مهدیه آمل

مهدیه شهرستان آمل درسال 1335 تاسیس وشروع به کار کرده است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بانک رسانه مهدیه آمل

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

حسینیه

معرفی کتاب مهدوی

پیوندهای تصویری

bayanbox.ir bayanbox.ir bayanbox.ir

پيوندها

شهدای شاخص

سایت علما و مراجع

گالری تصاویر

۱۰ مطلب با موضوع «حکایت خوبان» ثبت شده است

۰

ماجرای قاب عکسی در اتاق ملاقات رهبر انقلاب

 بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب حکایت خوبان

ماجرای قاب عکسی در اتاق ملاقات رهبر انقلاب

ماجرای قاب عکسی در اتاق ملاقات رهبر انقلاب

ماجرای عکسی که می‌بینید:


نصب قاب عکس در منزل یا در اتاق کار نمایش یک تعلق است. عکسی که بر دیوار نصب می‌شود، عکسی که در چهار گوشه یک قاب جا می‌گیرید و بر طاقچه‌ اتاقی نصب می‌شود، حکایت از یک عاطفه دارد.

همواره پشت سر رهبر انقلاب، عکس امام خمینی رحمه‌الله و گاهی پرچم ایران وجود دارد اما چهاردهم شهریور سال ۹۱ که اعضای شورای عالی حوزه علمیه قم با رهبر انقلاب دیداری داشتند، قاب عکسی روی قفسه‌ی گوشه‌ی اتاق قرار داشت که در تصاویر منتشر شده جزئیات آن معلوم نبود. آن عکس را از نزدیک که ببینید سید جلیل‌القدری به نماز جماعت ایستاده است؛ عکسی قدیمی از امام جماعتی که در حال قنوت است: آیت‌الله‌العظمی سید عبدالحسین لاری.

عالم مجاهدی که از شاگردان مبرز میرزای شیرازی و یکی از پرچمداران مبارزه با استعمار بریتانیا بود. همان کسی که در روزگار اشغال خشن و ظالمانه‌ی فارس و بوشهر، توسط نظامیان و سیاستمداران انگلیسی، پرچم جهاد و مبارزه‌ی با اشغالگران را برافراشت و اولین نمونه‌ی کوچک ولی پر معنا از حکومت اسلامی را در این خطه تشکیل داد.

رهبر معظم انقلاب در لابه لای کلمات‌‌شان هرجا به مناسبتی اسمی از ایشان به میان آمده، همواره با بزرگی و عظمت از «آیت‌الله سیدعبدالحسین لاری» نام می‌برند. ایشان در جایی فرموده‌اند: «مرحوم آقاسید عبدالحسین در نوع خودشان، یک روحانی بی‌نظیرند؛ یعنی بنده شبیه ایشان را در بین روحانیون برجسته‌ی دوره‌های خودمان سراغ ندارم! آن جنبه‌ی علمی ایشان و آن جنبه‌ی آگاهی فکری و سیاسی ایشان است. از جنبه‌ی علمی هم ایشان جهاد و تشکیل حکومت و سکه و تمبر و از این کارها داشتند. این‌ها چیزهایی‌ است که من نظیرش را تا زمان خودمان -یعنی تا زمان امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه- واقعا در هیچ کس سراغ ندارم؛ با این عظمت مقام و شموخ آن مرتبه علمی و سیاسی و فرهنگی و آگاهی و شجاعت.»

این مرجع عظیم‌القدر علاوه بر اعلام حکم جهاد در برابر استعمار پیر، در برابر زمینه‌های استعلای اقتصادی و در پاسخ به استفتائی پاسخ داده بود: «امروز آنچه از پول بلاد اسلامیه به بلاد خارجی می‌رود اعانت به اعداء دین و استعداد کفار استبرای ریختن خون اسلام و مسلمین؛ {پس} حرام است...»

این قاب عکس که هدیه‌ی یکی از نوادگان آیت‌الله لاری به رهبر انقلاب است، هنوز هم در همان اتاق و روی همان قفسه قرار دارد.

۰

مستند کوتاه | آسید محمدعلی

 بانک فیلم بخش خبری مهدیه آمل رهبری انقلاب حکایت خوبان زندگی به سبک علمای اخلاق

مستند کوتاه | آسید محمدعلی

مستند کوتاه | آسید محمدعلی

روایتی از زندگی و سیره انقلابی حضرت آیت‌الله سیدمحمدعلی علوی گرگانی و دیدارهای ایشان با رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، که در ایام سالگرد رحلت این مرجع عظیم‌الشان منتشر میشود.

رهبر انقلاب: «این مرجع معظم در قضایای گوناگون انقلاب و مسائل کشور همواره وفادارانه در کنار مردم و پشتیبان نظام مقدس بودند و خدمات ارزشمندی کرده‌اند که موجب فیض و رحمت الهی است ان‌شاءالله.» ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

۰

«عمار انقلاب» حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی

 بخش خبری مهدیه آمل حکایت خوبان زندگی به سبک علمای اخلاق

«عمار انقلاب» حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی

«عمار انقلاب» حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی

جایگاه تفسیری آیت‌الله مصباح در نزد علامه طباطبایی و همکاری در تنظیم و انتشار تفسیر شریف المیزان، پیش از این فقط در قالب تاریخ شفاهی مطرح می‌شد، اما برای نخستین‌بار دستخط علامه طباطبایی در کتاب «عمار انقلاب» منتشر شده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، کتاب «عمار انقلاب؛ حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی، از هنگام تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی (1357-1313)» در آستانه سالگرد ارتحال علامه محمدتقی مصباح یزدی، توسط بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی منتشر می‌شود. این کتاب به قلم سهراب مقدمی شهیدانی نوشته شده و در آن برای نخستین‌بار برخی ناگفته‌های تاریخی و اسناد تازه‌یاب منتشر می‌شود که بسیاری از ابهامات تاریخی را حل و فصل می‌کند. رویکرد تبیینی و مستندنگارانه کتاب، موجب آن شده که حیات‌نامه آیت‌الله مصباح یزدی را در دل تحولات تاریخی پیرامونی روایت کند و از این رو، خوانندگان با مطالعه این اثر به اطلاعاتی گسترده دست می‌یابند که آنان را به دل تاریخ پرحادثه دهه چهل و پنجاه خواهد برد. اسناد و ناگفته‌های تاریخی مندرج در کتاب «عمار انقلاب» سرآغازی است بر تحلیل‌های تازه و رهیافت‌های تاریخی جدید پیرامون زندگانی پربار علامه مصباح و تاریخ حوزه و روحانیت در دورانِ معاصر.

مرور زندگی و زمانه علامه مصباح

کتاب «عمار انقلاب» بر پایه برخی اسناد و خاطراتِ دستِ اول انتشار یافته و جز در موارد ضروری، از تحلیل و قلم‌فرسایی خودداری شده است تا مخاطب از دریچه منابع دستِ اول، به مرور زندگی و زمانه علامه مصباح بپردازد. از این جهت، این کتاب می‌تواند منبعی برای تولید آثار تفصیلی و تحلیلیِ بعدی قرار گیرد. علاوه بر اسناد، به جهت تکمیل مباحث و روشن کردن برخی ناگفته‌ها از زندگی و کارنامه علامه مصباح یزدی، استفاده از محتوای گفت‌وگوهای تاریخی منتشر نشده با برخی شخصیت‌های حوزوی از جمله رضا استادی، محمود رجبی، غلامرضا فیاضی، سیدحمید روحانی، حسن منفرد، علی اکبر مسعودی خمینی، علی مصباح و... نیز بر غنای این مجموعه افزوده است.

«عمار انقلاب» به سه تن از اساتید علامه مصباح تقدیم شده است: «تقدیم به امام خمینی، علامه طباطبایی و آیت‌الله العظمی بهجت، که عمار انقلاب پرورش‌یافته مکتب فکری و سیاسی آنان بود.»

این کتاب هشت فصل دارد. پیش از آغاز فصل نخست، «پیشینه پژوهش» و «گاه‌شمار زندگانی آیت‌الله مصباح از تولد تا ارتحال» درج شده است که شامل مروری اجمالی بر زندگانی پرحادثه و خدمات گسترده این عالم بزرگوار است. در این اثر، برخی اسناد تاریخی برای نخستین‌بار انتشار می‌یابد که در این یادداشت، یکی از این اسناد تازه‌یاب مندرج در کتاب «عمار انقلاب» در ادامه خواهد آمد.

اجازه‌نامه تفسیری علامه طباطبایی به علامه مصباح و مشارکت در تدوین و انتشارِ تفسیر المیزان

رابطه علمیِ آیت‌الله مصباح با علامه طباطبایی به هیچ وجه محدود به رابطه استاد-شاگردی عادی نیست بلکه ایشان آنچنان مورد وثوق علمی علامه بوده‌اند که در تآلیف و نشر کتاب شریف المیزان، مشارکت داشته است. مرحوم آیت‌الله مصباح در توصیف مراودات علمی خود با مرحوم علامه طباطبائی، چنین می‌گوید:

«اولین فرم کتاب تفسیر که چاپ شد یک جزوه شانزده صفحه‌ای بود. اوایل تابستان بود و من به مشهد مشرّف می‌شدم. ایشان همان فرم اول را با یک جلد کتاب «روش رئالیسم» که تازه چاپ شده بود به من دادند که خدمت مرحوم آقای میلانی بدهم. آقای میلانی تازه از کربلا به مشهد آمده و سکونت پیدا کرده بودند و هنوز در میان مردم خیلی شناخته شده نبودند. به هر حال من به مشهد مشرّف شدم و خدمت ایشان رفتم.

در جمع دوستان گفتند فلانی هم در تفسیر ما شریک است

برای اولین بار بود که ایشان را از نزدیک زیارت می‌کردم. ... بعد که با اصرار کتاب‌ها را به ایشان دادم خیلی اظهار بشاشت کردند و خوشحال شدند و فرمودند: «چه هدیه بزرگی برای من آوردید» و سفارش کردند «هر فرمی که از تفسیر چاپ می‌شود برای من بفرستید، صبر نکنید تا تمام شود و یک‌جا بفرستید. مشتاق هستم زودتر جزوه جزوه ببینم.» ... همین‌طور خدمت ایشان [علامه طباطبائی] بودم و ارتباط‌مان تا حدی بود که گاهی سؤالاتی می‌کردم و ایشان هم گاهی قبل از این‌که تفسیرشان را به چاپ‌خانه بدهند، به من می‌دادند و می‌گفتند: «تو هم نگاهی بکن». ...این جزوات را زود می‌گرفتم و مرور می‌کردم و اگر چیزی به نظرم می‌رسید، خدمت ایشان عرض می‌کردم. گاهی می‌فرمودند درست است و گاهی هم اشتباه مرا رفع می‌کردند و می‌گفتند اشتباه کرده‌اید. از کمال لطف‌شان یک مرتبه من پیشنهاد کرده بودم و ایشان جایی را تغییر داده بودند و کم و زیاد کرده بودند. برای این‌که از من تفقّدی کرده باشند، در جمع دوستان گفتند فلانی هم در تفسیر ما شریک است.»

جایگاه تفسیری آیت‌الله مصباح در نزد علامه طباطبایی و همکاری در تنظیم و انتشار تفسیر شریف المیزان، پیش از این فقط در قالب تاریخ شفاهی مطرح می‌شد، اما برای نخستین‌بار دستخط علامه طباطبایی در کتاب «عمار انقلاب» منتشر شده است.

متن کامل دست‌خط مبارک علامه طباطبایی خطاب به آیت‌الله مصباح در زمینه تصحیح و چاپ تفسیر شریف المیزان:

«جناب مستطاب عماد الاعلام آقای شیخ محمدتقی مصباح دامت برکاته؛

جلد پنجم تفسیر را اگر چنانچه وسائل چاپ فراهم شد، مشغول تصحیح و غلط‌گیری بشوید.

دیگر هیچ‌گونه مراجعه به اینجانب لزوم نداشته و در تصحیح و اتّخاذ کمک و اجازه چاپ و غیره، کاملاً مختارید.

والسلام علیکم

محمدحسین طباطبائی»

دستخط مذکور نشان‌گر جایگاه علمی والای علامه مصباح در نزد علامه طباطبایی است و بر اعتماد کامل علامه به ایشان و نیز مشارکت در تدوین و چاپ تفسیر شریف المیزان دلالت دارد که مسئله‌ای مهم در بازشناسی کارنامه علمی و جایگاه حوزوی علامه مصباح یزدی است. زندگانی پربرکت ایشان، از این قبیل نکته‌ها و ناگفته‌ها کم ندارد. ناگفته ماندنِ ابعادی از جایگاه علمی و خدمات فرهنگی علامه مصباح، بیش از آنکه ریشه در غفلت و کم‌اطلاعیِ برخی تراجم‌نگاران و مورخان داشته باشد، به وصفِ اخلاص و کتمان آن عالمِ مهذب بازمی‌گردد که همواره تلاش می‌کرد در آشکارسازی مجاهدت‌های خود، گامی برندارد و بی‌ادعا و گمنام به خدمت و مجاهدت در سنگرِ فکر و فرهنگ بپردازد.

«عمار انقلاب» در 824 صفحه وزیری در 500 نسخه توسط بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی انتشار می‌یابد. علاقمندان برای تهیه کتاب می‌توانند با شماره 32904231-025 تماس بگیرند.

۰

رازسجده‌های طولانی حاج‌آقاابوترابی درس اخلاقی که سیدالاسرابه صلیب سرخ وافسرعراقی داد

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا حکایت خوبان جنگ ودفاع مقدس

رازسجده‌های طولانی حاج‌آقاابوترابی درس اخلاقی که سیدالاسرابه صلیب سرخ وافسرعراقی داد

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد معروف به سیدالاسرا و رهبر فکری و دینی اسرا در دوران دفاع مقدس بود؛ کسی که با رفتار و شخصیت بزرگ خود علاوه بر اسرای ایرانی، نگهبانان بعثی را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. او در دوران دفاع مقدس به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد و سال‌ها در اردوگاه‌های صدام به انجام فعالیت‌های فرهنگی پرداخت و در میان اسرا به «سید آزادگان» معروف شد.

وی به همراه پدرش در سال ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بر اثر سانحه رانندگی درگذشت.

حجت الاسلام عالی آزاده، برادر شهید و امام جمعه موقت تبریز درباره شخصیت عارفانه سید آزادگان اظهار داشت: قسمت شد در اردوگاه تکریت او را ببینم. حاج آقا جایگاه معنوی خاصی داشت. سجده‌های طولانی او را در زمان اسارت دیده بودم و برایم جای سوال داشت و مبهم بود. قسمت شد تا بعد از اسارت روزی او را در تبریز ببینم. برایم تعریف کرد که در نجف محضر شیخ عباس قوچانی تلمذ می‌کرد، کسی که از هم ردیفان آیت الله بهجت و دیگر بزرگان بود. تازه آنجا فهمیدم عبادت‌های خالصانه و سجده‌های طولانی ایشان از کجا سچشمه می‌گیرد. فهمیدم زمانی که در نجف بود ارتباط قلبی با شاگردان آیت الله قاضی داشت و خودش از عرفای پنهان بود.

وی افزود: حاج آقا بسیار به فکر ایثارگران و آزادگان بود و تلاش‌های زیادی کرد و تا آخر عمرش این جهاد را ادامه داد.

محمدباقر علیی از آزادگان دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای از حاج آقا ابوترابی گفت: در یکی از روز‌های اسارت افسرا عراقی حاج آقا ابوترابی را خیلی شکنجه کردند. از صلیب سرخ آمدند پیش حاج آقا وهرچه از او پرسیدند ایشان چیزی از شکنجه‌ها نگفت، با اینکه سینه‌اش از شدت شلاق چاک چاک شده بود. فهمیدیم اردوگاه او را خواسته و پرسید چرا مقابل صلیب سرخ اعتراضی نکرده است. ایشان گفته بود صلیب سرخ مسیحی است ما و شما مسلمانیم کجای اسلام می‌گوید یک مسلمان از یک مسلمان دیگر پیش مسیحی شکایت کند، معلوم است چنین کار نمی‌کنم.

وی افزود: همین اتفاق باعث شد تا هفته‌ای یک یا دو روز فرمانده عراقی حاج آقا ابوترابی را به دفترش دعوت می‌کرد تا حاج آقا او را موعظه کند و درس اخلاق بدهد، که چقدر این کار روی اخلاقش تاثیر گذار بود.

 

۰

سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری

 بانک تصویر بخش خبری مهدیه آمل زندگی به سبک شهدا حکایت خوبان شهدا

سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری

سرلشکر شهید منفرد نیاکی از دفتر خاطرات همرزمان/تصویری

رجعت انسان به فطرت/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی

پرتوان و همراه کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی

روحیه دادن به کارکنان/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی


ورزیده و مقاوم/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی

شناسایی نزدیک از منطقه عملیاتی/شهیدسرلشکرسیدمسعودمنفرد نیاکی



درک روحیه و رفع مشکلات کارکنان/سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی


فرزندان سربازم /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی


شهادت درکسوت سربازی /سرلشکرشهیدسیدمسعودمنفردنیاکی


۰

نکته‌هایی از گفته‌های استاد اخلاق/ راز عاقبت‌به خیری از نظر آیت‌الله فاطمی‌نیا

 بخش خبری مهدیه آمل حکایت خوبان سبک زندگی اسلامی

نکته‌هایی از گفته‌های استاد اخلاق/ راز عاقبت‌به خیری از نظر آیت‌الله فاطمی‌نیا

نکته‌هایی از گفته‌های استاد اخلاق/ راز عاقبت‌به خیری از نظر آیت‌الله فاطمی‌نیا

کتاب «نکته‌ها از گفته‌ها» در سه جلد، گزیده‌ای است از سخنرانی‌های آیت‌الله فاطمی‌نیا در مسائل اخلاقی و عرفانی که با زبانی ساده و شیرین مطرح شده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مرحوم آیت‌الله فاطمی‌نیا، از اساتید برجسته عرفان نظری بود که محضر بزرگانی همچون علامه طباطبایی، آیت‌الله بهجت، آیت الله بهاءالدینی، آیت‌الله محمدتقی آملی و… را درک کرده بود. ایشان خطیب، استاد اخلاق، مورخ اسلامی و کتاب‌شناسی بود که در زمینه اخلاق و عرفان، حدیث و شعر عربی تحقیقاتی انجام داده و آثاری از ایشان منتشر شده بود.

رعایت اخلاق و ادب در مجالس وعظ و سادگی و در عین حال شیرینی کلام، از جمله ویژگی‌های مجالس سخنرانی آیت‌الله فاطمی‌نیا بود. از مرحوم فاطمی‌نیا تألیفات متعددی به یادگار مانده است که در آنها، همان سادگی و همه‌فهم بودن سخنرانی‌ها لحاظ شده است.

«نکته‌ها از گفته‌ها»، «فرهنگ انتظار»، «فرجام عشق»، «یک نکته از هزاران؛ باز نشر سخنرانی‌های استاد فاطمی‌نیا»، «ارمغان غدیر: چهل حدیث از منابع شیعه و سنی»، «شرح و تفسیر زیارت جامعه کبیره؛ متن 10 سخنرانی استاد فاطمی‌نیا پیرامون زیارت جامعه کبیره» و «نغمه عاشقی» از جمله تألیفات ایشان است که برای علاقه‌مندان به مکتب اهل بیت(ع) به یادگار مانده است.

کتاب «نکته‌ها از گفته‌ها» دربردارنده گزیده‌ای از سخنرانی‌های استاد فاطمی‌نیا است که توسط دفتر نشر نور معارف در سه جلد منتشر شده است. دفتر اول این اثر شامل 148 نکته است؛ گزیده‌هایی است از گفتارهای مرحوم آیت‌الله فاطمی‌نیا که در حسینیه الزهرا(س) در مشهد مقدس ایراد شده است. نکته‌های این مجموعه، حوزه‌های متفاوتی از اخلاق اسلامی همچون اخلاص، اعمال خیر، شناخت شیطان، اعتدال، یاد مرگ، راه بندگی و بسیاری مباحث دیگر را دربرمی‌گیرد. دفتر دوم «نکته‌ها از گفته‌ها» نیز شامل 50 نکته اخلاقی و معرفتی است. مخاطب در دفتر سوم از این مجموعه از 47 نکته اخلاقی و معرفتی در حوزه‌های مختلف بهره‌مند می‌شود.

آیت‌الله فاطمی نیا , کتاب ,

از جمله نکات قابل توجه در این اثر، شرح مسائل مهم اخلاقی و عرفانی با زبانی ساده و شیرین است. همین موضوع سبب شده تا نکته‌های مندرج در کتاب، برای همگان قابل فهم باشد. از سوی دیگر، استاد فاطمی‌نیا در این اثر با استفاده از روایات و حکایات متعدد، مسائل اخلاقی را برای مخاطبان خود شرح داده است. مخاطب در نکته‌های کتاب، برنامه‌های درست زیستن را می‌آموزد و چه کاری مهمتر برای آدمی از اینکه بداند چگونه باید زندگی کند؟!

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

اثر یک عمل خالصانه

سال‌ها قبل مشرف شدم به مکه، شخصی در کاروان ما بود که وضعیتی داشت، گویا همه می‌خواستند از سر راهش فرار کنند! در این سفر یک چایی داد به دست یک سید دل‌شکسته‌ای. بر اثر این عمل کوچک و خالصانه، وضعیتش تغییر کرد. همه از او استقبال می‌کردند؛ محبوبیت پیدا کرد و خلاصه سرنوشتش عوض شد! گویا نور همین عمل کوچک -ولی از روی اخلاص- اثر بسیار بالایی در او داشت و او را متحول کرد! پس کوچک و بزرگ عمل مهم نیست؛ اخلاص و مقبولیت در نزد خداوند مهم است.

درد دل علامه امینی

یک سخنی از علامه امینی نقل کردند، خیلی منقلب شدم. ما یک «الغدیر» می‌شنویم و خیلی گذرا عبور می‌کنیم. 11 جلد چاپ شده و 11 جلدش چاپ نشده است. 22 جلد کتاب تحقیقی! خدا می‌داند که این مرد در راه نوشتن این کتاب، فانی شد! چه زحمت‌های طاقت‌فرسا!

می‌گویند بعد از نوشتن الغدیر گفته بود: «روز قیامت با دشمنان امیرالمؤمنین مخاصمه خواهم کرد! همان‌طور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ و گرنه من می‌خواستم معارف امیرالمؤمنین(ع) را گسترش بدهم؛ اینها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنویسم!»

وقتی می‌گویند: اول مظلوم عالم؛ بی‌جهت نیست! حضرت چقدر مظلوم باشد که بعد از قرن‌ها، تازه در اثبات امامتش کتاب بنویسند!

ارمغان حرم رضوی

هرکس حرم حضرت رضا(ع) مشرف می‌شود، یقین بداند توی کاسه‌اش چیزی می‌ریزند... منتها وقتی رفتی، عرض حاجت و توسل کردی، منتظر باش آنها هرچه بریزند تو پیاله! برحسب روایات معتبر: یک سلام به حضرت رضا(ع) ثواب یک میلیون حج دارد!

عنایت حضرت رضا(ع)

در مشهد طلبه‌ای بوده 14-15 ساله، در سختی و تنگدستی به سر می‌برده است. روزی گرسنگی بر او غلبه می‌کند، مدتی چیزی نخورده بوده، کاری هم از دستش بر نمی‌آید. به حالت ضعف شدید می‌افتد. با خود می‌گوید: حال که بناست بمیرم، بروم حرم و در آنجا بمیرم.

با نهایت سختی و دست به دیوار، خود را به حرم رسانده، می‌افتد. می‌گوید: مدتی گذشت، خادم آمد، گفت: بلند شو، می‌خواهیم در را ببندیم!

با سختی فراوان خودم را به حجره رساندم، در بسته بود.

آیت‌الله فاطمی نیا , کتاب ,

قبل از این که در را باز کنم، از پشت شیشه نگاه کردم، دیدم میوه غیرفصل در حجره است! خدایا، در حجره قفل است، اینها از کجاست؟! رفتم داخل اتاق، مقداری از آن را خوردم، ناگهان دیدم پرده‌ها کنار رفت، حجاب‌های ملکوتی برطرف شد!

خلاصه می‌رسد به جایی که مرجع عالی‌قدر زمان، حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی(رضوان الله علیه) -ایشان آن موقع جوانی 22-23، گاهی که برخورد می‌کردند، با اشتیاق احوالپرسی می‌کردند و می‌فرمودند: آقای آشیخ علی! خدمت نمی‌رسیم! و او در جواب می‌گفت: ان‌شاء‌الله خدمت می‌رسم! (یعنی آیت‌الله بروجردی نهایت توجه و عنایت را به او داشتند و در نظرشان بسیار جلیل‌القدر بود).

توصیه آیت‌الله‌العظمی بهجت به زائر

در خدمت حضرت آقای بهجت بودم، شخصی آمد، گفت: می‌خواهم بروم حرم چه کار کنم، توصیه‌ای می‌فرمائید؟! فرمودند: من بیشتر از آنچه در مفاتیح نوشته بلد نیستم؛ اما وقتی می‌روید آنجا، اتصال قلب به لسان باشد! (یعنی توجه و حضور قلب داشته باشید و دلتان همراه زبان و گفتارتان باشد!)

عاقبت‌به‌خیری

گاهی وقت‌ها یک نقطه روشن در زندگی انسان در یک مواقع خاصی از انسان دستگیری می‌کند. بعضی‌ها که عاقبت به خیر می‌شوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان است. اما کسی که عاقبت به خیر نشده و جهنمی می‌شود، معلوم می‌شود همان نقطه روشن را هم ندارد! روایت هم این مطلب را تأیید می‌کند.

حدود 30 سال قبل، در تهران شخصی بود که در همه جا مشهور به فسق و فجور بوده است. یک مرتبه می‌بینند این شخص، از عبّاد و زهّاد شده است.

رفیقی داشتم در تهران، آدم خوبی بود، از شاگردان مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد بود.(شیخ محمد حسین زاهد، مرد بسیار خوب و با معنویت و اهل زهد و ورع بوده. نفسش قوی بوده، و روح قوی‌ای داشته، حتی بعد از مرگش دیده بودند که بر شاگردانش اشراف دارد.) آن دوست ما گفت: علت این که آن شخص فاسق، عاقبت به خیر شد این بود که: شب عروسی‌اش، رفت توی اتاق عروس، دید عروس دارد گریه می‌کند؛ می‌فهمد که این گریه، گریه معمولی نیست، خیلی جدی است! علت گریه را می‌پرسد، عروس می‌گوید: من به پسرعمویم علاقه‌مند بودم؛ مرا به او ندادند؛ الآن هم حرفی ندارم که با تو زندگی کنم، اما این را بدان که عمری را در ناراحتی خواهم بود!

این شخص بلافاصله از منزل می‌رود و عالِم محل را با دو نفر شاهد می‌آورد و می‌گوید: من وکالت دادم که طلاق این دختر را بخوانید. طلاق را می‌خوانند. بعد می‌فرستند دنبال پسرعمومی دختر و می‌گوید: عقد اینها را هم بخوانید. جوان را می‌آورند و عقد آنها را می‌خوانند!

وقتی که او چنین جوانمردی و فداکاری را می‌کند، پسرعموی دختر رو می‌کند به او می‌گوید: خدا تو را عاقبت به خیر کند! همین که آن شخص (که معروف به فسق و فجور بوده و این گذشت را انجام می‌دهد) پایش را از اتاق می‌گذارد بیرون، متحول می‌شود، حالش تغییر می‌کند و در مسیر سعادت قرار می‌گیرد.

سایت احیاگرمعروف(واجب فراموش شده)

۰

روایت رهبری انقلاب ازحضورآیت­ الله میرزاجوادآقاتهرانی درجبهه/شهیدبرونسی چه دستوری به میرزاجوادآقاداد؟

 بخش خبری مهدیه آمل حکایت خوبان جنگ ودفاع مقدس زندگی به سبک علمای اخلاق

روایت رهبری انقلاب ازحضورآیت­ الله میرزاجوادآقاتهرانی درجبهه/شهیدبرونسی چه دستوری به میرزاجوادآقاداد؟

روایت مقام معظم رهبری ازحضورآیت­ الله میرزاجوادآقاتهرانی درجبهه/شهیدبرونسی چه دستوری به میرزاجوادآقاداد؟

به گزارش دفاع پرس از خراسان رضوی، حاج میرزا جواد آقاى تهرانى، یکی از بزرگ‌ترین مفسران قرآن در تاریخ علمی تشیع است؛ که در فقه و اصول نیز از جایگاهی فرهیخته برخوردار است.
این سالک وارسته و عالم ربانی در سال۱۲۸۳ شمسی در تهران متولد شد.

میرزا جواد آقا، تحصیل خود را در تهران آغاز کرد و بعد از دریافت گواهی سیکل، برای فراگیری علوم دینی رهسپار قم و حضور در حوزه علمیه آن شد. پس از چند سال سکونت و گذراندن مقدمات و بخشی از دروس سطح علوم حوزوی، عازم نجف شد و به مدت دو سال به کسب معارف در محضر اساتید بزرگ آن دوره پرداخت. پس از این مدت به توصیه مادرش به تهران بازگشت و تشکیل خانواده داد. در همان ایام به مشهد عزیمت کرد و در جوار حرم رضوی اقامت گزید.

در مدت ۵۶ سال اقامت در مشهد مقدّس در بین سال‌های ۱۳۱۲ تا ۱۳۶۸ شمسی و بهره‌مندی از کلاس‌های درس اساتید، عهده‌دار کرسی تدریس در زمینه فقه، اصول، معارف و تفسیر به مدت ۴۵ سال شد.

ایشان انسانی وارسته‌ای بود که حتی دانش بالایش او را عاملی برای جدا دانستن خود از شاگردانش نمی‌دانست؛ به همین علت در جلسات تدریس هم‌سطح با شاگردانش می‌نشست. هیچ‌گاه به کسى، حتى به فرزندانش دستور نمى‌داد.

از این که او را با عنوان «آیت‌الله» خطاب کنند، پرهیز می‌کرد. حتی روزى به خانه واعظى که در منبر از ایشان تجلیل کرده و از او به عنوان آیت‌الله نام برده بود رفت و از وى خواست که دیگر در منبر از ایشان نام نبرد. اجازه دست‌بوسی به کسی نمی‌داد و اگر کسى بى‌اطلاع از این روحیه و یا ناگهانى دستش را مى‌بوسید، سخت آزرده مى‌شد. مهربان و خوش‌رفتار بود و هرگز کسی را آزرده نکرد. هرگز از کسى به بدى یاد نکرد و به هیچ شخصی رخصت غیبت نمى‌داد. حتى‌الامکان هم‌ردیف شاگردان بر زمین مى‌نشست و براى خود جاى مخصوص و ممتازى درنظر نمى‌گرفت.

همچنین میرزا جوادآقا تهرانی، در راستای پشتیبانی از نظام جمهوری اسلامی، در سال های آخر زندگی و با همان قدّ خمیده و کمانی، چهار بار در جبهه نبرد حاضر شد و لباس بسیجی به تن کرد. ایشان روزی چهارده گلوله خمپاره به نام چهارده معصوم شلیک می کرد که کاملاً به هدف اصابت می­کرد. خود مرحوم میرزا جوادآقا نقل کرده است: «روزی قرار شد خمپاره بزنم. مجبور شدند به علت خمیدگی پشتم، چهار پایه ­ای بیاورند و من روی آن قرار گرفتم و یک نفر هم از پشت دو گوش مرا گرفت و من گلوله را در لوله آن انداختم».

آری، به جبهه رفتن بنده صالحی مانند آیت اللّه تهرانی، صدها معنا داشت و چه بسیار، اشکالات واهی را جواب می داد و چه شک و تردیدها را برطرف می نمود و چه آثار خوبی برای رزمندگان به جا می گذاشت.

میرزا جواد آقای تهرانی از عالمان بزرگی است که به حق می‎توان او را «فقیه عارف» نامید. مرحوم میرزا جواد آقا گرچه از نظر فلسفی و عرفانی مشرب خاصی داشت و به حکمت متعالیه و عرفان ابن عربی نقدهایی وارد می‎دانست و حتی در کتاب «عارف و صوفی چه می‎گویند؟» به نقد آرای فیلسوفانی مثل ملاصدرا پرداخت، ولی هیچ‎گاه از کار فلسفیدن و تفکر فلسفی و بهره بردن از استدلال عقلی فاصله نگرفت.

آیت‌الله حاج میرزا جواد آقاى تهرانی، روز شنبه ۲ آبان ۱۳۶۸ مطابق 23 ربیع الاول 1410 چهره بر نقاب خاک کشید و دوست‌داران و ارادتمندان اولیای الهی را در ماتمی عظیم فرو برد. قبرستان بهشت رضای مشهد، مدفن این عالم برجسته­ ی شیعی است.

خاطرات

الله اکبر میرزا جواد آقا تهرانی پای خمپاره‌انداز

گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان می‌شناسند، آقای حاج‌میرزا جواد‌آقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشت‌خمیده‌ی با‌ عصا، ایشان چند بار جبهه رفته.

یک‌بار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، می‌رفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند. خدمت امام رسیدند به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچه‌ها من را به چشم یک پیرمرد نگاه می‌کنند، گفتم نخیر از من هم کار بر می‌آید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقا‌میرزا جواد‌آقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلوله‌ی خمپاره را می‌انداختند توی خمپاره و پرتاب می‌شد و می‌خورد به دشمن. خب خمپاره‌انداز، خوب است دیگر. خمپاره‌زنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیه‌ی این جوانها اثر می‌کند، چه جانی به اینها می‌دهد.

آن جوانی که می‌بیند این پیرمرد ۸۰ ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا به‌دست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره می‌زند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند می‌دانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را می‌اندازد سرش را می‌برد عقب و گوش ها را می‌گیرد، ایشان می‌گفت خمپاره را که می‌زدم، برای این‌که صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره می‌خواست بیرون بیاید فریاد می‌زدم الله‌اکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسن‌سفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره می‌زند، هی می‌گوید الله‌اکبر.

از بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 1366/8/26

من هم می­ خواهم در صف ابراهیمیان باشم

هنگامی که برای عزیمت به جبهه‌های جنگ به ایشان گفته شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمی‌دهد که در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفتند: به این مسئله واقف هستم اما می­ خواهم مثل آن پرستویی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرف آتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا می­ روی؟ گفت: می­ روم این قطره آب را روی آتش بریزم!

گفتند: این قطره آب که در این انبوه آتش اثر نمی‌گذارد، پرستو گفت: من هم می‌دانم تأثیر ندارد، اما می‌خواهم ابراهیمی باشم.

سپس اضافه می‌کردند. من هم می‌دانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم اما منهم می‌خواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.

یکبار هم که روی یک بلندی ایستاده بودم. دیدم از طرف تلویزیون با دستگاه ضبط و فیلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمدید؟

لابد می­ خواهید بپرسید من کی هستم ولی من خود را معرفی نمی­ کنم شما بی جهت خود را معطل نکنید!!

شفاعت میرزا جواد آقا شرط گرفت عکس

در جبهه یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان ‌رسید و گفت آقا بیائید با هم یک عکس بگیریم، ایشان ‌فرمایند: من به شرطی با شما عکس می‌گیرم که یک قول به من بدهید؛ قول بدهید وقتی فردای قیامت دست جواد را می‌گیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت کنید!

آن جوان قول داد و بعد آقا با او عکس گرفت.

دستور شهید برونسی به میرزا جواد آقا

مرحوم علامه میرزا جواد آقا تهرانی به منطقه والفجر مقدماتی آمده بودند، به دلیل تواضع زیادشان امام جماعت نمی شدند مگر به زور.

ایشان به ما می فرمود: شما از من جلوتر هستید. خیلی اعتقاد و احترام عجیبی به رزمنده ­ها داشت.

یک شب ایشان به تیپ امام جواد(ع) آمدند و سخنرانی کردند. بعد که سخنرانی تمام شد، موقع نماز بود، اما قبول نمی ­کردند بروند جلو و امام بایستند. آقای برونسی گفت: آقا! بروید و امام باشید. علامه فرمود: شما دستور می­ دهی؟

آقای برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، ولی خواهش می­ کنم. علامه گفت: نه پس خواهش را نمی­ پذیرم.

بچه­ ها گفتند: خوب آقای برونسی! مصلحتا بگوئید دستور می­ دهم تا بپذیرند. ما آرزو داریم پشت سر این عارف بزرگ نماز بخوانیم.

شهید برونسی هم، همین کار را کرد و علامه در جواب فرمود: چشم فرمانده عزیز.

بعد از نماز، علامه حال عجیبی داشت، شهید برونسی را کنار کشیده بود و اشک می ریخت، می فرمود: دوست عزیزم از جواد فراموش نکنی و حتماً ما را شفاعت کن.

شلیک گلوله با خرج ذکر توسط میرزا جواد اقا

روز اولی که میرزا جواد آقا تهرانی، عضو مجلس خبرگان رهبری به جبهه آمده بودند، من ایشان را شناختم. دیگران فکر می­ کردند ایشان یک روحانی پیر معمولی است که به اهواز آمده و با آن قد خمیده، عصازنان به رزمنده­ ها پیوسته است! یکی دو نفر هم همراهشان بودند.

یک روز بعد از نماز گفتند حاج آقا می­ خواهند بروند خط! من گفتم: با من بیایید! فرمانده اجازه داد و ما عازم خط شدیم. من ایشان را به سنگری که خودم ساخته بودم بردم. سنگر هم با فاصله از قبضه بود. چرا که پس از آنکه ما ده تا گلوله می­ زدیم، عراقی ها دویست تا گلوله در همان جا خالی می­ کردند! برای همین پای قبضه با بلوک سنگر یک نفره ­ای ساخته بودیم که به محض شروع آتش باران عراق، توی آن جاگیر می­ شدیم و دیگر امکان هیچ تحرکی هم نداشتیم!

میرزا جواد گفتند من هم می­ خواهم شلیک کنم! گفتم: شما همین جا باعث تقویت روحیه ما هستید و همین جنگ است!

ایشان گفت: نه سلاح کو؟ کو دشمن؟ ایشان را پای قبضه بردیم. به بچه ها سپردم که ده پانزده تا گلوله با ایشان بزنیم و فوراً ایشان را به عقب منتقل کنیم.

جلوتر از ما، در نزدیکی دشمن، یک نفر دیده بان مستقر بود و به ما تصحیح تیر می داد. حاج آقا گفتند: من می­ خواهم گلوله را بیاندازم! گلوله ها هم سنگین بود و برایشان مشکل بود. لذا کمک کردیم و گلوله را تا کمر وارد لوله خمپاره کردیم و بعد تحویل حاج آقا دادیم. ایشان چند ثانیه گلوله را نگه داشتند و این دعا را زمزمه کردند: « یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی ...» منتظر ماندیم که صدای دیده­بان از بیسیم بیاید و تصحیح بدهد که گفت: "اوه ! اوه ! امروز چه کار دارید می­ کنید؟" ایشان نمی دانستند که میرزا جواد آقا آنجا هستند. خمپاره اول به یک انبار مهمات خورده بود! دومی و سومی و چهارمی و پنجمی هم به همین طریق، همگی به اهداف مهمی برخورد کردند که دیده بان به ما خبر می­ داد.

منبع کتاب آیینه اخلاق

۰

مرحوم دولابی: در باطنِ خودت عقب حق برو

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی درمکتب اهل بیت(ع) حکایت خوبان زندگی به سبک علمای اخلاق

مرحوم دولابی: در باطنِ خودت عقب حق برو

مرحوم دولابی: در باطنِ خودت عقب حق برو

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: چرا این هرچه می‌بیند دلش می‌خواهد؟ فرمود غَضّوُا ابصارَکم عمّاحرَّمَ اللهُ (چشم‌هایتان را از آنچه حرام کرده است بپوشانید). یعنی چشم‌هایتان را از قشنگی نپوشانید و نگاه کنید. هرچه به چشم دلت زیبا بود نگاه کن، فرمان دلت را ببر و هرچه دلت گفت زیباست آن را نگاه کن. بدن نه! دلت. دلت هرجا خواست برو که آن اذن الله است و متعلق به ولایت و محبّت اهل بیت(ع) است. آن معصوم است و جای اشتباه نمی‌رود. حتّی اگر جایی اشتباه کند و کسی را بکُشد. - ولو دوست اهل بیت(ع) را کشته باشد – خدا به او جزا می‌دهد. به خیالش دشمن اهل بیت است، کارد را گذاشت و به او مزد هم دادند. تعزیه گرفته بودند شمر می‌خواست سر امام حسین(ع) را با خنجر ببرد. یک تبریزی آنجا بود و خنجر همراه داشت آن را درآورد و سر شمر را برید. بختِ شمر بود.

شمر دارد سر امام حسین(ع) را می‌بُرد، آیا اگر شما بودید می‌ایستادید؟ الان من دیده‌ام فوتبال که پخش می‌کنند آنها که پای تلویزیون نشسته‌اند، خود را این طرف آن طرف می‌کنند. آیا این بابا نکُشد؟ شما در تلویزیون، عکس توپ را که مربوط به بازی دیروز است می‌بیند. بچه من در اطاق، خودش را این طرف آن طرف می‌کند که توپ را بزند. وجود بشر خیلی پشتکار دارد. علی ایّ حال این رفیق ما که تعزیه را نگاه می‌کرد یک مرتبه خنجر را بر می‌دارد و سر شمر را می‌بُرد و او را زندان می‌برند. کسی را کشته بود و باید او را محاکمه می‌کردند. او را که محاکمه می کردند گریه می‌کرد و می‌گفت آیا بایستم تا شمر سر امام حسین(ع) را ببرد؟ بلکه نزدیک بود سر قاضی را هم ببرد. قاضی دید نمی‌شود او را از کربلا بیرون آورد. خدا ان شاء الله ما را هم شمائل شناس کند که مثل او چنان داخل تعزیه برویم که اصلاً بیرون نیاییم.


چقدر خوب است که آدمی وقتی حق را پیدا کرد پشتکار داشته باشد. وقتی قلبت حق را می‌بیند، در باطنِ خودت عقبش برو. اگر در نماز است یا در روزه است یا در کارهای خیر است عقبش برو. یا اینکه در کار نیست بلکه در سکوت و نشستن است. روزها دو ساعت، یک ساعت، نیم ساعت جایی بنشین، تفکر و تعقّل کن. راست است که تفکر ساعه افضلُ مِن عبادهِ سَبعینَ سَنهٍ. بیشتر عمر این امت بین شصت و هفتاد است . لذا از هفتاد زیاد می‌فرمایند. کسی که یک ساعت فکر کند یک مرتبه ممکن است دری را باز کند که هفتاد سال عمر، آن را باز نکند. یک ساعت فکر کرد و کلید را یافت و در را باز کرد. تازه منظور، ساعت هم نیست. همان وقت که کلید را پیدا می‌کند را ساعت می‌گویند. می‌گوید اینجاست. والا ممکن است آدمی ده ساعت، بیهوده این طرف و آن طرف را نگاه کند. آن ساعت نیست. ساعت قرآن «آنی» است که آدمی چیزی را پیدا می‌کند. امیدوارم خیلی وقت شناس باشید. پی آن، «آن» بگردید که آدمی چیزی را پیدا می‌کند.

کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 206
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی

منبع:فرهنگ نیوز

۰

دیدار آیت الله حق شناس با امام زمان(عج) در مکه

 بخش خبری مهدیه آمل زندگی درمکتب اهل بیت(ع) حکایت خوبان زندگی به سبک علمای اخلاق

دیدار آیت الله حق شناس با امام زمان(عج) در مکه

دیدار آیت الله حق شناس با امام زمان(عج) در مکه

یکی از شاگردان و دوستان نزدیک فقیه عارف حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس در گفت‌وگوی تلفنی خبرنگار لبیک با ایشان، خاطره‌ای ناگفته و درس‌آموز را از آن عالم ربانی بیان کرد که در ذیل از نظرتان می‌گذرد:


شاگرد آیت‌الله حق شناس گفت: مرحوم حاج آقا (آیت الله حق‌شناس) هنگامی که می‌خواستند به مکه مشرف شوند در فرودگاه مهرآباد از پرواز جا ماندند و مجبور شدند برای پرواز بعدی، به صورت تنها اعزام شوند.ایشان پس از پیاده شدن از هواپیما در عربستان (مکه) به دلیل اینکه کسی ایشان را نمی‌شناخت و کاروان خود را نیز گم کرده بود و ایشان نیز نمی‌دانست که محل اسکان کاروان و همراهان کجاست سوار بر تاکسی می‌شوند و راننده تاکسی نیز ایشان را در کنار یک کاروانی پیاده می‌کند و در طی این مسیر برخورد احترام آمیزی نیز با ایشان صورت نمی‌گیرد.حتی آن کاروان جایی مثل انباری که پیاز، سیب زمینی و.. در آن مکان بود را در اختیار آیت الله حق‌شناس قرار می‌دهد و می‌گویند شما زائر ما نیستی.

آیت الله حق‌شناس که به دلیل کهولت سن و وضعیت جسمانی از یک طرف و برخورد نامناسب افراد با ایشان "مضطر " شده بودند، در همان مکان (انباری هتل) به وجود مقدس صاحب الزمان (عج) توسل پیدا می‌کنند.

آیت الله حق‌شناس می‌گوید: تا به حضرت حجت(عج) توسل پیدا کردم، آقا‌(عج) تشریف آوردند، بلند شدم، تمام قد ایستادم، ایشان به من لبخندی زدند و 15 دقیقه آقا امام زمان را نگه داشتم و خدمتشان گزارش دادم که من از پرواز جاماندم، راه را گم کردم و...با من بدرفتاری کردند به من این چیزها را گفتند و می‌گویند تو از ما نیستی ....، حضرت(عج) در طول این مدت که به ایشان گزارش می‌دادم و درد و دل می‌گفتم تمام عرایض بنده را می‌شنیدند، پس از پایان عرایضم، حضرت حجت تشریف بردند، با رفتن امام زمان، ناگهان درب انباری باز شد و سر‌کنسول ایران در جده وارد شد و گفت که شما کجا بودید و ما دنبال شما بسیار گشتیم و...

سپس شاگرد آیت الله حق شناس پس از بیان این خاطره به نقل از آیت الله حق‌شناس ادامه داد: این در حالی بود که هیچ کس نمی‌دانست آیت الله حق‌شناس کجا هستند سپس با عزت و احترام فراوان با ایشان برخورد می‌شود و همه امکانات مهیا می‌شود.آیت الله حق‌شناس پس از بیان این خاطره می‌فرمودند: هر شخص مضطری در هر مکانی که باشد به حضرت بقیه الله متوسل شود، خود حضرت تشریف می‌آورند.

منبع:سایت عمارنامه