ص 355.    

[4]. آل‌عمران: 191.

[5]. عنکبوت: 65.

[6]. فجر: 15. 

[7]. ر.ک: اسرا: 53؛ فاطر: 6 و 36؛ بقره: 168 و 208؛ انعام: 142؛ اعراف: 22؛ یوسف: 12؛ کهف: 50؛ طه: 117؛ یس: 38؛ زخرف: 62.

[8]. خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج 7، ص 335؛ مولی محسن فیض کاشانی؛ المحجة البیضاء؛ ص 48.

[9]. طه : 120.

[10]. اعراف : 21.

[11].  بقره: 168؛ طه: 120؛ اعراف: 201؛ ناس: 5؛ زخرف: 36؛ مجادله: 19؛ نساء: 119.

[12] . نحل: 100.

[13]. مولی محسن فیض کاشانی؛ المحجة البیضاء؛ ص 50.

[14]. حجر: 42.

[15]. مجادله: 19.

[16]. ر.ک: حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 262.

[17]. طه: 120.

[18]. طه: 115.

[19]. مولی محسن فیض کاشانی؛ المحجة البیضاء؛ ص 58.

[20]. کهف: 28.

[21]. مائده : 91.

[22]. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 6، ص 131.

[23]. همان، ص 130.

[24]. منافقون: 9.

[25]. انفال: 27.

[26]. انفال: 28؛ تغابن: 15.

[27]. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج ‏9، ص 55 و 56.

[28]. علی بن احمد واحدی؛ اسباب النزول؛ ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو؛ ص 123.

[29]. نور: 37.

[30]. محمد: 36.

[31]. خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج 4، ص 87؛ حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج‏10، ص 246.

[32]. محمد بن مکرم ابن‌منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 739.

[33]. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 55 و 56.

[34]. لقمان: 6.

[35]. علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر قمی؛  ج 2،  ص 61 ؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر؛  أنوار التنزیل و أسرار التأویل؛  ج2، ص 266.

[36]. زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقاُق غوامض التنزیل؛ ج3، ص 491؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر؛  أنوار التنزیل و أسرار التأویل؛ ج2، ص 266.

[37]. جمعه: 11.

[38]. انعام: 32؛ عنکبوت: 64؛ محمد: 32؛ حدید: 36.

[39]. ر.ک: زخرف: 37 – 29.

[40]. ر.ک: محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ ترجمه سید جعفر شهیدی؛ ص 241.

[41]. تکاثر: 1.

[42]. حجر: 3.

[43]. فرقان: 18.

[44]. سبأ: 35.

[45]. حدید: 20.

[46]. مؤمنون: 2 و 3.

[47]. منافقون: 9.

[48]. مسعود بن عیسى ابن أبی‌فراس؛ مجموعة ورام؛ ج ‏1، ص 158.

[49]. جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی)؛ مثنوی معنوی؛ دفتر اول، بیت 1645.

[50]. فرقان: 29 – 27.

[51]. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج ‏15، ص 204.

[52]. محمدتقی مدرسی؛ تفسیر هدایت؛ ج ‏8، ص 423.

[53]. محمد بن علی صدوق؛ صفات الشیعة؛ ص 6.

[54]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ‏1، ص 39.

[55]. جلال‌الدین محمد بلخی(مولوی)؛ مثنوی معنوی؛ دفتر ششم، بیت 2950.

منبع : سایت بلاغ

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی